8⃣
خب اینهمه رنج رنج می کنید، چه فایده ای داره⁉️
🔅 قراره یه چراغ قوه قوی🔦 از یه علم نافع به دست بگیریم و باهاش بریم سراغ ندانسته های خودمون🚶♀🚶♀
ایرادهای کارمون رو پیدا کنیم 🔍🔍و حلشون کنیم و خلاص بشیم از همه این رنجها.
👇👇
🔟
🌺🌺
درس بعدی یکی از مهمترین دروس کل ترمهای "تنها مسیر آرامش" و می دونم که شما رو حسسسسسسابی متعجب خواهد کرد.😳😳😳
پس با من همراه باشید.
👇👇
سلام دوستان🌺
طاعاتتون قبول
ان شاءالله همگی سلامت و شاد هستید🌺
می شه گفت امروز
روز تولد همه ماست ✅
به امید اینکه خدای مهربون دیشب و در شب قدر گناهان مارا بخشیده باشه 👌
و ان شاءالله که بخشیده به حق بهترین های درگاهش🌺
خب
تولدتون مبارک 🌺
ان شاءالله امروز زندگی را از سر بگیریم
به امید ساختن زندگی جدید بدون گناه👌
و فقط و فقط
زندگی کنیم برای بندگی کردن 🌹
که
اگر بنده بشیم
سعادتمند دنیا و آخرت هستیم🌹
بخواهیم از خود رحمان و رحیمش که بندگی خالصانه اش را روزیمون کنه
به حق الحسین (علیه السلام)💥
در حق هم دعا کنیم 🌺
اللهم عجل لولیک الفرج
اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا🌺
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
مژده💥💥💥💥
برای روز تولدتون هدیه داریم 💥💥💥
در ادامه سلسله مباحث تنها مسیر
ثبت نام کلاس
🌹 اسرار امتحانات الهی🌹💥💥💥
آغاز شد ✅
برای بهره بردن از این مبحث ناب و کم نظیر
حتما
حتما
به آی دی زیر پیام بدید 👇👇👇👇
@masoomi56
ان شاءالله با آموختن و به کار بستن این مفاهیم مهم، زندگی هامون روز به روز بهتر بشه و
به خدا نزدیک تر بشیم✅
منتظرتون هستیم 🌺
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
هدایت شده از علیرضا پناهیان
5.83M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 سال نو مبارک!
🔻روز از نو، روزی از نو ...
#تصویری
@Panahian_ir
#داستان-کودکانه
شام🌹
سینا و طاها، تشت آبی را در حیاط گذاشته بودند.
قایق کاغذی را در آن انداختند.
هر دو خم شدند و به قایق فوت کردند.
وقتی سینا فوت می کرد، قایق به طرفِ طاها می رفت.
وقتی طاها فوت می کرد، قایق به طرف سینا می رفت. هر دو می خندیدند.
زهرا با شلنگ آب، حیاط را می شست.
بچه ها تشت آب را کناری کشیدند. زهرا همه جا را با آب شست.
مادر، زهرا را صدا کرد. شلنگ را انداخت و به آشپزخانه رفت.
مادر به زهرا گفت:
- دخترم، من کار دارم، سبزی ها را بشوی.
زهرا شیر آب را باز کرد. سبزی ها را زیر آن گذاشت.
سینا داد زد:
- آبجی بیا، قایقم غرق شد.
زهرا، شیر آب را باز گذاشت و رفت.
مادر، اتاق را مرتب کرد و برگشت.
شیر آب را بست.
زهرا و سینا و طاها، هنوز قایق بازی می کردند.
مادر، سبد لباس ها را به حیاط برد.
به طرف طنابی که در حیاط بسته بود، رفت.
صدای شُر شُر آب را شنید. شلنگ را برداشت. شیر آب را بست و به زهرا گفت:
-مثل اینکه یادت رفته شیر آب را ببندی.
شب که بابا برگشت.
بچه ها جلوی در دویدند و سلام دادند.
بابا جوابشان را داد و آن ها را بوسید.
بچه ها به دستش نگاه کردند.
سینا گفت:
-بابا امشب هم ماهی نداریم.
طاها گفت:
- یعنی شام نداریم.
بابا آهسته گفت:
- نه نداریم. چون رودخانه آب ندارد.
(فرجام پور)
https://t.me/joinchat/AAAAAE-wggMdiSE6sfRj_w
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
دلنوشته 🌹
شده ماهت، رمضانت، چو بخوانی به صفایت
"ادعونی" بشوم سرخوش از این صوت و ندایت
چو گناهم به توگویم، به وفایت، به رفاقت
همه گویی که ببخشم، چو بیایی به دعایت
شب عیشم ، شب مستی، بشتابم به سرایت
سر سجاده ی عشقت بنشینم، به هوایت
(فرجام پور)
اللهم عجل لولیک الفرج🌺
رمضان مبارک🌹
شبتون در آغوش خدا خوش باد🌺
التماس دعا🌹
https://t.me/joinchat/AAAAAE-wggMdiSE6sfRj_w
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون