eitaa logo
مشاور خانواده| خانم فرجام‌پور
4.3هزار دنبال‌کننده
16.2هزار عکس
4.8هزار ویدیو
137 فایل
💞کمک‌تون می‌کنم از زندگی لذت بیشتری ببرید💞 🌷#کبری فرجام‌پور هستم، نویسنده و مشاور تخصصی 👇 💞همسرداری و زناشویی 👼تربیت فرزند 🥰اصلاح مزاج ارتباط با ما و تبلیغات👇 @asheqemola #فوروارد_وکپی_ممنوع⛔ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
مشاهده در ایتا
دانلود
🙏صبور باشید. شما و همسرتان در دو مکان مختلف با شرایطی متفاوت بزرگ شده اید، پس اگر می خواهید که تا همیشه در کنار هم باشید، باید برخی از اختلافات تان را تحمل کنید. 🍃🌸
🔺چطوري بحث رو تمومش كنم؟؟ 🔵يه خانوم باهوش بايد بلد باشه بحث رو توى اوج تموم كنه. اگر قرار باشه انقدر بحث رو كش بديد كه تكرارى بشه و به عبارتى توى سرازيرى بيافته؛ نه تنها حرفتون تاثير گذاريش رو از دست ميده بلكه؛ خسته كننده هم به نظر مياد! 🔵وقتى هنوز حق باهاتونه و دلايل تون رو گفتين؛ قبل از اينكه بحث به دعوا يا مشاجره تبديل بشه بحث رو تموم كنين. يا محل رو ترك كنين يا موضوع صحبت رو عرض كنين. 🍃🌸
سوخت یک زن همیشه "عشق" است هر زمان که به او عشق و محبت دادید همواره سرحال شاد و پر انرژی می باشد... 🍃🌸
😑 ▪️ظاهرا مرد است اما هنوز بدون اطلاع قدم برنمی‌دارد. ▪️مدام در خدمت خانواده است و هر تصمیمی را قبل از گرفتن با آنها هماهنگ می کند. بدون همه جانبه خانواده آب نمی خورد و در روز بارها گزارش کار به خانواده اش می دهد. ▪️چنین مردی اگرچه سعی دارد وانمود کند مرد است و به خانواده اهمیت می دهد اما در واقع کودکی است در قالب یک که هنوز نمی تواند مستقل تصمیم بگیرد و مستقل زندگی کند. ▪️او هر تصمیمی را باید از عقیده مادرش عبور دهد و اگر این زن میلی به وارد شدن شما به خانواده‌شان نداشته باشد، ازدواجی هم در کار نخواهد بود. ▪️شاید شانس با شما یار باشد و به دل مادرش بنشینید اما باور کنید سایه این زن همیشه بر زندگی‌تان خواهد کرد. وابستگی مردها به مادرشان نه‌تنها بعد از ازدواج کمتر نمی‌شود بلکه می‌تواند زندگی را به میدان دعواهای تبدیل کند. 🍃🌸
❌هرگز در مورد مادر همسرتون چیزی بر زبان نیاورید❌ 👈🏻مهم نیست که وی آدم بدی است یا آدم خوبی . ✅این طلایی را بیاد بسپارید که دهانتان را چفت کنید! 🔵این کاملا قابل پیش بینی است که شما به از مادر شوهرتان خاطره جالبی ندارید و می بینید که همسرتان یک روز در حال حرف زدن درباره وی است. اینکه چقدر زن شریف ، با ارزش و دارای فلان خصلتهاست. روز دیگر ببینید که مدام در حال بد و بیراه گفتن به وی می باشد! 🔵اینجا جایی است که ممکن است شما به اشتباه با وی همراهی کنید و در نتیجه پرونده خود را باطل کنید! به هوش باشید . هرچه شد فقط را ببرید! او می تواند هرچه که می خواهد در مورد بگوید . تعریف یا بد و بیراه ! به شما مربوط نیست! ❌سعی کنید را برای دوستان یا کسان دیگری که با آنها نیز ارتباط عاطفی و روانی دارید نگه دارید و اعتماد داشته باشید که کار غلطی نمی کنید! 🍃🌸
مکث کردن را تمرین کن وقتی شک داری وقتی خسته‌ای وقتی عصبانی هستی وقتی استرس داری وقتی بی حوصله‌ای مکث کن، سکوت کن و هیچ حرفی نزن و تصمیمی نگیر... 🍃🌸
