311.9K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔊 کاهش تدبیر در زندگی مشترک
🔴 #استاد_عباسی_ولدی
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
🔴 #صمیمیتِ_ممنوع
💠گاهی بدون اینکه بدانید، رفتارهایی نشان میدهید که باعث ناراحتی همسرتان میشود مثل #صمیمیت بیش از حد با #جنس_مخالف.
💠شاید برایتان سرگرم کننده باشد که با اقوام یا همکارتان شوخی کنید و سر به سر آنها بگذارید، اما #افراط در این کار میتواند اثرات #منفی زیادی را بر رابطه عاطفیتان بگذارد.
💠 افراد متاهل باید #محدودیتها و خط قرمزهای اخلاقی وشرعی را بشناسند.
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
🔴 #کوک_کردن_زندگی
💠 یک اسباب بازی کوکی زمانی #تحرّک دارد که او را کوک کنند. به هر اندازه که کوک شود حرکت میکند. و جالب این است تا وقتی این اسباب بازی #کوک نیست کسی به او توجه و اعتنایی ندارد چون راکد و بیتحرّک است اما وقتی کوک میشود، خودِ کوککننده به آن خیره شده و از حرکت آن لذّت میبرد.
💠 زن و مرد برای تحرّک و #نشاط در خانه باید ساز یکدیگر را کوک کنند. وقتی سازتان کوک باشد مورد توجه و #محبّت بیشتر همسر قرار میگیرید. در واقع عامل لذّت بردن از زندگی و همسرتان به دست خودتان است.
💠 راه خوب کوک کردنِ همسر، #محبّت ویژه و احترام خاص به همسر با در نظر گرفتن قلقها، نیازها و توقّعات منطقی اوست.
💠 نگذارید همسرتان #سرد و بیتحرّک شود دوباره او را کوک کنید تا زندگی واقعی جریان داشته باشد و به زندگی شما ریتم #زیبا دهد.
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
🔴 #اعدام_ناعادلانه
💠 اگر کودکی در خانه بخاطر بیاحتیاطی پایش به یک #ظرف قیمتی بخورد و بشکند اگر پدر و مادرش بخواهند او را شلّاق زده یا #اعدام کنند این مجازات، ناعادلانه و حتّی وحشیانه خواهد بود. سقف مجازاتی که میتوان برایش در نظر گرفت این است که به او تذکّر جدّی بدهند و یا دقایقی با او بخاطر بیدقتی، قهر کنند.
💠 اگر در زندگی، زن یا مرد دچار #گناه یا خطایی شد نباید با ناراحتی غیر منصفانه و مجازات ناعادلانهی همسرش روبهرو شود.
💠 در بسیاری از موارد #قهرهای طولانی، ترک طولانی منزل، تصمیم عجولانه برای طلاق، آبروی همسر را بردن و تنفّر و کینههای طولانی از مصادیق ناراحتی و مجازات غیر منصفانه است در حالیکه اگر در ناراحتی خود #اعتدال و انصاف داشته باشیم با تدبیر، تغافل، گذشت، دستگیری و صمیمیّت مشکل حل میشود.
💠 گاه بجای اینکه #طناب اعدام را دور گردن همسرمان بیندازیم سر طناب را به دستش بدهیم و او را با محبّت و راهنمایی گرفتن از #مشاور خانواده از #باتلاق اشتباه و گناه بیرون بکشیم.
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
مرد #واقعی اونیه که...
کاری کنه
همه به خانومش
#حسودی کنن!
نه اینکه
خانومش به #همه!
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
#حدیث
هر که به خانواده اش #نیکی کند، خداوند بر عمرش میافزاید.
📓میزان الحکمه جلد ۵ ص ۱۰۱
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
اعمال شب و روز عرفه 👆
التماس دعا🌹
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
#داستان_کودکانه
درد سر🌹
نام واقعی من پویا است، اما همه به من می گویند،"دردسر"
حتی پدر و مادرم.
ماجرا از روزی شروع شد که قرار بود با معلم مدرسه و بچه ها به گردش علمی برویم. آن هم در جنگل. از ذوق تا صبح خوابم نبرد. البته کمی هم سرما خوردگی داشتم. مادر برایم شیر گرم آورد. سفارش کرد که حتما بخورم. من حتی از بوی شیر هم بدم می آید.
وقتی از اتاق بیرون رفت، لیوان شیر را پای گلدان ریختم.
صبح زود مادر و پدر من را به مدرسه بردند. مادر برایم کلی غذا و خوراکی گذاشت. خیلی هم سفارش کرد تا مواظب خودم باشم. لباس گرم تنم کرد. دستمال تمیز در جیبم گذاشت.
پدر کنار گوشم گفت"خواهش می کنم، به کسی و چیزی آسیب نزن. آبروی ما رو حفظ کن"
از حرفش چیزی نفهمیدم.
خوشحال و خندان سوار اتوبوس شدم. دیدم که مادر و پدر با معلم صحبت می کنند. بی خیال به بچه هایی نگاه کردم که هر کدام با کوله های سنگین وارد اتوبوس می شدند.
سینا تا من را دید، دستش را تکان داد و گفت" آی پویا، خوب شد اومدی."
زود خودش را رساند و کنارم نشست. دستش را مشت کرد و به دست مشت شده من زد. هر دو خندیدیم. از شیشه اتوبوس برای خانواده ها دست تکان دادیم.
اتوبوس راه افتاد. معلم شروع به صحبت کرد. اما ما هیچ چیز نمی فهمیدیم. با هم از خوراکی هایی که در کوله داشتیم صحبت می کردیم. او از دست پخت مادرش و خوراکی هایش می گفت. وقتی از چیپس های مادرش تعریف کرد، عصبانی شدم. باید به او نشان می دادم که دست پخت مادرم بهتر است. خانم معلم در آخر اتوبوس، هنوز داشت صحبت می کرد که کوله ام را برداشتم.
ظرف بزرگ پلاستیکی را برداشتم. خانم معلم با صدای بلند گفت:
" پویا لطفا بشین و گوش کن. توی اتوبوس این قدر تکان نخور."
همان موقع اتوبوس تکان سختی خورد. نزدیک بود روی زمین بیفتم. اما باید دست پخت مادرم را به سینا نشان می دادم. درِ ظرف پلاستیکی را باز کردم. ناگهان اتوبوس تکان سخت تری خورد. ظرف از دستم پرتاب شد. نتوانستم آن را بگیرم. چشمانم را بستم.
با صدای جیغ خانم معلم چشمانم را باز کردم. باورم نمی شد. تمام سر و صورت و لباس خانم معلم با سوپِ رشته یکی شده بود.
فقط دهانش پیدا بود که فریاد می زد:
"درد سر"
(فرجامپور)
https://t.me/joinchat/AAAAAE-wggMdiSE6sfRj_w
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
دلنوشته🌹
کاش چشمم در هوایت خیس و بارانی شود
قطره ها غوغا کند تا دل به سامانی شود
کاش یادت مرحمی بر زخم بدخیمم شود
یا که بغضم بشکند دردم به درمانی شود
کاش یک لحظه نظر بر حال ویرانم کنی
تا که بر احوال دل شاید که احسانی شود
کاش امشب تا سحر تنها مرا یادم کنی
بر سر سجاده ام باشم که امکانی شود
ای که اذنت بر قرارم می کند ای مهربان
یک اشارت کافی است تا عشق قربانی شود
(فرجام پور)
اللهم عجل لولیک الفرج🌺
شبتون بهشت
دلتون خوش
التماس دعا🌺
https://t.me/joinchat/AAAAAE-wggMdiSE6sfRj_w
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون