يكى از اشتباهات والدين كودكان نوپا اين است كه در مراحل رشد كودكشان دخالت ميكنند.
بعنوان مثال
مكيدن انگشت،
پرت كردن وسايل،
كثيف كارى هنگام خوردن،
دست زدن به وسايل منزل
و جيغ زدن كارى طبيعى براى كودكان زير دوسال است، كه باید با درايت والدين به مرحله ايى گذرا تبدیل شود.
اما زمانى كه والدين به جنگ رفتار طبيعي فرزندشان ميروند، نه تنها آن رفتار را تقويت ميكنند بلكه رابطه خود را با فرزندشان تبديل به لجبازى ميكنند.
بازی نباید کودک را خسته کند. بازی سازنده به واسطه ویژگی هایی که دارد از سوی ما والدین یک ارتباط کامل و حضور کامل است و از سوی کودک یک تجربه بی بدیل که علاوه بر تخلیه انرژی اضافه و هیجانات او به او فرصت کشف میدهد او روابط بین پدیده ها را کشف می کند.
مثلا تصور کنید می خواهید با هم یک املت برای صبحانه درست کنید در این فرآیند کودک روابط زیادی را کشف میکند "شکستن تخم مرغ با ضربه زدن ، روان شدن کره با حرارات دیدن ، پختن تخم مرغ و ..." او در این بین از حمایت شما نه مداخله و ایجاد انسداد برخوردار خواهد بود. و در نهایت همین مواجه و تجربه ناب که در آن علاوه بر درست کردن صبحانه بیش از بیست تعامل گرم با شما را تجربه نموده و یک فرایند را همراه شما طی نموده بخشی از انرژی او تخلیه شده، احساس خوبی پیدا کرده و این احساس هیجانات ناشی از دوست نداشته شدن یا نا امنی از جانب شما را تخلیه کرده یک مهارت خوب "درست کردن املت" را تمرین کرده اگر در روز شما حدود ده بازی لذت بخش این چنین را با فرزندتان انجام دهید و او به شما اعتماد پیدا خواهد کرد و مطمئن باشید آرام تر از آنچه تصور کنید خواهد شد.
البته روزهای اول که این مدل رابطه را با کودکان شروع می کنیم چون انرژی و هیجان انباشت شده دارند کار بیشتر میبرد.
هنگام مشاجره كودكان از مداخله خودداري كنيد
تا كودكان با مهارت حل مسئله آشنا شوند
و هنگام داوري نيز به جاي پيداكردن مقصر، شرايطي فراهم كنيد كه هيچيك احساس شكست وكمبود نكند
@asraredarun
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین
و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین
🌺🔸🌺🔸🌺
مشاور خانواده| خانم فرجامپور
#عناصر_انتظار #جلسه_پانزدهم در جلسه قبل مثالهایی زدیم درمورد اینکه درد اصلی و مشکل اصلی جامعه ما
#عناصر_انتظار
#جلسه_شانزدهم
اولين مشکلى که ما از آقا امام زمان "عليه السلام"
انتظار داريم که اين مشکل رو برطرف کنه برای ما چيه ❓
امنيت بياره؟!
نه!
عدالت بياره؟!
نه!
معنويت بياره؟!
نه!
هرکدوم از اينها رو سرش بحث هست
که شرايطى داره؛
مگه آقا امام زمان "عليه السلام"
ميشه خودش يه تنه با چند نفر،
عدالت بياره⁉️
در جهان غرب ، جووناى جهان غرب ،
(الان ديگه اين مثال ها ،خيلى واضحه )
جووناى جهان غرب ،
همين جورى فاسد شدند؟!
👈عدالت برای تحققش،
نياز به مشارکت همه مردم داره!👉
و مردم وقتى بخواند عدالت رو اجرا کنند ؛
اول بايد عدالت رو بفهمند ؛
وقتى بخواند عدالت رو بفهمند؛
اول بايد سلطه طاغوت ،
از سرشون، بره کنار .
وگرنه عدالت رو هم نمى فهمند!👌
يه جوونى بخواد فاسد بشه ؛ کسى اون رو وادار به فسق و فجور با قدرت حاکميت، نکنه ؛
اينقدر زودفاسد میشه ، که در غرب هست⁉️
شما فکرکرديد هرزگى ،
خودش اينقدر توسعه پيدا مى کنه ؟!
فداتون بشم 😊
مى دونيد هرزگى حکمش ،
توى زندگى بشر،حکم چيه ؟!
حکم ميکروبى رو داره
که مياد تو وجود انسان ،
بعد يه دفعه اى انسان تب مى کنه!👌
تب يعنى چى ؟!
مثال دارم مى زنم...
به عنوان تشبيه عرض مى کنم
نه استدلال☝️
تب يعنى مقاومت درونيت ،عليهش قيام میکنه.
هرزگى مياد خودشو به تو عرضه میکنه ؛
و تو يه دفعه بدت مياد.✅
دست بهش مى زنى؛
آلوده میشه روحت. پس میزنى !✅
هرزگى رو ميذارى کنار! پاک میشى!✅
اينا ميکروبايیه که بدن تو رو قوى بکنه.
ميکروب براى تقويت بدن انسان ،
لازمه !👌
خدا هرزگى رو نذاشته کسى اينجورى بشه!
اين طاغوته که نميذاره
جوون از هرزگى دور بشه !👌✅
والسلام علیکم و رحمة الله
مشاور خانواده| خانم فرجامپور
🎆 رمان شب #بدون_تو_هرگز 76 "پاسخِ یک نذر" 🔷 اون، صادقانه و بی پروا، تمام حرف هاش رو زد ... و من
🎑 رمان شب #بدون_تو_هرگز
قسمت آخر
"مبارکه ان شاءالله..."
✳️ تلفن رو قطع کردم ... و از شدتِ شادی رفتم سجده ... خیلی خوشحال بودم که در محبتم اشتباه نکردم و خدا، انتخابم رو تایید می کنه....
💢 امّا در اوج شادی یهو دلم گرفت...😔
🔹 گوشی توی دستم بود و می خواستم زنگ بزنم ایران ... ولی بغض، راهِ گلوم رو سد کرد ... و اشک بی اختیار از چشم هام پایین اومد... 😭
🌷 وقتی مریم عروس شد ... و با چشم های پُر اشک گفت ... با اجازه پدرم ... بله...
هیچ صدای جواب و اجازه ای از طرفِ پدر نیومد ... هر دومون گریه کردیم ... از داغِ سکوتِ پدر....
🔶 از اون به بعد ... هر وقت شهید گمنام می آوردن و ما می رفتیم بالای سرِ تابوت ها ... روی تک تک شون دست می کشیدم و می گفتم :
–بابا کی برمی گردی؟ ... توی عروسی، این پدره که دستِ دخترش رو توی دستِ داماد می گذاره ...
تو که نیستی تا دستم رو بگیری ... تو که نیستی تا من جوابِ تایید رو از زبونت بشنوم ...
حداقل قبلِ عروسیم برگرد ... حتی یه تیکه استخون یا یه تیکه پلاک ... هیچی نمی خوام ... فقط برگرد...😭
گوشی توی دستم ... ساعت ها، فقط گریه می کردم...
☎️ بالاخره زنگ زدم ... بعد از سلام و احوال پرسی ... ماجرای خواستگاری یان دایسون رو مطرح کردم ...
🔵 امّا سکوتِ عمیقی، پشتِ تلفن رو فرا گرفت ... اوّل فکر کردم، تماس قطع شده امّا وقتی بیشتر دقت کردم ... حس کردم مادر داره خیلی آروم گریه می کنه...
بالاخره سکوت رو شکست...
🌺 –زمانی که علی شهید شد و تو ... تبِ سنگینی کردی ... 🤒
من سپردمت به علی ... همه چیزت رو ... تو هم سرِ قولت موندی و به عهدت وفا کردی...
بغض، دوباره راهِ گلوش رو بست...
–حدود ۱۰ شب پیش ... علی اومد توی خوابم و همه چیز رو تعریف کرد ... گفت به زینبم بگو ... من، تو رو بردم و دستتون رو توی دستِ هم میزارم ... توکل بر خدا ... مبارکه... 😊
گریه امان هر دومون رو برید... 😭
💞 –زینبم ... نیازی به بحث و خواستگاری مجدد نیست ... جواب همونه که پدرت گفت ... مبارکه ان شاء الله... ☺️
🦋 دیگه نتونستم تلفن رو نگهدارم و بدون خداحافظی قطع کردم...
اشک مثل سیل از چشمم پایین می اومد...تمام پهنای صورتم اشک بود...😭
💖 همون شب با یان تماس گرفتم و همه چیز رو براش تعریف کردم ... فکر کنم ... من اولین دختری بودم که موقع دادنِ جوابِ مثبت ... عروس و داماد ... هر دو گریه می کردن... 😊
✈️توی اولین فرصت اومدیم ایران🇮🇷
⭕️ پدر و مادرش حاضر نشدن توی عروسی ما شرکت کنن ...
💍✅ مراسمِ ساده ای که ماه عسلش ... سفرِ ۱۰ روزه مشهد ... و یک هفته ای جنوب بود...
✔️ هیچ وقت به کسی نگفته بودم ... امّا همیشه دلم می خواست با مردی ازدواج کنم که از جنسِ پدرم باشه ...
💞 توی فکّه ... تازه فهمیدم ... چقدر زیبا ... داشت ندیده ... رنگِ پدرم رو به خودش می گرفت.......
پایان...
•┈┈••✾•❣️•✾••┈┈•
📝رمان بدون تو هرگز (نوشته همسر وفرزند شهید سیدعلی حسینی)🥀
@asraredarun
اسرار درون