هدایت شده از علیرضا پناهیان
18.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 لازمه تفکر منطقی، پرسشگری از متخصصین و ستاد کرونا
🔻نباید با سوال از ستاد کرونا، برخورد قرون وسطایی بشود! تحجّر حوزه و دانشگاه ندارد!
🔻خفقانی که برخی به اسم علم ایجاد میکنند، این است که اجازۀ پرسشگری نمیدهند.
#اربعین
@Panahian_ir
هدایت شده از علیرضا پناهیان
7.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴امام جمعه نجف:
🔻از دولت عراق تقاضا میکنم مرزهای زمینی را باز کنید! ما آماده پذیرایی از زوار میلیونی هستیم!
➖شما تجربهی محرّم را دیدید. هیچگونه همهگیری بیماری پیش نیامد. پس نگرانی از چیست؟!
👈🏻اگر دولت نمیتواند، ما مردم عراق با کمال خرسندی و آغوش باز میتوانیم از زوار پذیرایی کنیم
#اربعین
@Panahian_ir
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین
و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین
🌺🔸🌺🔸🌺
مشاور خانواده| خانم فرجامپور
#عناصر_انتظار #جلسه_دوازدهم 🔹در جلسه قبل گفتیم ما چاره ای نداریم که در همین جامعه نامطلوب بهترین د
#عناصر_انتظار
#جلسه_سیزدهم
گفتیم که ما اومدیم تو این دنیا توسعه پیدا کنیم، تشنگى پيدا کنيم ؛
اما در اين فضا و جایی که همش درگيريه
اين دين فقط داره ما رو بزور سالم نگه مى داره.❎
البته اگه تو همين فضا ،فدات بشم
خوب ديندارى بکنى،
آقا امام زمان "عليه السلام " برای تو يه گوشه اى کوچولو ،جامعه مهدوى درست میکنه و کمک هاش رو بهت میرسونه
و عين آدمهايى که در زمان ظهور، زندگى مى کنند، میتونى زندگى کني.👌
اين وعده رو هم بهت بدم...
شاکى باش... دلتم بگيره... غصه دار باش!
اما برو از خدا بخواه...
بگو خدا فرج من يکى رو برسون!😭
به خدا قسم اگه لياقت داشته باشى،
حساب تو رو خدا جدا میکنه.✅
زندگیاى برات طراحى میکنه که وقتى بر میگردى به زندگيت نگاه میکنى،
مى بينى تو دستاى آقا بزرگ شدى.👌
تمام طراحی ها رو آقا، برای زندگيت کرده!✅
خدا برات خواسته و آقا رفته به خدا عرضه داشته؛
خدايا اين آدم خودمه...
خدا هم مى فرمايد:
زندگيشو خودت به عهده بگير.✔️
"شيخ مرتضى زاهد تهرانى" شبها از گوشه اتاق مى شنيد؛
آقا مرتضى ...آقا مرتضى!
آقا مرتضى بلند میشد براى نماز شب!
مى گفت شبها از چهار گوشه اتاق منو صدا مى زنند!☝️
چه امنيت روانى!👌
اون دينداريش مثل ديندارى
کسيه که در زمان ظهوره! ✅
حالا تازه اونا هم دارند گريه مى کنند براى ظهور؛
حالا بمونه برای چى دارند گريه مى کنند!
بعد ايشون مى فرمودند که بعضى شبها
به من مى گفتند:
آقا مرتضى!😊
بعضى از شبها مى گفتند:
مرتضى!
من مى گفتم چرا بعضى از شبها "آقا" میگن!
بعضى وقتا " آقا" نمیگن؟!
دقت کردم ديدم اون روزايى که يکم وضعم خرابه؛
ديگه آقاشو نمیگن.😔
اون وقتايى که یکم وضعم بهتر میشه،
کنترلم بهتر میشه
شبش صدا میزنن آقا مرتضى! ✅
اين جورى نشون میدن رضايت خدا رو!
واقعا میشه ها!☝️
البته يه وقت شما دچار آفت اعتراض به وضع مطلوب نشید!
نگید من نمى خوام این وضعیت رو... الان که نمیشه دینداری کرد...
ولمون کن توروخدا!
و بعد بزنى خدای نکرده بالاخره به جاده خاکى و ...
نه❗️
اعتراض به وضع موجود اين آفت رو
برای ما نداشته باشه.❌
والسلام علیکم و رحمة الله
مشاور خانواده| خانم فرجامپور
🎑 رمان شب #بدون_تو_هرگز 56 "دزدهای انگلیسی"🇬🇧 🌷وضو گرفتم و ایستادم به نماز ... با یه وجودِ خسته
🎆 رمان شب #بدون_تو_هرگز 57
"تقصیرِ پدرم بود..."
🔹این رو گفتم و از جا بلند شدم ...
⭕️ با صدای بلند خندید... 😄
–دزد؟ ... از نظر شما رئیسِ دانشگاه دزده؟...
❇️ –کسی که با فریفتنِ یه نفر، اون رو از ملّتش جدا می کنه ... چه اسمی میشه روش گذاشت؟ ... هر چند توی نگهداشتن چندان مهارت ندارن ... بهشون بگید، هیچ کدوم از این شروط رو قبول نمی کنم...
💢 از جاش بلند شد...
–تا الان با شخصی به استقامتِ شما برخورد نداشتن ... هر چند ... فکر نمی کنم کسی، شما رو برای اومدن به اینجا مجبور کرده باشه...
🔸 نفسِ عمیقی کشیدم...
–چرا، من به اجبار اومدم ... به اجبارِ پدرم...
و از اتاق خارج شدم...
🏡 برگشتم خونه ... خسته تر از همیشه ... دل تنگِ مادر و خانواده ... دل شکسته از شرایط و فشارها... 😞
از ترسِ اینکه مادرم بفهمه این مدّت چقدر بهم سخت گذشته ... هر بار با یه بهانه ای تماس ها رو رد می کردم ... سعی می کردم بهانه هام دروغ نباشه ... امّا بعد باز هم عذاب وجدان میگرفتم ...
به خاطر بهانه آوردن ها از خدا خجالت می کشیدم ...😓
❣از طرفی هم، نمی خواستم مادرم نگران بشه...
⚠️حس غذا درست کردن یا خوردنش رو هم نداشتم ...
➖رفتم بالا توی اتاق ... و روی تخت ولو شدم...
🔷 –بابا ... می دونی که من از تلاش کردن و مسیرِ سخت نمی ترسم ...💪🏼
امّا ... من، یه نفره و تنها ... بی یار و یاور ... وسط این همه مکر و حیله و فشار ... 😔
می ترسم از پس این همه آزمونِ سخت برنیام ...
🌷_کمکم کن تا آخرین لحظه زندگیم توی مسیرِ حق باشم ... بین حق و باطل دو دل و سرگردان نشم...✌️🏼
🔶 همون طور که دراز کشیده بودم ... با پدرم حرف می زدم ... و بی اختیار، قطراتِ اشک از چشمم سرازیر می شد...😢
📝رمان بدون تو هرگز (نوشته همسر وفرزند شهید سیدعلی حسینی)🥀
@asraredarun
اسرار درون