#مبارزه_با_راحت_طلبی 6
💢فراموشی رنج...
🚫 یکی از مهم ترین مشکلاتی که راحت طلبی برای ما ایجاد میکنه اینه که «باعث میشه انسان رنج های خودش رو فراموش کنه».😒
🚫 راحت طلبی باعث میشه که جوان ما، خیال کنه که دنیا میتونه بدون رنج باشه! همین باعث میشه که موضوع مهم رنج رو فراموش کنه.
⭕️ ما این همه در مورد اثرات و فواید توجه به #رنج گفتیم «اما راحت طلبی میاد و تمام این فواید ضروری و حیاتی رو از بین میبره».
راحت طلبی به ما اجازۀ حرکت و ارتباط با #دین رو نمیده.
حتی گاهی باعث میشه که «انسان از دین هم سوء استفاده کنه».😒
⚛ #مبارزه_با_راحت_طلبی 7
💢 مثلاً بعضی هاکه فوق العاده اهل راحت طلبی هستن میگن ما توکل به خدا داریم! 😕
💢در حالی که این یه حرف بسیار غلط هست.
توکل به خدا زمانی موثره که «ما در جهت مبارزه با هواهای نفسانی خودمون قدم برداریم و یه حرکتی انجام بدیم».✔️
🔷 یه روز پیامبر اکرم (ص) به یه مردمی برخورد کردن که اهل کار و فعالیت نبودند.
حضرت به اونا فرمودن: شما چگونه مردمی هستید؟
گفتند: ما توکل کنندگان بر خدا هستیم.
⭕️ فرمود: نه، بلکه شما سربارِ دیگران هستید...
گر توکل می کنی در کار کن
کشت کن، پس تکیه بر جبّار کن
#مبارزه_با_راحت_طلبی 8
✅ توکل در جایی درسته که انسان مسئولیت و وظیفۀ خودش رو به خوبی انجام بده؛
✔️«یعنی از فکر خودش کار بکشه
🔹 و با دیگران مشورت کنه
🔹 و بهترین راه ممکن رو انتخاب کنه
🔹 و با عزم محکم برای رسیدن به هدفش #تلاش کنه».
✅ بله در این صورت میتونه بگه که من وظیفمو انجام دادم و حالا دیگه توکلم به خداست...😌
🚫ببینید توکل به هیچ وجه جانشین تنبلی و راحت طلبی ما نیست.
✔️ بلکه کمک دهنده و امید دهندۀ به مومنی هست که اهل همت و تفکر و پشتکاره.
📀
✌ #مبارزه_با_راحت_طلبی 9
مثل یک چریک باش!
💢 بعضی از جوانان مذهبی رو که باهاشون صحبت میکنیم میگن که خدا رو شکر ما اهل حب الدنیا نیستیم 😌
اما وقتی به زندگیش نگاه میکنی میبینی که غرق در راحت طلبیه!
😒
🚫 خب عزیز دلم، حب الدنیا که شاخ و دم نداره!
یکی از مهم ترین وجوه حب الدنیا که ریشۀ گناهان هست، همین راحت طلبی ماست.💢💢💢
🚫 دنیا جایی نیست که ما بخوایم توش راحت طلب باشیم. توی دنیا باید مثل یک چریک زندگی کنیم.
یه چریک اصلاً براش مهم نیست که شب در چه جایی بخوابه! منتظر نیست که براش تخت نرم و راحت بذارن...
💎 #مبارزه_با_راحت_طلبی 10
🔷 در زمان دفاع مقدس، رزمندگانی که گاهی به مرخصی می اومدن، شب ها نمیتونستن روی تشک بخوابند؛
نه اینکه بخوان صرفاً یاد سنگرهای نورانی جبهه رو زنده کرده باشن بلکه حرفشون بیشتر این بود که: وقتی راحت تر هستم دلم میگیره!😢
🔹مادرش میگفت بذار برات تشک پهن کنم؛ میگفت نه نمیخوام. همینجوری راحت ترم...
💢 رزمندگان میفهمیدن که بیکاری و راحت طلبی یه کار زشت هست و ازش متنفر بودن
⭕️ و برای همین با وجود این که تمرینات صبحگاهی داشتن اما وقتای آزاد خودشون رو به بهترین شکل استفاده میکردن
و تمرینات سخت تری برای خودشون فراهم میکردن.
#مبارزه_با_راحت_طلبی 11
💢 اونوقت گاهی بعضی از جوان ها میگن که آیا غذا خوردن توی سینی مستحب نیست؟
بهش میگی چطور؟😒
🔷 میگه خب سینی راحت تره.😌
وقتی غذا تموم شد با پامون میزنیم کنار و استراحت میکنیم!😏
سفره رو باید کلی زحمت بکشیم و جمعش کنیم. برامون سختی داره!!!
🔷 عزیزم حالا که اینطور شد « اتفاقا مستحبه که توی سفره غذا بخوری چون یه ذره هوای نفست رو زدی!».✌
#راحت_طلبی
💢راحت طلبی یعنی اینڪه؛
ظرفا،نَشُسته توی ظرفشویی موندن
اونوقت
جنابعالی اومدی سرتو ڪردی تو گوشی!!😒
⭕️اول برو ظرفارو بشور
بعد بیا با گوشی ڪار کن...
هدایت شده از علیرضا پناهیان
9.17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 در خانه هم میشود به اوج معنویت رسید!
🔻ثوابهایی که آدم در خانه میبرد با بیرون خانه قابل مقایسه نیست!
#تصویری #در_خانه_بمانیم
@Panahian_ir
#داستان_کودکانه
دانه گندم🌹
صدای مرغابی ها کنارِ برکه می آمد.
قورباغه با صدای بلند غور غور می کرد.
مورچه کوچولو از لای علف ها یک دانه ی گندمِ خوشمزه پیدا کرد.
با خوشحالی آن را بیرون کشید.
به طرفِ لانه راه افتاد.
برای خود آواز می خواند"مورچه می ره کار می کنه.
گندم ها رو بار می کنه.
تو لونه انبار می کنه."
زنبورک جلو آمد و گفت:" به به! چقدر قشنگ می خونی؟"
مورچه گفت:"سلام، ممنونم. شما دعوتی به لونه من، می خوام جشن بگیرم. آخه انبارم پر شده."
زنبورک گفت:" ببخشید سلام یادم رفت. سلام دوست خوبم حتما میام."
مورچه با خوشحالی خداحافظی کرد.
دوباره شروع کرد به خواندن.
موشی جلوی لانه اش نشتسه بود. تا مورچه را دید سلام کرد و گفت:" چقدر قشنگ می خونی."
مورچه جواب سلامش را داد و او را هم برای جشن دعوت کرد.
پروانه چرخید و چرخید.
بالای سرِ مورچه رسید و گفت:"سلام. به به! چقدر قشنگ می خونی."
مورچه با لبخند جوابش را داد و او را هم به جشن دعوت کرد.
همه به لانه مورچه آمدند.
مورچه با خوشحالی به آن ها خوش آمد گفت.
پروانه با خود گفت:" من که دانه گندم نمی خورم. مورچه چرا منو دعوت کرد؟"
زنبورک و موشی هم همین فکر را کردند.
مورچه؛ پنجره را باز کرد. به زنبورک و پروانه گفت:" بفرمایید."
آن ها کنارِ پنجره رفتند. پشت پنجره گل های زیبایی را دیدند.
مورچه گفت:" این گل ها را خودم کاشتم.
عطر و بوی خوبی دارند. امیدوارم که شهدِ خوشمزه ای هم داشته باشند."
پروانه و زنبورک، تشکر کردند.
بعد مورچه به انبار رفت. یک گردو را قِل داد و آورد. به موشی گفت:"این هم برای شما دوستِ خوبم."
برای خودش هم دانه گندمِ خوشمزه را آورد.
همه به باغچه رفتند و کنارِ هم روزِ خوبی داشتند.
(فرجام پور)
https://t.me/joinchat/AAAAAE-wggMdiSE6sfRj_w
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون