╭━═━⊰🍃💔🍃⊱━═━╮
#حدیث_نور
💚امام علی علیه السلام فرمودند:💚
ای مردم! از خدا بترسید؛ زیرا هیچ کسی عبث آفریده نشده است، تا به سرگرمی و غفلت گذراند و مهمل رها نشده است تا بیهودگی کند.
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
🔰💠🔰💠🔰💠🔰
✨ای شه منتظر از منتظران چهره مپوش
که دگر جان به لب از محنت هجران آمد
✨همه گویند که مفتاح فرج صبر بود؛صبر نَتْوان که دگر عمر به پایان آمد🍂
اَللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمَّدٍوَآٰلِ مُحَمَّد
وعجل لولیک الفرج والعافیه والنصر
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
✨ امام #صادق علیه السلام
💠 «وَ اللَّهِ لَتُمَحَّصُن؛ و اللَّهِ لَتُمَیَّزُنَّ؛ و اللَّهِ لَتُغَرْبَلُنَّ؛ حتَّی لَایَبْقَی مِنْکُمْ إِلَّا الْأَنْدَر»
🔸 به #خدا سوگند شما خالص می شوید؛ به خدا سوگند شما از یکدیگر جدا می شوید؛ به خدا سوگند شما غربال خواهید شد؛ تا اینکه از شما شیعیان باقی نمی ماند جز گروه بسیار کم و نادر.
شرح
در این روایت شریفه امام صادق علیه السلام هشدار می دهد که خداوند #شیعیان را در زمان غیبت دچار آزمایش بسیار سختی خواهد کرد و بسیاری از اشخاصی که منتسب به شیعه هستند غربال می شوند و خالص می شوند و از این میان گروه بسیار اندکی از شیعیان باقی می مانند. در این میان کسانی نجات خواهند یافت که:
1. خود را در زمان #غیبت به امام #زمان عجّل اللّه تعالی فرجه الشریف نزدیک و نزدیک تر کنند؛
2. خود را از #رذایل_اخلاقی پاک کنند و به صفات حسنه نیکو گردانند(#تزکیه_نفس کنند).
3. شناخت امام زمان -عجّل اللّه تعالی فرجه الشریف- و دعای فراوان برای #فرج ایشان، تنها راه نجات در این دوران پر از فتنه است.
🌐 منبع: hawzah.net
#⃣ #حدیث #مهدویت
•┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈•
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
🔔 نتیجه تلاش⁉️
🌸 کسی که تمام تلاشش را به کار گیرد، به اوج خواسته هایش می رسد.
🌼 #امیرالمومنین #علیه_السلام
📚غررالحکم، ص444
#⃣ #حدیث #مثبت_اندیشی
•┈••✾•🌿🌺🌿•
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
🚫 #گناه کردن که کاری ندارد!
✨ #مومن بودن جسارت میخواهد
اینکه وسط یه عده بی #نماز،نماز بخونی !!
اینکه وسط یه عده بی #حجاب در گرما و سرما و سر کلاس حجاب داشته باشی !!
اینکه حد و حدود #محرم و #نامحرم و رعایت کنی !!
اینکه توی محرم مشکى بپوشى و مردم بهت بگن افسرده !!
اینکه به جاى آهنگ و ترانه ، #قرآن گوش کنى !!
ناراحت نباش خواهر و برادرم ، دوره #آخرالزمان است،↓
به خودت افتخار کن ...
تو خاصی ...
تو #شیعه #على هستى ...
تو منتظر فرجى ...
تو گریه کن حسینى ...
نه اُمُّل ...
بگذار تمام #دنیا بد و بیراهه بگویند!
به خودت ...
به محاسنت ...
به چادرت ...
به عزاداریت ...
به سیاه پوش بودنت ...
💚 می ارزد به یک لبخند رضایت #مهدی #فاطمه
•┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈•
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
🔔 مثال دنیا و آخرت⁉️
🌱 إنَّ الدُّنیا و الاَخِرَةَ ... بِمَنزِلَة المَشرِقِ وَ المَغرِبِ وَ ماشٍ بَینَهُما کُلَّما قَرُبَ مِن واحِدٍ بَعُدَ مِن الاخَرِ وَ هُما بَعدُ ضَرَّتانِ.
👌#دنیا و #آخرت به منزله مشرق و مغرب هستند و کسی که میان آن دو راه می پیماید هر اندازه به یکی نزدیک شود از دیگری دور می شود.
