3.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
صلوات خاصه امیرالمومنین✋
@asraredarun
اسرار درون
6.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 #کلیپ «ماه امید»
👤 استاد #پناهیان
🚩 همانطور که ماه محرم ماه امام حسین است، ماه رمضان هم ماه امام زمان است...
🌙 ماه #رمضان ماه امید برای ظهور و فرج امام زمان است
@asraredarun
اسرار درون
هدایت شده از علیرضا پناهیان
11.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌱 یک کلمه از جوشن کبیر را بیتوجه نخوانیم!
💫چه دری باز شده از بهشت برای ما ...
#شب_قدر
@Panahian_ir
هدایت شده از فرم های مشاوره استاد فرجام پور
استغفار امیرالمومنین(ع).pdf
حجم:
345.7K
📖 متن دعای استغفار امیرالمومنین علی علیه السلام
🔅این دعای استغفار فوق العاده عالی هست. مخصوصا در این ایام ماه مبارک رمضان حتماً وقت بگذارید و قرائت بفرمایید
برای گشایش کارها و برکت در روزی هر شب کل دعا را قرائت کنید
اثر فوق العاده دارد✅
@asraredarun
═════●⃟ ᪥ ⃟●᪥᪥᪥════
هدایت شده از علیرضا پناهیان
15.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌱 بنده باادب خدا چه کسی است؟
🔻بخشی از قرائت دعای جوشن کبیر توسط علیرضا پناهیان
@Panahian_ir
#اعمال_شبهای_قدر
#اعمال_شب_بیست_و_سوم
آخرین شب از لیالی قدر، دعا کنیم ان شاءالله سال دیگر در کنار امام زمانمان این شبها را احیا بگیریم.
واژه #تاکید بخاطر جنب و جوش اهل بیت علیهم السلام در این شب، و انجام این عبادات مهم هست.
#التماس_دعا_برای_ظهور
@asraredarun
●➼┅═❧═┅┅───┄
هدایت شده از علیرضا پناهیان
13.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌙چگونه در آخرین شب قدر، امام زمانی(ع) دعا کنیم؟
👈🏻 امشب با این نیت به استغفار و دعا بپردازیم ...
#شب_قدر
@Panahian_ir
سلام دوستان مهربان
لطفا با این دلهای مهربانتان
در این شب عزیز
ما را از دعای خیر فراموش نکنید🌹🌹
حاجت روا باشید ان شاءالله🌺
مشاور خانواده| خانم فرجامپور
🔹 #او_را ... ۲۹ با مرجان رفتیم خونه ما و بعد شام رفتیم تو اتاق. -راستی گفتم مامانمینا قبول نکردن ع
🔹 #او_را ... ۳۰
دم ظهر بود که با صدای زنگ گوشی چشامو باز کردم.
یه شماره غریبه بود
باصدای خش دار و خواب آلود جواب دادم
-الو؟
یه پسر بود!صداش ناآشنا بود
-سلام ترنم خانوم
-سلام.بفرمایید؟
-ببخشید انگار از خواب بیدارتون کردم☺️
علیرضا هستم،دوست عرشیا
-اهان...
نه خواهش میکنم...
بفرمایید؟
-عذرمیخوام من شمارتونو از گوشی عرشیا برداشتم!
باید باهاتون صحبت کنم😅
-بی اجازه؟؟
-بله؟؟
-بی اجازه شمارمو برداشتید؟😒
-بله خب....باید باهاتون حرف میزدم...
-اوکی
بفرمایید😏
-ببینید...
عرشیا خیلی شمارو دوست داره...
-خب؟😏
-چیزی راجع به زندگیش بهتون گفته؟
-نه،چیز خاصی نمیدونم ازش.
-عرشیا واقعا تو زندگیش سختی کشیده.
