😴خواب قیلوله در ماه رمضان🌛
📌ب دلیل اینکه خواب طبع سردی دارد
پیشنهاد می شود ب وقت ظهر خواب قیلوله داشته باشید
👈که باعث کاهش عطش و کاهش صفرا و سوخت و ساز بدن شده، پس تحمل تشنگی و گرسنگی را آسانتر می کند🙃
اصلاح سبک زندگی 👇
✳️ریشه بسیاری از بیماریها در موارد زیر است👇👇👇
❌کم خوابیدن در شب
❌خوابیدن زیاد در روز
❌نوشیدن آب در شب
❌نگاه داشتن ادرار
❌خوردن غذا موقع سیری
❌افراط در مقاربت جنسی
❌حرص و جوش خوردن زیاد
❌خوب نجویدن و عجول بودن در خوردن غذا
❌نابجاخوری و بدخوری و پرخوری
❌ناامیدی و یاس زیاد
#خواب در رمضان 🌛
😴اصول خواب خوب👈یعنی زمان درست خواب ، میزان مناسب خواب ، نخوابیدن در روز و … را همیشه باید رعایت کرد .
📌چند نکته درباره ی خواب در ماه مبارک رمضان 👇
👈حدود دو ساعت پس از یک افطار سبک بخوابید و از بیدار موندن تا سحر پرهیز کنید.
👈دست کم ۱/۵_۱ ساعت برای وعده سحر وقت بگذارید و پس از سحر نیز ۲_۱ ساعت بیدار باشید و از خوابیدن بلافاصله پس از نماز صبح بپرهیزید .
👈در صورت لزوم (احساس ضعف شدید ، عطش شدید و ناتوان کننده و…) در طول روز استراحت کنید ولی تلاش کنید این خواب حدود میانه روز باشد که هوا بسیار گرم است و تا جای ممکن از خوابیدن در نزدیکی غروب آفتاب بپرهیزید .
🔗خواب روزانه باید در محیطی ساکت ، تاریک و با تهویه مناسب باشد
هدایت شده از تنهامسیرآرامش 💞
4_363165108651687956.mp3
زمان:
حجم:
15.29M
✅ بخش دوم حفظ اقتدار مرد
⭕️ مهمترین علت کشیده شدن مرد به روابط خارج از خونه، رفتارهای غلط خانم هست.
#اموزش_طرح_نیاز_صحیح
#دکتر_حبشی
❤️ @MoshaverTM
#داستان- کودکانه
رعد و برق🌹
صدای غرش ابرها آمد.
مینا خود را به آغوش مادر انداخت.
مادر او را بوسید و گفت:
-نترس دخترم. رعد و برقه. حتما می خواد بارون بباره.
مینا دوباره به پنجره نگاه کرد.
دوباره صدای ترسناکی از ابرها شنید.
دست هایش را روی چشمانش گذاشت.
چند دقیقه بعد، صدای شر شر باران آمد.
مینا کنار پنجره رفت و به آسمان نگاه کرد.
باران به شدت می بارید. همه جا تاریک بود. از خورشید خانم خبری نبود.
صدای گریه مبینا از اتاق شنیده شد. مادر به اتاق رفت. دیگر باران نمی بارید. ولی هنوز همه جا تاریک بود. مینا به ابرها نگاه کرد. با خودش گفت"کاش این ابر سیاه کنار برود و خورشید خانم بیاید و همه جا را روشن کند."
ابر سیاهی که از همه ابرها بزرگ تر بود، با اخم به او نگاه کرد.
مینا ترسید و پرده را انداخت. از لای پرده نگاه کرد. ابر سفیدی که کوچک تر بود، به او لبخندی زد و گفت:
-نترس. الان خورشید را می آورم.
مینا پرده را کنار زد. با لبخند به ابر سفید نگاه کرد. برایش دست تکان داد.
ابر سفید، ابر سیاه را هل داد. ولی زورش به او
نرسید.
ابر سیاه با اخم نگاهش کرد و او را پس زد.
ابر سفید با خجالت به مینا نگاه کرد.
مینا به او گفت:
-تو می تونی.
بعد به پشت سرش اشاره کرد و گفت:
-ببین، یک ابر سفید دیگه هم هست. با هم باشید زورتون زیاد می شه. منم وقتی نمی تونم چیز سنگینی را بلند کنم، مادرم کمکم می کنه.
ابر سفید به پشت سرش نگاه کرد. دستش را در دست ابر سفید دیگری گذاشت.
دوتایی با هم ابر سیاه را هل دادند. ابر سیاه نتوانست، جلوی آن ها بایستد.
آن ها او را دور کردند و خورشید خانم بیرون آمد.
مینا هورا کشید و برای ابرهای سفید کف زد.
همه جا روشن شد. مینا خندید. ابرهای سفید با او خداحافظی کردند و دور شدند.
(فرجامپور)
https://t.me/joinchat/AAAAAE-wggMdiSE6sfRj_w
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
دلنوشته 🌹
می نویسم نام زیبایت به قلبم عاشقانه
می سرایم من سرودی بر لبانم جاودانه
می نشینم بر سرایت تا ببینم روی ماهت
تا که بر وصلت رِسم دارم دلی پر بهانه
(فرجام پور)
اللهم عجل لولیک الفرج 🌺
شبتون بهشت🌺
طاعاتتون قبول
التماس دعا 🌹
https://t.me/joinchat/AAAAAE-wggMdiSE6sfRj_w
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون