#اسرار_درون خود شناسی 🌹 سلام به خلیفه های خوب خدا 🌸 امیدوارم ایام.به کامتان باشد 👌🌹 🔹درادامه بحث رسیدیم به اینجا که کسی که در زندگی خودش خدا را شناخته باشد وهدف نهایی را قرب الهی بداند، دیگر این سرگرمی ها و این زرو زیور دنیا برایش لذت بخش نیست. چون لذتی در دل دارد که به این مطاع زود گذر دل نمی بندد وبه آن دلخوش نمی شود . کسی که آسمانی شد ، دیگر زمین را نمی بیند و راضی به لذائذ زمینی نمی شود. لذا می بینیم که امیر المؤمنین حتی غذای لذیذ نمی خوردند و می فرمایند:حلال است ولی من نمی خواهم لذت دنیا را بچشم.✅ https://t.me/joinchat/AAAAAE-wggMdiSE6sfRj_w http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 اسراردرون

🔹به نظرتون چرا⁉️ 💟چون حضرت لذائذی را می بینند که این لذتهای زود گذر براشون جذاب نیست ✅ 🔹واقعا اکر کسی به سرچشمه رسید از آب گل آلود جوی می نوشد⁉️🤔 🔹هرگز چنین نمی کند 👌 چون لذتی چشیده و به سرچشمه رسیده . وقتی آب گوارا هست چرا آب گِل آلود 🤔⁉️ حتی اگر بداند که برای رسیدن به سرچشمه باید صبر کند وتلاش . حتما انجام می دهد . وناامید هم نمی شود . 🔹دوستان این راه فراز ونشیب وسختی دارد. بیایید باهم قرار بگذاریم که خسته وناامید نشویم. 🔹چشم بر لذات دنیا ورنگ ولعاب و زر و زیور آن ببندیم و به لذت وصل جانان بیندیشیم. 💟چه زیباست لحظه ای که بفرماید: (رضی الله عنهم و رضوا عنه ) خدایا مارا لایق این آیه بگردان 😭 خدایا ضعیفیم ناتوانیم نادانیم دستمان را بگیر .هدایتمان کن. از ما همان بساز که خود می پسندی . الهی آمین در پناه خدا التماس دعا🌹 https://t.me/joinchat/AAAAAE-wggMdiSE6sfRj_w http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 اسراردرون

داستان کودکانه 😍🌹 برای کوچولوهای نازنین 👶🌸 ومامان های مهربون ☺️🌺

📚خانه خدا 🖊🖋فرجام پور فاطمه لباسهای جدیدش را پوشید. همه اماده شدند که مثلِ هر شب به مسجد بروند. تویِ راه بابا گفت: بچه ها امروز تولد پیامبر است. ببینید همه جا لامپهای رنگی زدند. حیاط مسجد پر از بچه بود. یک آقای مهربان به همه بچه ها شیرینی می داد. بابا گفت: پیامبر ما مثل این آقا خیلی مهربان بود. نماز جماعت که تمام شد، شیرینی و شربت آوردند. بچه ها خیلی خوشحال بودند. فاطمه به دوستش حنانه گفت: من پیامبر را خیلی دوست دارم. حنانه گفت: مامانم می گوید پیامبر از همه مردم دنیا بهتر است. داداش علی با بلندگو شعر خواند: نام محمدآمد صل علی محمد محمود و احمد آمد صل علی محمد ... خانم ها به هم کمک می کردند و برای همه چای می آوردند. فاطمه هم کمک کرد و برای خانم ها قند می آورد. فاطمه یک کیک برداشت. اما کیک تمام شد. دوستش کیک نداشت. فاطمه کیکش را به دوستش داد. او می خواست مثل حضرت محمد صل الله مهربان باشد. وقتی به خانه بر می گشتند فاطمه گفت: بابا همیشه به مسجد بیاییم. خانم های مسجد خیلی مهربان هستند. مامان وبابا با لبخند به فاطمه نگاه کردند. واز آن شب مرتب باهم به مسجد رفتند . https://t.me/joinchat/AAAAAE-wggMdiSE6sfRj_w http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 اسراردرون

ادامه داستان 🌸

دلنوشته 🌹 بار الها شدم امشب دوباره بی سرو سامان به کوی تو گرفتم دستِ دل را بی محابا تا به سویِ تو نگارا نازنینا تا به کی جویم تو را ونیابمت نباشد قرارم تا که بر مشامم نرسد شمیمِ بوی تو الهی کن نظر بر منِ آشفته سر در اینِ دلِ شب که گردم من هم در خیلِ ملک لایق به کوی تو اللهم عجل لولیک الفرج🌸 شبتون بهشت دلتون آرام التماس دعا 🌹 https://t.me/joinchat/AAAAAE-wggMdiSE6sfRj_w http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 اسراردرون

┄┅─✵💝✵─┅┄ با نام و یاد خــدا میتوان بهترین روز را براے خـود رقم زد پس با تمام وجـود بگیم #بسم_الله_الرحمن_الرحیم خـدایا بہ امید تو نه بہ امید خلق تو http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 اسراردرون