eitaa logo
مشاور خانواده| خانم فرجام‌پور
4.3هزار دنبال‌کننده
16.2هزار عکس
4.8هزار ویدیو
137 فایل
💞کمک‌تون می‌کنم از زندگی لذت بیشتری ببرید💞 🌷#کبری فرجام‌پور هستم، نویسنده و مشاور تخصصی 👇 💞همسرداری و زناشویی 👼تربیت فرزند 🥰اصلاح مزاج ارتباط با ما و تبلیغات👇 @asheqemola #فوروارد_وکپی_ممنوع⛔ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مشاور خانواده| خانم فرجام‌پور
💐🍃🌿🌸🍃🌼 🍃🌺🍂 🌿🍂 🌸 #فنجـانی_چـاے_بـا_خـدا #قسمت_شـشم ✍و من یخ زده با صدایی از ته چاه گفتم: ( چقدر اسل
💐🍃🌿🌸🍃🌼 🍃🌺🍂 🌿🍂 🌸 ✍چهره زن را نمیدیم اما آهی که از نهادش بلند شد حکم خرابی پله ای پشت سرش را میداد...و عثمان با کلافگی از خانه بیرون رفت. زن با صدایی مچاله در حالیکه به کودکش شیر میداد،لب باز کرد به گفتن از آرامش اتاقش از خواهر و برادرهایش.از پدر و مادر مهربان ومعمولیش از درس و دانشگاهش از آرزوهایی که خود با دستانش سوزاند.همه و همه قبل از مبارزه... رو به روی من، زن ۲۱ ساله آلمانی نشسته بود که به طمع بهشت ،راهی جنگ و جهاد شد. جنگی که حتی تیکه ای از پازل آن مربوط به او نمیشد..اما مسلمان وار رفت وقتی از درماندگی اش گفت : دلم لرزید.... وقتی از دردها و لحظه های پشیمانیش گفت تنم یخ زد وقتی از دخترانی گفت که دیگر راهی جز خفه شدن در منجلاب نکاح برایشان نمانده. و هرروز هستند دخترهایی که به طمع بهشت خدا میروند و برگشتشان با همان خداست و من چقدر از بهشت ترسیدم یعنی دانیال هم یکی از همین مردان بود؟ وا مانده ومتحیر از آن خانه خارج شدم، چقدر فضایش سنگین بود. پشت در ایستادم و حریصانه نفس گرفتم. چشمم به عثمان افتاد،تکیه به دیوار روی زمین کنار در نشسته بود. بلند شد و با لحنی نرم صدایم زد: سارا حالت خوبه؟آرام در خیابان ها قدم میزدیم، درست زیر باران.بی هیچ حرفی انگار قدمهایم را حس نمیکردم،چیزی شبیه بی حسی مطلق.. عثمان تا جلوی خانه همراهیم کرد:واسه امروز بسه اما لازم بود..روز بخیر رفت و من ماندم در حبابی از سوال و ابهام و وحشت و باز حصر خودساخته ی خانگی.خانه ای بدون خنده های دانیال.با نعره های بدمستی پدر.. و گریه های بی امان مادر، محضه دلتنگی 🌿🌺🌿🌺🌿 ✍چند روز گذشت و من فکر کردم و فکر کردم. بین هزار راهی از بی فکری گم شده بودم.دیگر نمیداستم چه کنم.باید آرام میشدم.پس از خانه بیرون زدم.بی اختیار و بی هدف گام برمیداشتم. کجا باید میرفتم.؟دانیال کجا بود؟ یعنی او طبع درنده خوی مسلمانها را از پدر به ارث برده بود؟کاش مانند مادر ترسو میشد..حداقل،بود. ناگهان دستی متوقفم کرد.عثمان بود و نفسهای تند که خبر از دویدن میداد.معلوم هست کجایی؟ گوشیت که خاموش از ترس پدرتم که نمیشه جلوی خونتون ظاهر شد الانم که هی صدات میکنم، جواب نمیدی و با مکثی کوتاه: سارا خوبی؟ و اینبار راست گفتم که نه که بدتر از این هم مگر می شود بود؟عثمان خوب بود نه مثل دانیال اما از هیچی،بهتر بود.. پشت نرده ها،کنار رودخانه ایستادیم. عثمان با احتیاط و آرام حرف میزد از گروهی به نام "داعش" که سالهاست به کمکِ دروغ و پولهای هنگفت در کشورهای مختلف یار گیری میکنند.که زیادند دخترکانی از جنس آن زن آلمانی و هانیه و دانیال که یا گول خورده اند یا رایحه ی متعفن پول، مشامشان را هواییِ خون کرده.که اینها رسمشان سر بریدن است. که اگر مثل خودشان شدی دیگر خودت نمیشوی.که دیگر دانیال یکی از همان هاست و من باید مهربانی هایش را روی طاقچه ی دلم بنشانم و برایش ترحیم بگیرم.چون دیگر برای من نیست و نخواهد بود این برادر زنجیر پاره کرده من خیره ماندم به نیم رخ مردی به نام عثمان.راستی او هم هانیه را دفن میکرد؟؟با تمام دلبری هایش؟؟ و او با بغضی خفه،زل زده به جریان آب از هانیه گفت از خواهری که مطمئن بود دیگر نخواهد داشت از خواهری که یا به رسم فرمانروایانش حیف میشد یا مانند آن دختر آلمانی از شرم جان تسلیم میکرد. قلبم سوخت و او انگار صدایش را شنید و با نگاه به چشمان با آهی بینهایت گفت:سارا.. میخوام یه دروغ بزرگ بهت بگم و من ماندم خیره و شنیدم :همه چی درست میشه و ای کاش راست میگفت عثمان می گفت و من نمی شنیدم یعنی نمی خواستم که بشنوم.مگر میشد که دانیال را دفن کنم،آن هم در دلی که به ساکتی قبرستان بود اما هیچ قبری نداشت؟ عثمان اشتباه میکرد دانیال من،هرگز یک جانی نبود و نمیشداو خوب، رسم بوسیدن و ناز کشیدن را بلد بود دستی که نوازش کردن از آدابش باشد،چاقو نمی گیرد محال است. پس حرف های عثمان به رود سپرده شد و من حریص تر از گذشته، مستِ عطرآغوشِ برادر. چند روزی با خودم فکر کردم.شاید آنقدرها هم که عثمان میگفت بد نباشند.اصلا شاید آن دختر آلمانی اجیر شده بود برای دروغ گفتن ولی هر چه میگشتم،دلیلی  وجود نداشت محضه دروغ و اجیر شدن... ⏪ ... @asraredarun اسرار درون
سلام 🌹 در خدمتتون هستم با بحث مشاوره در رابطه با 👇 ✴️خانواده و مشکلات خانوادگی ✴️همسرداری ✴️سیاست‌های زنانه ✴️تربیت فرزند ✴️ازدواج ✴️اصلاح تغذیه ✴️مسائل اعتقادی (فرجام‌پور) جهت تنظیم نوبت به ای دی زیر پیام بدید 👇👇 @masoomi56 مبحث نکات و سیاست های همسرداری و طب اسلامی را در این کانال پیگیر باشید👇👇 http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 کانال فرم های مشاوره https://eitaa.com/joinchat/3032088595Cbc12a9d09e
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
┄┅─✵💝✵─┅┄ روزگارتان از رحمت  «الرَّحْمَنُ الرَّحِیم» لبریز سفرهٔ تان از نعمت   «رَبُّ الْعَالَمِين» سرشار روزتون پراز لطف وعنایت خداوند ‌ سلاااام الهی به امیدتو صبحتون بخیر💖 @asraredarun ┄┅─✵💝✵─┅┄
‌‌‌‌‌‌‌┄✦۞✦‌‌✺‌﷽‌‌‌✺✦۞✦┄ ✨حضرت محمد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلم) فرمودند: من ادب آموخته خدا هستم و على، ادب آموخته من است. پروردگارم مرا به سخاوت و نيكى كردن فرمان داد و از بخل و سختگيرى بازَم داشت. در نزد خداوند عزّوجلّ چيزى منفورتر از بخل و بد اخلاقى نيست. بد اخلاقى، عمل را ضايع مى كند، آن سان كه سركه عسل را.✨ @asraredarun ‌‌‌‌‌‌‌┄✦۞✦✺💚✺✦۞✦┄
