eitaa logo
مشاور خانواده| خانم فرجام‌پور
4.3هزار دنبال‌کننده
16.2هزار عکس
4.8هزار ویدیو
137 فایل
💞کمک‌تون می‌کنم از زندگی لذت بیشتری ببرید💞 🌷#کبری فرجام‌پور هستم، نویسنده و مشاور تخصصی 👇 💞همسرداری و زناشویی 👼تربیت فرزند 🥰اصلاح مزاج ارتباط با ما و تبلیغات👇 @asheqemola #فوروارد_وکپی_ممنوع⛔ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام امشب هم از داستان های محمد حسین داریم 😍😍😍👏👏👏
سری داستانهای علی😊 داستانِ اول🌹 درجستجوی دفترِ گمشده🌸 علی با پدر ومادرش در یک خانه نقلی زندگی می کرد. پدرِ او در مزرعه کار می کرد. علی پسرِ درس خوانی بود. روزی دفترِزبانش را گم کرد. مادر گفت:نگران نباش پیدا می شه. ورفت. علی زیرِ مبل ها داخلِ کشوها را گشت . اتاق وپذیرایی را حسابی گشت. مادرش گفت :دیر وقت است بخواب حتما صبح پیدا می شود . وعلی خوابید. صبح مجددا همه جارا گشت. ولی میدا نکرد . خسته شده بود امد روی مبل نشست که استراحت کند. دید دفترش زیرِ کتابِ مادر پشتِ مبل است . با خوشحالی ان را برداشت. نتیجه🌹 هیچ وقت زود ناامید نشوید🌹 http://eitaa.com/joinchat/3567124493Cb0735de9fc
ادامه داستان 🌸
قسمت 170 یه صدای بَمِ مردونه که گفت: _بقیه اش رو من انجام می دم. سرم را برگردوندم . اِی وای این اینجا چه کار می کرد؟ نگاهی به بابا انداختم که دور تر از من بود و داشت با مش حیدر صحبت می کرد. مش حیدر داس به دست برای کمک کردن اومده بود . و قادر دستش رو سمتِ من دراز کرده بود تا داسی رو که توی دستم بود بهش بدم. نمی دونم چطور با وجودِ بابا جرأت کرده بود سمتِ من بیاد . داس رو محکم تر گرفتم و گفتم : _ممنون خودم انجام می دم. روم و برگردوندم که دوباره گفت: _کارِ تونیست . همیشه همین جور بود یا اصلا حرف نمی زد یا وقتی هم مجبور حرف بزنه ، فقط چند کلمه می گفت. اهمیت ندادم که بابا صدام کرد: _گندم من . قرار شد هر وقت گفتم بری خونه قبول کنی . الآن وقتشه.😊 به سمتش برگشتم . _آخه بابا به این زودی ⁉️ _برو دخترم داس رو بده قادر . می بینی که منم دیگه تنها نیستم . با این که اصلا دلم نمی خواست برم. ولی دیگه مجبور شدم و با اخم سرم رو پائین انداختم و داس رو به قادر دادم . اونم از دستم گرفت و بی هیچ سخنی مشغول دِرو کردن شد. همیشه مزاحم بود .😡 نمی دونم شایدم همیشه کمک بود. به هر حال این دفعه بد جوری از دستش شاکی شدم . برگشتم خونه و رفتم روی دار قالی . https://t.me/joinchat/AAAAAE-wggMdiSE6sfRj_w http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 اسراردرون
قسمت 171 مامان مشغولِ آشپزی بود . از وقتی بابا برگشته بود هر روز غذاهای خوشمزه می پخت 😊 با چه عشقی غذا می پخت. درد فراقی که آن سالها کشیده بود به علاوه عذابهایی که از بی کسی وتنهایی کشیده بود حسابی عوضش کرده بود. و قدر بابا رو بیشتر می دونست. احساس می کردم تازه داره از زندگی لذت می بره . به کلی تغییر کرده بود. می گفت و می خندید و با بچه ها بازی می کرد. چشمهاش برق می زد از شادی😍 البته همه ما با اومدن بابا این حالت رو داشتیم. کوکها رو یکی یکی به قالی می زدم و غرق در رؤیاهای خودم بودم. انگار طبع شعر وشاعریم گل کرده بود . دلم می خواست بلند آواز بخونم . فریاد بزنم و از ته دل بخندم. وتنها ذکری که به ذهنم می رسید شکر خدا بود . پس فریاد زدم : _خدایا شکرت 😍 واشک شوق از گوشه ی چشمم چکید. آن شب بابا بعد از کارِ مزرعه جایی رفته بود و هنوز نیومده بود . دلم براش بی قراری می کرد. مامان یه شام خوشمزه درست کرده بود . درحال آماده کردنِ تدارکات شام بود . آبجی فاطمه هم کمکش می کرد.دخترها با محمد خونه خودشون بودند. مثلِ مرغِ سر کنده از اتاق به حیاط از حیاط تا جلوی در می رفتم وبرمی گشتم. مرتب به ساعت نگاه می کردم . وای که عقربه های خیال حرکت نداشتند. نمی دونم آن همه سال دوری رو چطوری تحمل کرده بودم.⁉️ داشتم از دوری بابا رسماً دیوونه می شدم. وتعجبم از این بود که مامان خیلی با آرامش به کارهاش می رسید. حتما می دونستکجا رفته. ولی به من چیزی نمی گفت. دیگه طاقت نیوردم چادرم رو سر کردم تا برم جلوی در وایسم تا بیاد . شاید اون جوری دلم کمی آروم می شد. درنگ نکردم و به طرف در رفتم . خواستم در رو باز کنم که صدای زنگ در بلند شد. چه به موقع 😊 حتما باباست . درو باز کردم وبا لبخند وصدای بلند گفتم :سلام ولی یه دفعه خشکم زد 😦 https://t.me/joinchat/AAAAAE-wggMdiSE6sfRj_w http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 اسراردرون
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دلنوشته 🌹 یگانه معبودا می رود از سر تمامِ ارزوهایم کنون می شود قلبم تهی از دردهایم کنون چون که یادت اید اندر سینه ام رهسپار می شود غمها از دیده ام شاد ومسرور وسبکبالم کنون چون تویی را دارم اندر درون من به عالم خوش ترینم ای غفور لحظه ای من را زالطافت مکنم دور شبتون بهشت التماس دعا🌸 http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 اسراردرون https://t.me/joinchat/AAAAAE-wggMdiSE6sfRj_w
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
┄┅─✵💝✵─┅┄ صبح شد بازهم آهنگ خدا می‌ آید چه نسیم ِخنکی! دل به صفا می‌آید به نخستین نفسِ بانگِ خروس سحری زنگِ دروازه ی دنیا به صدا می‌آید سلام صبحتون بخیر🌺 http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 اسراردرون
╭━═━⊰🍃💔🍃⊱━═━╮ 💚امام علی علیه السلام فرمودند:💚 عاقلترین مردم کسی است که در امور زندگیش بهتر برنامه ریزی کند و در اصلاح آخرتش بیشتر همت نماید. http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 اسراردرون
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
13.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
👆🏻👆🏻👆🏻👆🏻👆🏻 🎥 تصویری ❇️تلاوت سوره مبارکه شمس توسط استاد عبدالباسط محمد عبدالصّمد ✅مدت زمان : ۳:۲۷ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 اسراردرون