🔵چه کسی به شما این اجازه را داده که می‌توانید وارد شخصی همسرتان شوید و همه وسایل شخصی او را زیر و رو کنید؟ 🔵 چرا فکر نمی‌کنید این یک رفتار کاملا است. به یاد داشته باشید که چنین رفتارهایی نه تنها او را می‌کند بلکه کم کم چیزهایی را هم که به شما می‌گفت دیگر نمی‌گوید چرا که به شما ندارد و دیگر احساس امنیت نمی‌کند. ❌یادتان باشد او باشماست، دوست‌تان دارد اما به شخصی خودش نیاز دارد و شما باید به او بگذارید. 🍃🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کودکانه تیرکمان🌹 صدای قُل قُلِ قابلمه غذا که روی چراغِ گوشه اتاق بود؛ در سر و صدای زهرا گم شد. دامن مادرش را گرفته بود و می گفت: _من عروسک می خوام. مادر از دستش کلافه شد. نگاهی به دور و برش انداخت. درِ صندوق را باز کرد. روسری رنگ و رو رفته اش را بیرون آورد. از وسط گره زد. شبیه عروسک شد و به دستِ او داد. زهرا خندان، از جا بلند شد و به طرفِ دارا و نادر رفت. با صدای بلند و پشتِ سرِ هم می گفت: _ منم عروسک دارم. منم عروسک دارم. آن دو سرگرمِ تیله بازی بودند. نادر گفت: _باشه. برو کنار الان می بازم. زهرا اخم هایش را در هم کرد. به طرفِ مادر دوید. مادر گفت _ مواظب باش. الان به چراغ می خوری. و او خودش را در بغل مادر انداخت. مادر دستی به سرش کشید و گفت: _بیا با هم بازی کنیم. نادر، همه تیله ها را برداشت و گفت: _ من بردم. من بردم. دارا دستهایش را به زد و گفت: _ باشه. حالا یه بازی دیگه. نادر تیر وکمانش را از زیر متکا برداشت و گفت: _ تازه! این هم امروز درست کردم. دارا گفت: _ چقدر قشنگه! می دی به من؟ نادر تیر کمان را پشتش گرفت و گفت: _ یواش. مامانم نمی دونه. بفهمه دعوام می کنه. دارا گفت: _ خب یکی هم برای من درست کن. دارا گفت: _آخه دستکش پلاستیکی ندارم. امروز، شیشه چند تا ماشین را پاک کردم. یه خورده پول به مامانم دادم. بقیه اش را دستکش خریدم. دارا سرش را پایین انداخت. لب هایش آویزان شد. اشکش را با پشتِ دست پاک کرد. نادر نگاهی به او، و بعد به تیرکمان کرد و گفت: _ باشه این برای تو. دوباره فردا بیشتر کار می کنم و دستکش می خرم. هر دو خندیدند. نادر گفت: _" حالایه عکسِ یادگاری هم بندازیم. بعد دمپایی را از گوشه اتاق برداشت. آن را بالا برد. دارا گفت: _با این! نادر خندید وگفت: _ بله! مگه چه عیبی داره؟ مامانم تا حالا کلی با همین دمپایی سوسک و پشه کشته. حالا ما هم باهاش عکس می اندازیم. فقط اخم هات رو باز کن که عکسمون قشنگ بشه. هر دو خندیدند و عکس دونفره انداختند. (فرجام پور) https://t.me/joinchat/AAAAAE-wggMdiSE6sfRj_w http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 اسراردرون
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دلنوشته 🌹 باز پرده زد شب برزمین وآسمان می دهد وعده ی وصل بر عاشقان به چه زیباست این همه دلدادگی با خدا باشی و حسِ بندگی می شوم سرمست از ذکر ودعا می نشینم بر سجاده با یادِ خدا دل چه خرسند است و لب خندان اشک اما از پس مژگان روان این چه شوقی است که مَستم می کند از خود بی خود اما مرا هستم می کند کاش باشم دمادم در چنین عالم دور باشم تا ابد از عالم و آدم در آغوش گرمش دلم ماوی کند لذت با حق بودن را نجوا کند اللهم عجل لولیک الفرج🌸 شبتون پر از یادِ خدا دلتون را بسپرید به خدا آسوده بشید با یاد خدا التماس دعا🌹 در پناه خدا https://t.me/joinchat/AAAAAE-wggMdiSE6sfRj_w http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 اسراردرون