❤ این هجوم درد و غم دائمان صبری دهد خدا به دل صاحب الزمان❤️😔 سیدمحمدرضا شرافت آجرک الله یا صاحب الزمان عج خدایا برسان مهدی موعودت را...😔 @asraredarun ‌‌‌‌‌❀🍃✿🍃❀ ❀🍃✿🍃❀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ای گنبد تو عشق، منِ خسته دل ای کاش  چون کفتر پر بسته ی اِیوان تو بودم یک پنجره فولاد دلم تنگ تو آقاست   ای کاش زِ زُوّار خراسانِ تو بودم شاعر:مهدی صفی یاری @asraredarun ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام. من.14ساله عروس عمه هستم. البته به اصرار خودم وشوهرم خانوادهامون به علت اختلافاتی که داشتن به این ازدواج راضی نبودند. بعدهم. خیلی ماروتنهاگذاشتندحالاتوی این سالهاچه گذشت بماند.. من. هرکاری کردم تادل عمه به دست بیارم ولی نشد. ازشون عذرخواهی کردم توحرم اقاامام رضا خواستم من وحلال کنه. براش هدیه خریدم. خلاصه هرکاری کردم.. الان دیگه خسته شدم. دیگه نمیخوام دنبال رابطه صمیمی باشم. حالا دوتاسوال دارم... اول..واقعاکاردیگه ای هست که بکنم تااین رابطه درست بشه....دوم..ایااگه من رابطه عادی مثلاهفته ای یه باربرم دیدنشون مثل یه دوست یایه همسایه گناهی مرتکب میشم.وخداروخوش نمیاد..این درحال که هم شوهرم راضی هم عمه...چون هیچ وقت توی سالهاندیدم که عمه ازدیدن من شادشده باشه.واین وسط من ازهمه بیشترضررکردم سردردهای میگرنی وبهم ریختگی اعصابم آثار همون تحقیرشدن توسط عمه وخانواده شوهرم اون غصه هاوخاطرات تلخ هیچ وقت ازیادم نمیره. ممنون میشم اگه لطف کنین ومن راهنمایی کنید سلام علیکم و رحمت الله سپاسگزارم از شما خواهر بزرگوار که برای بهتر شدن روابط با خانواده همسر تلاش می کنید. همانطور که خودتون اشاره کردید، اختلاف خانواده‌های شما قبل از ازدواج شما بوده، پس بهتر است بکوشید تا روابط خانواده ها بهتر شود. و اختلافشان حل شود. و البته مهم‌ترین مسئله‌ای که باید دقت داشته باشید، این است که ما موظف به انجام وظیفه هستیم و نتیجه را باید به خدای مهربان بسپریم✅ حتما هر تلاشی نباید به نتیجه مطلوب ما بینجامد. مهم تلاش کردن است👌 ما باید تلاش کنیم که 🔺اولا، رنجی در زندگی پیش نیاید. 🔺ثانیا، اگر رنجی پیش آمد، سعی کنیم آن رنج را برطرف کنیم. 🔺ثالثا، اگر با تلاش ما رنج بر طرف نشد و دیگر از توان ما خارج بود، آن رنج را بپذیریم. شما ۱۴ سال تلاش کردید و نتیجه مطلوب حاصل نشده است. پس باید این رنج را در زندگی بپذیرید. و قبول داشته باشید که هر اتفاقی در زندگی ما می‌افتد یا هر فردی در مسیر زندگی ما قرار می‌گیرید، امتحان الهی است. و باید باعث رشد ما شود‌. سوال اول، اینکه راهی هست یا خیر، را خودتان با توجه به خصوصیات عمه تان باید بیابید. مثلا از چه چیزی خوش می‌آید‌. چه زبانی بر او اثرگذار است و.... سوال دوم، اگر واقعا قصد ندارند با شما رابطه خوبی داشته باشند و تلاش شما هم اثری ندارد. بپذیرید و بیش از این خودتان را اذیت نکنید. گناهی بر عهده شما نیست. توکل به خدا داشته باشید و به خدا بسپرید ان شاءالله حل خواهد شد. ان شاءالله موفق باشید🌹 زنانه خاص بانوان اعتقادی (فرجام‌پور) آی دی ارسال سوالات و نوبت دهی مشاوره تلفنی @masoomi56 http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 اسراردرون