💠 #امیرالمؤمنین علیه السلام
📚 #نهج_البلاغه (صبحی صالح) ص486 ، حکمت 103
•┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈•
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
داستان کوکانه😍🌹
برای کوچولو های نازنین👶🌺
ومامان های نازنین ☺️🌸
#داستان_کودکانه
به نام خدا
نانِ دوستی 🌹
روزی روزگاری
در یک مزرعه بزرگ
که یک خانه چوبی قشنگ در آن بود.
پیرمرد وپیرزن مهربانی زندگی می کردند.
آنها باهم برای به دست آوردن محصول ِگندم خیلی زحمت می کشیدند.
گاهی همسایه ها هم به کمک انها می آمدند.
تابستان بود وباید محصول گندم را دِرو می کردند.
اما وقتی پیرمرد به مزرعه رفت،
در اولین قدم ، سوراخِ بزرگی دید.
با تعجب به آن نگاه کرد.
ولی چند قدم آن طرف تر هم باز یک سوراخِ دیگر بود.
او فهمید که موش ها به مزرعه حمله کرده اند.
و اگر جلوی آنهارا نگیرد حتما تمام محصول او را نابود خواهند کرد.
با بیل دنبالِ موش ها افتاد .
اما موش ها از دستش فرار می کردند ودر سوراخ ها پنهان می شدند.
همسرش همسایه ها را خبر کرد.
انها هم بیل به دست آمدند و دنبال موش ها کردند.
وبالاخره توانستند موش ها را بگیرند.
و بیرون از مزرعه جایی دور رهایشان کنند.
وبعد همه به کمک پیرمرد آمدند و
گندم ها را دِرو کردند.
پیرزن هم با آردِ حاصلِ از گندم ها برای همه همسایه ها نانِ شیر مال پخت .
وهمه از خوردنِ آن نان های خوشمزه لذت بردند.
(فرجام پور)
https://t.me/joinchat/AAAAAE-wggMdiSE6sfRj_w
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
#گندمزار_طلایی
قسمت 194
سپهر مرتب می گفت و می گفت.
ومن فقط ساکت گوش می کردم.
واقعا نمی دونستم چی بگم.
گیج شده بودم.
یه دفعه دستش رو جلوی صورتم تکون داد 👋
_گندم می شنوی چی می گم؟
سرم را کمی بلند کردم.
ونگاهش کردم.
لبخندی زد و گفت:
_خدارا شکر که می شنوی😊
گندم من فقط به خاطر تو اومدم
این دوسال هم سعی کردم .یه چیزهایی برای زندگی فراهم کنم.
تا بتونم خوشبختت کنم .
نگران جیزی هم.نباش.
خونه که هست . مغازه هم هست.
ماشینم دارم.
درامدم هم بد نیست .
ان شاءالله خوشبختت می کنم .
فقط می مونه رصایت بابات .
اونم میام ازش می گیرم.
شنیدم امروز نیست.
امشب میام باهاش صحبت می کنم.
_چی؟امشب 😳
با صدای بلند خندید .
_اره امشب.
مشکلی داره ؟
_آره .یعنی نه .
نمی دونم.
_گندم جان .
یعنی چی؟
بالاخره اره یا نه ؟چی؟😂
وبعد خنده پیروزمندانه ای سر داد.
منم با تعجب نگاهش می کردم.
اصلا نمی دونستم چی باید بگم .
که صدای هانیه را شنیدم.
_خاله بریم داره شب می شه.
_بریم خاله جان.
از جام پاشدم و لباسم را تکون دادم.
رفتم سمت چادرم برش داشتم وروی سرم.انداختم.
احساس کردم.که داره نگاهم می کنه .
ولی نمی خواستم دیگه درنگ کنم.
با عجله دست بچه هارا گرفتم وراه افتادم که یه دفعه جلوم سبز شد.
وبا لبخند همیشگیش نگاهم کرد.
_چقدر زود داری می ری؟
برسونمت😊
قلبم یه لحظه ایستاد .این همان جمله همیشگیش بود.
سرم را بالا اوردم.
با صدای بلند خندید😃
وبعد گفت:
_امشب منتظرم باش.
دوباره راه افتادم که از پشت سر با صدای بلند گفت:
_گندم دوستت دارم.
احساس کردم قلبم از جا کنده شد.
این امروز می خواست با قلبِ من چه کنه ؟
هضمش برام خیلی سخت بود .
گیج شده بودم .
نمی تونستم حرکت کنم.
با بدبختی قدم از قدم برداشتم.
https://t.me/joinchat/AAAAAE-wggMdiSE6sfRj_w
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون