eitaa logo
مشاور خانواده| خانم فرجام‌پور
4.2هزار دنبال‌کننده
16.2هزار عکس
4.8هزار ویدیو
137 فایل
💞کمک‌تون می‌کنم از زندگی لذت بیشتری ببرید💞 🌷#کبری فرجام‌پور هستم، نویسنده و مشاور تخصصی 👇 💞همسرداری و زناشویی 👼تربیت فرزند 🥰اصلاح مزاج ارتباط با ما و تبلیغات👇 @asheqemola #فوروارد_وکپی_ممنوع⛔ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از علیرضا پناهیان
💌 یک پشیمانی پر سود @Panahian_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴 💠 خانم‌ها دقت کنید یکی از قالبهای کلامی که برای مردان خوشایند نیست و اقتدار آنها را خدشه‌دار می‌کند دستوری و تحکّمی حرف زدن است. 💠 بهترین کار‌ این است جملات امری یا دستوری خود را به مشورت و نظر خواهی تبدیل کنید و یا اینکه با قالب خواهش و طلب کمک با او صحبت کنید! ✅ مثلا بجای اینکه به مردتان بگویید: "کمد رو بذار این طرف اتاق!" بگویید: "نظرت چیه کمد رو بذاریم اینجا؟"، "خواهشاً اگر میتونی کمد رو برام بذار اینور اتاق"، "میشه کمکم کنی کمد رو بذاریم اینور اتاق"، و جملات دیگری که از دستوری بودن و تحکّمی حرف زدن، فاصله دارد. 💠 اقتدار مردتان را حفظ کرده و محبوبیّت خود را با اینگونه زیبا صحبت کردن بیشتر کنید. @asraredarun
🔴 💠 گاهی مرد باید ساعتی با دقت تمام، همسرش را هنگام خانه‌داری، کار در آشپزخانه و یا بچّه‌داری زیر ذره‌بین بگیرد تا ببیند چه ریزه‌کاریها و ظرایفی را هنرمندانه انجام داده و چه زحماتی را متحمّل می‌شود. 💠 این کار می‌تواند در قدردانی از زن و داشتن توقّعات منصفانه از وی و نیز درک او کمک شایانی به مرد کند. 💠 لذا در تشکر‌ از او اعلام کنید که گاهی با دقت، کارهای تو را زیر نظر دارم و متوجه می‌شوم که واقعاً زحمت زیادی در منزل می‌کشی. 💠 این روش، زن را بسیار دلگرم کرده و برای آینده و سختیهای زندگی به او انرژی داده و عاشقانه به تلاش خود در ساختن زندگی ادامه می‌دهد. @asraredarun
🌷 آیا میدانید مردهااگرعلاقه بیش ازحددریافت کنندممکن است روش رفتاری خود راتغییردهند؟ هنگامی که یک مرد دایماباحجم زیادی توجه، نگرانی،کادو،علاقه و..مواجه شود احساسش به شماعوض خواهدشد @asraredarun ┄┅─✵💞✵─┅┄
🍃🌸🍃 " مردان!" وقتی خانمی تحت فشاره، حرف زدن با شوهرش را موهبتی بزرگ میدونه. ولی اگر مردی تحت فشار و استرس باشه، حرف زدنِ زنش را دخالت میدونه...! زن دوست داره صحبت کنه و شوهرش را در آغوش بگیره، مرد دوست داره فوتبال ببینه. در این مواقع از نظر زن ،مرد بی‌علاقه و سرده و برعکس از نظر مرد، زن مزاحم و پرحرفه. این برداشت‌های مختلف، به خاطر انعکاس ساختارهای مغزی متفاوت اونهاست. اینکه متوجه این تفاوت بشین، فشار را از وجود شما و شریک زندگیتون بر طرف می‌کنه و باعث میشه که دیگه طرف مقابلتون را مورد انتقاد و قضاوت قرار ندید! ‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌ @asraredarun ┄┅─✵💞✵─┅┄
🌷 آیامیدانید بهترین هدیه ای که می توانیدبه همسرتان بدهید چیست؟ اینست که از او تصویری زیبا درذهن نسبت به خودش بسازید. این کارمیسر نخواهد شد مگر اینکه دست ازانتقاد و سرزنش و توبیخ او بردارید و بافروتنی و احترام شروع به تعریف و تمجید و تحسین رفتارهای خوب ومثبت او کنید. @asraredarun ┄┅─✵💞✵─┅┄
003.mp3
زمان: حجم: 1.58M
🎙 رابطه صحیح زن و شوهر 🌴 بخش سوم ⭕️ چرا داخل خانواده در مقابل ما، مقاومت شکل می‌گیرد؟ 🔴 @asraredarun
🌷😍💖 خوش به حال من چون یکی رو دارم که میتونم بهش تکیه کنم یکی که خیلی دوسم دارم عشقم خداروشکر که تو زندگیمی خیلی دوست دارم😍💕❣💕 @asraredarun ┄┅─✵💞✵─┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مشاور خانواده| خانم فرجام‌پور
💐🍃🌿🌸🍃🌼 🍃🌺🍂 🌿🍂 🌸 #فنجـانی_چـاے_بـا_خـدا #قسمت_شـصـت ✍با تک تک جملاتی که بر زبان می آورد، تمام آن خا
💐🍃🌿🌸🍃🌼 🍃🌺🍂 🌿🍂 🌸 ✍پرستار که حالا میدانستم اکبر نام دارد، به میان حرفش پرید: عه.. عه .. عه .. من کی مثل زندانبانا بالای سرت بودم؟؟ آخه بچه سید، اگه تو اتاق بقیه مریضا فضولی نکنی که من دنبالت راه نمیوفتم. تمام مریضایِ بخش میشناسنت. اینم از الانت که بدون ویلچر واسه خودت راه افتادی! زن دستی بر موهای ِ نامرتب حسام کشید: فدایِ اون قدت بشم من، قبول کن مادر که تو آدم بشو نیستی. از الانم هر وقت خواستی جایی بری، بدون ویلچر تشریف ببری، گوشِت رو طوری میپیچونم که یه هفته هم واسه خاطرِ اون اینجا بستری بمونی... حسام ابرویی بالا انداخت و آب دهانی قورت داد: مامان به خدا امروز دکترم گفت دیگه کم کم ویلچر رو بذار کنار مثلا، مگه من فلجم؟ این اکبر بیخود داره خود شیرینی میکنه، در ضمن گفتم سارا خانوم فارسی حرف زدن رو بلد نیستن، اما معنیِ کلماتی فارسی رو خوب متوجه میشنا! آبرمو بردین... لبهایم از فرطِ خنده کش آمد، این مادر و پسر واقعا بی نظیر بودند. ناگهان تصویر مادرِ بی زبانم در ذهنم تجدید شد و کنکاشی برایِ آخرین لبخندی که رنگِ لبهایم را دیده بود... حسام سرش را به سمت من چرخاند: سارا خانوم ایشون مادرم هستن و اسم واقعی من هم امیر مهدیه، امروز خیلی خسته شدین بقیه ی ماجرا رو فردا براتون تعریف میکنم... به میان حرفش پریدم که نه، که نمیتوانم تا فردا صبر کنم و او با آرامشی خاص قول داد تا عصر باقی مانده ی داستان را برایم تعریف کند. مادر حسام پیشانی ام را بوسید و همراه پسرش از اتاق خارج شد. چشمم به کبوتر نشسته در پشتِ پنجره ی اتاقم افتاد. مخلوطی از خاطراتِ روزهایِ گذشته ام و دیدار چند دقیقه پیش حسام و مادرش در ذهنم تداعی شد. چرا هیچ وقت فرصت خندیدن در خانه مان مهیا نمیشد؟ اما تا دلت بخواهد فرصت بود برایِ تلخی و ناراحتی... تهوع و درد لحظه ای تنهایم نمیگذاشت و در این بین چقدر دلم هوایِ فنجانی چایِ شیرین داشت با طعم خدا...! خدایی که خیلی دیر فهمیدم هست، درست وقتی که یک بند انگشت با نبودن فاصله داشتم. دلهره ی عجیبی به سینه ام چنگ میزد. حتی نفسهایی که می کشیدم از فرط ترس میلرزید. کاش فرصت برایِ زنده ماندن بیشتر بود. من اصلا آمادگی مرگ را نداشتم. آن روز تا غروب مدام خدا را صدا زدم، از ته دل، با تمام وجود، به اندازه تمام روزهایی که به خدایی قبولش نداشتم و آرزو میکردم که ای کاش حسام بود و قرآن میخواند، هر چند که صدایِ اذان تسکینی بود برآن ترسِ مرگ زده، اما مسکنِ موجود درآن آیات و صوتِ حسام، غوغایی بی نظیر به پا میکرد بر جانِ دردهایم. حسام آمد یالله گویان و سربه زیر، در چهارچوب درب ایستاد. از فرط درد پیچیده در خود رویِ تخت جمع شده بودم اما محض احترام، روسریِ افتاده رویِ بالشت را بر سرم گذاشتم؛ عملی که سرزدنش حتی برایِ خودم هم عجب بود! حسام چشم به زمین دوخته، لبخند برلب نشاند. انگار متوجه روسریِ پهن شده رویِ سرم شد: پرستار گفت شرایطتون خوب نیست. اومدم حالتون رو بپرسم. الان استراحت کنید، بقیه حرفا بمونه واسه وقتی که حالتون بهتر شد. فعلا یا علی... خواست برود که صدایش زدم: نرو! بمون! بمون برام قرآن بخون! و ماند، آن فرشته سربه زیر… ⏪ ... 📝نویسنده:اسعد بلند دوست @asraredarun اسرار درون