5⃣
به خاطر ظلمی که در حق خودمون کردیم
و خودمون رو
دچار این رنج های مضر کردیم
چون خدا هم راضی نیست که بنده به خودش ظلم کنه
و
جایی که خدا راضی نباشه
لذتی نیست.....😨😱
و رنج مضر ما رو داغون میکنه
👇👇👇
6⃣
مثال:
اگر رنج مفید درس خوندن رو نکشیم👩🎓👩🏫
در عوض دچار
رنج مضر فقر و جهالت خواهیم شد.
یا
رنج مفید مدارا با پدر و مادر را اگر تحمل نکنیم
دچار رنج مضر عاق والدین خواهیم شد.🤦♂️🤦♂️
یا
رنج مفید دوری از نوشابه🍺 رو اگر نکشیم
دچار رنج مضر دیابت خواهیم شد.
👇👇👇
8⃣
حالا که مکان کنترل ها درونی تر شده
بیایید اشتباهات خودمون رو بپذیریم😨😞
و
اشتباهات خودمون رو حل کنیم
و
از بوجود اومدن رنج های مضر😟😞😖 پیشگیری کنیم.
اطلاع از رنج های مضر و مفید
ما رو کاملا آماده میکنه،
تا
با آمادگی کامل وارد ترم رهایی از رنج ها بشیم..
👇👇👇
بزرگواران این درس نیاز به کمی تفکر برای تفهیم کامل داره
در عین سادگیش حاوی ظرافتهایی هست که میتونه زندگی ما رنگ خدا گونه و همراه با آرامش ببخشه .
4.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#سالروز_تخریب_بقیع 🏴
تصور کن شب است و باز غم داری
خیال راه رفتن در حرم داری
برای اینکه با دل هم قدم باشی
میآیی تا اذان صبح آن شب در حرم باشی
با صدای آقای #صابر_خراسانی
هنرنمایی خانوم #فاطمه_عبادی
#لعنت_بر_آل_سعود #لعنت_بر_وهابیت
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
●➼┅═❧═┅┅───┄
هدایت شده از علیرضا پناهیان
علیرضا پناهیانClip-Panahian-KhoobiHayeVojdanKhafeKon-64k.mp3
زمان:
حجم:
1.5M
🎵 خوبیهای وجدان خفه کن!
#کلیپ_صوتی
@Panahian_ir
#داستان-کودکانه
بستنی🌹
زنگ در را زدم. مامان در را باز کرد. خواستم بروم داخل که چشمم افتاد به سپیده و سارا که بستنی قیفی دستشون بود. با هم می خندیدند و از کنارم رد شدم. بوی بستنی شان، در بینی ام پیچید. با خودم فکر کردم، این بو برایم آشناست. داشتم فکر می کردم که غیر از بستنی، جای دیگری هم این بو را حس کردم. یک بوی خوشمزه. فکرم به جایی نرسید. در را بستم و با دو از پله ها بالا رفتم. مادر در آشپزخانه بود. سلام دادم و به اتاق رفتم.
لباس هایم را عوض کردم. هنوز به آشپزخانه نرسیده بودم که دوباره همان بوی بستنی را حس کردم. با کنجکاوی به آشپزخانه رفتم. مادر مشغول آماده کردنِ غذا بود. ولی این بو، با بوی غذا فرق داشت. بو می کردم و با دقت همه جا را نگاه می کردم. مادر ایستاد و نگاهم کرد و گفت:
- ستاره، داری چه کار می کنی؟
-هیچی، یه بویی میاد. یه بوی خوشمزه.
مادر خندید و گفت:
-در یخچال را باز کن.
در یخچال را باز کردم و کیک خوشمزه ای را دیدم.
خوب بو کردم. خودش بود. به مادر گفتم:
-آخ جون، خودشه، بوی کیک شما که قبلا هم برام درست کردید.
مادر خندید:
-بوی وانیل.
-وای چه بوی خوبی.
-از اون بهتر دختر گل خودمه.
عزیزم تولدت مبارک 🌺
(فرجام پور)
https://t.me/joinchat/AAAAAE-wggMdiSE6sfRj_w
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون