#انگیزشی💪
ابرها به اسمان تكيه ميكنند،
درختان به زمين
و انسانها به مهرباني يكديگر.........🤗
گاهي دلگرمي يك دوست چنان معجزه ميكند كه انگار خدا در زمين كنار توست.
جاودان باد سايه دوستانيكه شادي را علتند نه شريك،
و غم را شريكند نه دليل..
و سپاس خدای را که مهربان ترین مهربانان است
و
بنده های مهربانش را به یاری یکدیگر مامور کرده
الهی شکر، الحمدلله رب العالمین🌺
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
سلام علیکم وقت بخیر🌺
فقط تا پایان امشب وقت دارید برای ثبت نام✅
امشب دیگه در کلاس را می بندیم😊
برای نهایی کردن ثبت نام تون به ادمین پیام بدید👇
@asheqemola
Panahian-Clip-HamsaramGhadramRoNmidone.mp3
1.7M
🎵همسرم قدرم رو نمیدونه! چیکار کنم؟
👈 کیفیت بهتر + متن
#کلیپ_صوتی #روابط_زوجین
#همسرداری
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
سلام علیکم وقت بخیر
در اخرین لحظات😊👏
احسنت به شما که از اخرین ساعات استفاده می کنید👏👏
عزیزان عجله کنید داریم درهای کلاس را می بندیم
البته این دوره به این زودی ها تکرار نخواهد شد👌
ادمین ثبت نام
@asheqemola
351.9K
🤔چرا باید در دوره #اسرار_ارتباط_موفق
یا
#سواد_عاطفی
شرکت کنیم⁉️
🎤خانم فرجام پور، مشاور خانواده
فقط تا پایان امشب، فرصت دارید✅✅✅✅
همین الان وارد کانال بشید👇
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
💞سلام عزیزان شبتون بخیر
می خواهیم بررسی کنیم که کدام طبایع عاشق تر هستند💖
و کدام طبایع توانایی بروز عشق شان را ندارند❤️
💞اولا، یک توضیح درباره #عشق باید بدم
که لطفا همگی توجه کنید
خیلی خیلی مهمه✅
انچه که درک و باورش به بهتر شدن روابط
در زندگی زناشویی
و حتی داشتن مجردی خوب و سالم کمک می کنه✅
در دوره #ارتباط_موفق،
درباره داشتن مجردی خوب، حسابی توضیح می دیم و مطالب خوب و مفیدی بیان می کنیم. دوستانی که توی دوره هستند، حسابی از این بحث لذت می برند.
💞واژه #عشق
یک واژه مقدسه
عشق موهبتی الهی است که خداوند
به انسان ارزانی داشته.
عشق، تمایل و خواست درونی است
که فرد را نسبت به معشوق بیتاب و ازخود بی خود می کند.
💞درباره #عشق شاید بشه هزاران کتاب نوشت.
که توی داستانها و رمان هایم سعی کردم
این واقعیت را بگنجانم
و البته عشق واقعی را به نمایش بگذارم.
💞 #عشق،
نیروی محرکه ای است که باعث حرکت انسان
به سوی تعالی و رشد خواهد شد.
عشق، امید و انگیزه ای برای رسیدن به هدف است.
عشق، می سوزاند و می سازد.
💞 #عشق،
در واقع یک کوره آدم سازی است✅
درد دارد،
می سوزاند،
غم دارد،
فراق دارد،
بی خوابی دارد،
بی تابی دارد،
تب دارد،
بیماری دارد،
اما چنان شیرین و خواستنی است که
هیچ کدام از اینها عاشق را خسته نمی کند💞
💞#عاشق
چنان مجذوب در معشوق می شود که
نه دردی می بیند و نه رنجی می چشد.
تمام لذت است و شادکامی.
💞امشب می خوام کمی اذیتتون کنم😊
برای همین بیشتر از این توضیح نمدیم
بقیه اش برای یه فرصت دیگه🤗
حالا انهایی که درد عشق چشیدند
گزینه 1⃣ را برای ادمین بفرستند👇
@asheqemola
💞کلا چون اهل مشاوره و رمان نوشتن هستم
شنیدن داستان زندگی و عشق دیگران برام جذابه👌
و از همه مهم تر
نتیجه ایه که از این عشق گرفتند✅
اگر مایل هستید برام بفرستید👇
@asheqemola
چه بسا از زندگی عاشقانه شما هم
یک رمان زیبا نوشتم
و
مایه عبرت و پند دیگران شد✅
در پناه خدا
همیشه عاشق و شاد باشید🌹
این بحث ادامه داره✅
زود نتیجه گیری نکنید❌
مشاور خانواده| خانم فرجامپور
به نام خالق عشق💞 💞رابطه عاطفی غذای روح است💞 و تنهایی فقط برای خداست 💖رابطه عاطفی لزوما بین همسران ن
چند ساعت دیگه بیشتر باقی نمانده👆
جا نمونید👏👆
مشاور خانواده| خانم فرجامپور
به نام خالق عشق💞 💞رابطه عاطفی غذای روح است💞 و تنهایی فقط برای خداست 💖رابطه عاطفی لزوما بین همسران ن
به شدت
برای خانم های مجرد واجبه✅✅✅✅
تا بیاموزید چطوری یک مجردی خوب داشته باشید
و چطوری یک همسر خوب انتخاب کنید✅✅✅
و به شدت
برای خانم های متاهل واجبه✅✅✅
که بیاموزید
روابطتون را چطور با همسرتان بهتر کنید✅✅✅
و
ایراد کار را پیدا کنید
خانم های عزیز این دوره را از دست ندید👏
چون برنامه های دیگه ای براتون دارم
این دوره به این زودی ها تکرار نخواهد شد❌
سلام گلم
لطفا مشخصاتتون را برای ادمین ثبت نام بفرستید👇
@asheqemola
اونجا که وحشی بافقی میگه:
از سَرِ کوی تو
با دیده تَر خواهم رفت
چهره آلوده به خوناب جگر
خواهم رفت..!
#عشق
#سالها_در_انتظار_یار
#قسمت_107
دکتر عباسی رو به زهرا کرد گفت:"مثلِ اینکه همسرتون خیلی عصبانیه؟"
زهرا با چشمانی از حدقه بیرون زده به او نگاه کرد و هاج و واج گفت:"چی؟"
دکتر لبخندی زد گفت:"متأسفانه جوان های امروزی هستند دیگه. اگر مثلِ جبهه بودند و اون روزها را درک کرده بودند؛ الان این طوری حرف نمی زدند. ما خدا را توی جبهه درک کردیم. کنارِ دوستانِ شهیدمون. امیدوارم اینا هم بتونن درک کنند."
بعد آهی کشید و به صندلی تکیه داد.
زهرا با اجازه ای گرفت و از اتاق خارج شد.
هنوز از حرف های امید مبهوت بود.
امید را دید که کنار تخت پدرش ایستاده.
آهسته جلو رفت. امید به صورتِ باند پیچی و چشم های بسته احمد آقا خیره شده بود.
زهرا جلو رفت و نگاهی به پدرش انداخت و بعد رو به امید کردو گفت:"اصلا منظورت را از اون حرف ها نمی فهمم."
امید بدون اینکه به او نگاه کند، گفت:"مگه دروغ می گم؟ این منم که نمی فهمم شماها روی چه اصلی این حرف ها را می زنید؟ چرا یه کم فکر نمی کنید.؟
بس کنید دیگه. ببین این عاقبتِ حرفهاتونه." و با دستش به احمد آقا اشاره کرد.
زهرا گفت:"باورم نمی شه. این حرفها از شما بعیده. یادم میاد که چند سال پیش، خونه مادر بزرگ؛ کنار هم نماز می خوندیم."
امید پوزخندی زد و گفت:"اون موقع بچه بودم. عقلم نمی رسید."
زهرا گفت:"ولی من از همون موقع هم عقلم می رسید." بعد قدم برداشت و به سمت پدرش آمد و دستش را در دست گرفت. با دلخوری از امید رو برگرداند.
حرکات زهرا از چشمِ امید دور نماند.
دلش لرزید و شکست. از این همه فاصله.
چرا هر چه تلاش می کرد، زهرا دورتر و دورتر می شد. چرا نمی توانست دلش را به دست بیاورد. تکلیف دلِ بیقرارش چه بود؟ چطور باید دلش را به مقصد می رساند؟ چطور با این همه فاصله؟ اصلا مگر می شد؟
🖋نویسنده (فرجام پور)
⛔️کپی و فروارد حرام❌
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490