🔆💠🔅💠﷽💠🔅
💠🔅💠🔅
🔅💠🔅
💠🔅
🔅
✅زیتون را فقط با غذا مصرف کنید.
✍زیتون را فقط باید همراه غذا خورد تا ترکیبات آن بهخوبی جذب شود و آثار مغذی آنها ظاهر شود. زیتون و #سبزی خوردن، تنها مواردی هستند که مصرف آنها کنار غذا، بهطور عمومی منعی ندارد.
ماده مؤثره زیتون، از ترکیبات فنلی است که در #زیتون_سبز فراوان است ولی با تیره و سیاهشدن آن، کم میشود و متأسفانه در زیتون کنسروی و شور تقریباً وجود ندارد!
زیتون آثار ضددیابتی، ضدسرطانی، ضدمیکروبی، کاهش #فشار_خون، محافظت از قلب و عروق و فعالیت آنتیاکسیدانی دارد.
از خوردن سالاد، ماست، ترشی های زیاد و نوشیدنیهای مختلف در کنار غذای اصلی پرهیز کنیم و تا جای ممکن از زیتون، #هویج پخته و سبزی خوردن استفاده کنیم، مگر آنکه منع پزشکی خاص یا توصیه ویژهای داشته باشیم.
📚دکتر ناصر رضاییپور (متخصص طب سنتی )
🔅
💠🔅
🔅💠🔅
💠🔅💠🔅
🔆💠🔅💠🔅💠🔅
2.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✅ درمان تَرَکِ کَفِ پا
✍ گفت و گو با استاد خیراندیش
#عفونت_رحم
✅اگر عفونت همراه با خارش باشد: درمانش نشستن در وانی از سرکه است. به این ترتیب که یک لیوان سرکه طبیعی در سه لیتر آب جوشیده ولرم را آماده کرده روزی نیم ساعت ۷ الی ۱۴ مرحله در آن بنشینید.
✍اگر عفونت بدون خارش باشد : تزریق واژینال عسل ۷ الی ۱۴ مرحله شبی یکبار
👌🏻توجه : دخترانی که ازدواج نکرده اند از ترکیب یک لیوان آب جوشیده ولرم به همراه ۴ قاشق غذاخوری عسل استفاده کنند.
📚 حکیم خیراندیش
🔆💠🔅💠﷽💠🔅
💠🔅💠🔅
🔅💠🔅
💠🔅
🔅
✅اموری که عقل را تقویت میکند
✍خلاصه بحث عقل:
در روایات آمده که عقل مانند چراغی عمل میکند که در سر است ولی نور آن در تمام بدن وجود دارد. عقل یعنی قدرت درک، البته در لغت به معنی بندی است که با آن چهارپا را میبندند تا هر کاری نکند و آن را محدود میکند، عقل در انسان مانند این بند عمل میکند و مانع میشود که انسان به دنبال شهوات برود و سبب میشود که انسان حد و مرزها را رعایت کند.
💢اموری که عقل را تقویت میکند:
سرکه: سرکه خمری را بخورید که خود فاسد شده نه آنکه خودتان فاسد کردهاید.» خرفه: «بر شما باد خرفه، این انسان را سنگین و باوقار (عاقل) میکند و اگر چیزی عقل را زیاد کند خرفه است» کدوتنبل « کدوتنبل عقل را زیاد میکند.»
به: «بر شما باد به، آن را بخورید، زیرا عقل و مروه را زیاد میکند.» تجارت: «تجارت عقل را زیاد میکند.» «رها کردن تجارت عقل را کم میکند.» حجامت:«حجامت بدن را سالم میکند و عقل را تقویت میکند.»
📚منبع: سایت دکتر روازاده
🔅
💠🔅
🔅💠🔅
💠🔅💠🔅
🔆💠🔅💠🔅💠🔅
5.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شهادت مظلومانه جوانترين شمع هدايت و نهمين بحر کرامت، تسليت و تعزيت
#شهادت_امام_جواد
#العجل_العجل_العجل_یاصاحب_الزمان_عج
#امام_زمان
@asraredarun
اسرار درون
@Maddahionlinمداحی_آنلاین_هرچه_جوان_از_دست_و_پا_افتاده_باشد_نریمانی.mp3
زمان:
حجم:
6M
🔳 #شهادت_امام_جواد(ع)
🌴هر چه جوان از دست و پا افتاده باشد
🌴زشت است پیش چشم ها افتاده باشد
🎤 #سید_رضا_نریمانی
⏯ #روضه
👌بسیار دلنشین
@asraredarun
اسرار درون
5.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔰آقا جواد الائمه به دادمون برس
👈ماجرای توسل اباصلت هِروی به امام جواد علیه السلام
#حاجآقاعلویتهرانی🎙
#شهادتامامجوادتسلیت🖤
@asraredarun
اسرار درون
مشاور خانواده| خانم فرجامپور
💐🍃🌿🌸🍃🌼 🍃🌺🍂 🌿🍂 🌸 📕 #داستـــــان #تاپــــروانگی🦋 #قسمـت_شـشـم ✍تمام دیشب کابوس دیده بود ،با اینکه صبح
💐🍃🌿🌸🍃🌼
🍃🌺🍂
🌿🍂
🌸
📕 #داستـــــان
#تاپــــروانگی🦋
#قسمـت_هـفـتـم
✍دور خودش می چرخید ،اشک می ریخت و زیرلب آیه الکرسی می خواند.