مادرشو تو بچگی از دست داده،
پدرشم یه زن دیگه گرفته که خیلی اذیتش میکرده،
اونم از بچگی در کنار درس کار میکرده و خونه گرفته و چندساله از پدرش جدا زندگی میکنه...
و شما اولین شخصی هستید که بهش دلبسته شده....💕
-پس عرشیا میخواد من کمبوداشو براش جبران کنم؟😏
چرا؟!حتما شبیه مادرشم😂
-اینطور نیست خانوم....
عرشیا واقعا عاشق شماست....
شما عشق اول و آخرشید
-ولی دستای زخم و زیلیش و رد تیغ اسمایی که رو بازوش هست،چیز دیگه ای میگه😏
-امممم...نه...خب...چیزه...
بالاخره برای هرکسی پیش میاد...
حتی خود شماهم قبل عرشیا دوست پسر داشتین😉
-برای اونا هم خودکشی میکرده؟؟
-ترنم خانوم...
گذشته ها گذشته...
مهم الانه که عرشیا عاشق و دیوونه شماست
-عرشیا ذاتا دیوونست آقا😠
چیزی نمونده بود دیروز بلا سرم بیاره😡
-نه...باورکنید پشیمونه...
بهش یه فرصت دیگه بدید...
ازتون خواهش میکنم....
لطفا...🙂
-باشه،به خودشم گفتم،فعلا هستم تا ببینم چی میشه...
-ممنونم😊
لطف کردید😉
"محدثه افشاری"
@asraredarun
اسرار درون
مشاور خانواده| خانم فرجامپور
🔹 #او_را ... ۳۰ دم ظهر بود که با صدای زنگ گوشی چشامو باز کردم. یه شماره غریبه بود باصدای خش دار و خ
🔹 #او_را ... 31
کلافه گوشی رو پرت کردم و چشمامو بستم.
خوابم پریده بود و اعصابم خورد بود.
خودمو فحش میدادم که چرا اون روز شماره عرشیا رو گرفتم😏
دستمو گذاشتم رو شونه ی مرجان و صداش کردم...
-مرجان؟
مری؟
-هوم😴
-مرجان بلند شو،گشنمه،بریم صبحونه بخوریم...
-ترنم جون اون عرشیا ولم کن،خوابم میاد
-اوه اوه جون چه کسی روهم قسم دادی😒
بلندشو لوس نشو...
-وای ترنم...بیخیال،بذار بخوابم
-باشه،خودت خواستی....
لیوانو برداشتم و رفتم از تو حموم پر از آب سردش کردم،
-مرجان؟
-هووووممممم؟😖
-هنوز میخوای بخوابی؟
-اوهوم😢
-باشه بخواب...
و آب لیوانو خالی کردم روش😂
مرجان مثل جن زده ها بلند شد نشست و با چشمای گشاد زل زد بهم😳
-مگه مرییییییییضیییییی؟😰
بیشعوووووررررر...
خفت میکنم😠
زدم زیر خنده و همینجور که سمت در اتاق میدویدم داد زدم
-تقصیر خودت بود😝😂
همونجور دویدم سمت حیاط و مرجانم به قصد کشت دنبالم میدوید
دم استخر رسید بهم و با یه حرکت هلم داد تو استخر😐
آب یخخخخخ بود،
نمیتونستم تکون بخورم،تمام عضلاتم قفل کرده بود😣
فقط جیغ میزدم و فحشش میدادم
اونم میخندید و میگفت
-تقصیر خودت بود😝😂
تا دو ساعت از کنار شومینه تکون نمیخوردم،بدنم سر شده بود از سرما
مرجان هم میخواست از دلم دربیاره،هم قیافمو که میدید خندش میگرفت😁
با اینکه از دستش حرصم گرفته بود،اما منم از خنده هاش خندم میگرفت...
چقدر دلم میخواست مرجان خواهرم بود و همیشه باهم بودیم...😢
"محدثه افشاری"
@asraredarun
اسرار درون