اولین مانتو و شلواری را که دستش رسید پوشید،چادرش را به سر کشید، کیفش را برداشت و بیرون رفت.
اوضاعش برای رانندگی کردن مناسب نبود،دربست گرفت و با دلی که آشوب تر و بی قرارتر از همیشه بود راه افتاد.
همین که ماشین از پیچ اولین کوچه گذشت و نگاهش افتاد به سیاهی های ایستگاه صلواتی دلش لرزید،چشمش را بست و با تمام وجود امام حسین را صدا کرد...
"یا امام حسین،بخیر بگذرون"
تقریبا نیم ساعت نشده جلوی بیمارستان بود انقدر برای دیدن همسرش سردرگم بود که حتی متوجه نشد کرایه را چگونه حساب کرده!
جلوی پذیرش نرسیده رادمنش ظاهر شد و نفهمید چه چیزی در چهره اش دیده که سریع شروع کرد به دلداری دادن .
ولی خب تصادف ساده که نیازی به اتاق عمل نداشت!
سعی کرد مثل همیشه صبوری کند،خدایا...
کاش این همه تنها نبود.آن هم اینجا، پشت درهایی که هرچند قفل و زنجیری نداشت اما مانع از عبورش شده بودند.
لیوان آب را از رادمنش گرفت و با صدایی که از شدت گریه گرفته بود گفت :نمی فهمم،آخه چرا تصادف؟ارشیا که هیچ وقت بی احتیاطی نمی کنه
_حادثه که خبر نمی کنه خانم .ممکن بود برای من اتفاق می افتاد.
بچه که نبود،می دانست اما نمی فهمید چرا از بین این همه آدم،شوهر او باید تصادف می کرد و مثلا وکیلش راست راست راه می رفت!
دوباره از علاقه ی زیاد خبیث شده بود!زبانش را گاز گرفت و استغفراله گفت ناخودآگاه یاد صبح افتاد،هنوز عصبی از کابوس دیشب بود که لیوان شیر را روی میز گذاشت.ارشیا که اتفاقا چند روزی هم بهم ریخته تر بود با قاشق کوچک روی تخم مرغ کوبید و پرسید:
_تو دیگه چرا اول صبح پکری؟
در جواب فقط شانه بالا انداخت.متعجب بود از اینکه متوجه بی حوصله بودنش شده!
حتی موقع رفتن هم گفته بود:
_ممکنه امشب زودتر برگردم، قرمه سبزی می پزی؟
و او فقط برای چند دقیقه چقدر خوشحال شد که روزش با این همه حرف و توجه از جانب ارشیا شروع شده اما درگیر اوهام هم بود ...
راستی چرا هنوز خروشت ش را بار نگذاشته بود؟!انگار هنوز و دوباره دل خودش قیمه می خواست!
به خیالش بی توجهی صبح را با شام خوشمزه ی شب جبران می کرد .ولی حالا دست خودش نبود که گریه اش مدام بیشتر می شد،ای کاش دلیل گرفته بودنش را می گفت ،یا نگذاشته بود شرکت برود،ای کاش خواب لعنتی اش انقدر زود تعبیر نمی شد و حالا تدارک غذای دوست داشتنی او را می دید
و هزاران ای کاش دیگری که مدام و بی وقفه توی سرش چرخ می خورد.
بالاخره ثانیه های کشدار گذشت و دکتر سبزپوش بیرون آمد.قبل از او رادمنش به سرعت سمتش رفت و پرسید :
_دکتر ،حالشون چطوره؟
_خوشبختانه خطر رفع شده در حال حاضر وضعیت قابل قبولی داره، فعلا هم توی ریکاوری هستن.
سعی می کرد هضم کند حرف های عجیب بعدی دکتر را در مورد شرح حالش.
انگار کم کم باید خوشحال هم می شد که شوهرش از چنین تصادفی جان سالم به در برده!
سرگیجه دست از سرش برنمی داشت،همین که دکتر رفت با ترانه تماس گرفت و همه چیز را دست و پا شکسته برایش گفت،نیاز داشت به وجود خواهرش .
وقتی تخت ارشیا بیرون آمد اول نشناختش .صورتش متورم و کمی کبود به نظر می رسید و به دست و پایش آتل بسته شده بود .سرش را هم باندپیچی کرده بودند ...
و اما اخم همیشگی اش را هم داشت
که اگر نبود شاید شک می کرد به هویتش !
⇦نویسنده:الهام تیموری
⏪ #ادامہ_دارد....
@asraredarun
اسرار درون
🌸
🌿🍂
🍃🌺🍂
💐🍃🌿🌸🍃🌼