#انگیزشی💪
دنیا دو روز است...
یک روز با تو و روز دیگر علیه تو
روزی که با توست مغرور مشو
و روزی که علیه توست ناامید مشو
زیرا هر دو پایان پذیرند
هیچ وقت به خودت مغرور نشو
برگ ها همیشه وقتی می ریزند
که فکر می کنند،طلا شده اند.
خدایا به امید خودت❤️
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
@ostad_shojaeیاد خدا ۶۶.mp3
زمان:
حجم:
11.12M
مجموعه #یاد_خدا ۶۶
#استاد_انصاریان |#استاد_شجاعی
√ آتشنشان»ها عزیزترین انسانها در نگاه اهل بیت علیهمالسلامند! چرا؟
@ostad_shojae | montazer.ir
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
❤️روز روان شناس و مشاور مبارک❤️
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
2.83M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹
🎥 #ببینید
🎀 همسرم، منو دوست نداره چیکار کنم؟
🎤 #استاد_پناهیان
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
#همسرداری💞
باید همه ی زوجین این را به خاطر بسپارند:
اینکه با تبدیل شدن به زن و شوهر ، شما صاحب یکدیگر نخواهید شد - فقط همراه و همدم یکدیگر هستید ، فقط دوست یکدیگرید. و رابطه خود را تضمین شده و تمام شده فرض نکنید؛ هیچ ربطی به تصرف و مالکیت ندارد(ازدواج).
زن و مرد چیزهایی برای تصرف نیستند ، بلکه انسان هستند. باید به آنها احترام گذاشته شود. آنها وسیله ای برای استفاده نیستند.
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
#همسرداری💞
🔶فواید نوازش همسر
🔸نوازش نسبت به صحبت قابل ارتباطتر است، حتی اگر شما صدها پیام دوست دارم برای همسرتان بفرستید به اندازه در آغوش کشیدنش کارساز نیست.
🔸بسیاری از محققان مدعی هستند 70 درصد زوج هایی که مکررا دعوا می کنند نوازش یکدیگر را فراموش کردهاند، وقتی ارتباط خالی از نوازش می شود، آن رابطه پوچ است.
🔸نوازش بهترین راه بالا بردن صمیمیت است، شما چه طور می توانید و چه مقدار همسرتان تواناست؟
🔸حتی علم هم کاملاً نتوانسته بررسی کند که چرا احساس خوبی هنگام نوازش به ما دست میدهد، تصور کنید همه خوشحالی ها را تجربه می کنید وقتی همسرتان در آغوشتان است.
🔸نوازش احساسات جریحهدار شده را درمان می کند و نوازش کمک می کند ذهن و قلب و بدن معجزه کنند، نوازش انرژی های مثبت را انتقال میدهد.
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
#همسرداری💞
چرا زنان بیشتر از مردان به خواب نیاز دارند؟😴
مغز زنان به زمان بیشتری برای بازیابی نیاز دارد؛ چرا که آنها در طول روز، چندین وظیفه را با هم انجام میدهند، از این رو به خواب بیشتری احتیاج دارند.
+ زنانی که کمبود خواب دارند بیشتر در معرض ابتلا به افسردگی قرار داشته و بیشتر خشمگین میشوند.این درحالیست که در مقابل، این مشکلات بر مردانی که از خواب خود محروم هستند، تاثیر کمتری دارد.
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
#همسرداری💞
اموری که #خیانت محسوب میشوند اما بعضی زوجین متوجه نیستند :
⇠ صمیمیت بیش ازحد با جنس مخالف
شاید برایتان سرگرم کننده باشد که با همکارانتان شوخی کنید و سر به سر آنها بگذارید اما افراط در اینکار میتواند اثرات منفی زیادی را بر رابطه عاطفی تان بگذارد، افراد متأهل باید محدودیت های خود را بشناسند.
⇠ دردِ دل کردن با جنس مخالف
⇠ تنها بودن مدام و زیاد با جنس مخالف
⇠ بد گفتن از شریک زندگی تان، سعی کنید که به جای تخریب شخصیت، در صحبت هایتان از خوبیهای شریکتان بگویید، تنها در شرایطی که او واقعا به شما آزار میرساند، میتوانید این واقعیت را نه به هر کسی بلکه تنها برای خانواده، دوستان مورد اعتماد یا مشاور بازگو کنید.
⇠ چت کردن با جنس مخالف، خیلی ها فکر میکنند که چت کردن با نامزد قبلی، دوست دوران دبیرستان یا حتی غریبه مشکلی ایجاد نخواهد کرد اما این ابتدای راه است، ناگهان بخود می آیید، زمانی که دیگر کاری از دست هیچکسی ساخته نیست.
⇠ تلاش برای جلب توجه فردی جز همسرتان، اگر شما به ظاهرتان اهمیت دهید، آن هم فقط به این علت که توجه فردی جز همسرتان را جلب کنید، خیانت کرده اید.
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
🌨🍂🍁🌨
#دلبرانه💞😍
برای لمس دستانت،
باید وضوی عشق گرفت
برای بوسیدنت
باید سوره ی عشق خواند
تو، تنها وارثِ قلبم هستی عشقم..❤️😘
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
#فرشته_کویر
#قسمت_17
آن شب قرار عقد را برای هفته بعد گذاشتند و عروسی تابستان. هرچه به تابستان و عروسی فریبا نزدیکتر میشد دلشوره فرشته هم بیشتر میشد.
محال بود بعد از رفتنِ فریبا برای فرشته خواستگار نیاید.
بعد از عید بود هوای این شهر کویری به سرعت به سوی گرما پیش میرفت.
فریبا خانه عمه بود و فرشته در اتاق درس میخواند که صدای زنگ در بلند شد .
از جا بلند شد و به سمت در رفت. مامان از آشپزخانه سرک میکشید و فرشته چادرش را مرتب کرد و در را باز کرد.
از دیدن محمد پشت در تعجب کرد.
محمد پسرِ خاله فرزانه بود که تقریبا هم سن فرزاد بود به خاطر اختلاف شوهر خاله فرزانه، خسرو خان خیلی وقت بود که با هم رفت و آمد نداشتند.
و حالا محمد تنها اینجا!!؟
فرشته سلام کرد و محمدرا تعارف کرد. وقتی محمدو مامان در پذیرایی صحبت میکردند ،
فرشته پذیرایی کرد و به اتاقش رفت.
کتابش رادستش گرفت ولی حواسش به صحبتهای مامانو محمد بود.
محمد از بچگی پسر خوبی بود و مامان خیلی دوستش داشت.
الان یک جوان قد بلند و خوش سیما بود
ولی چرا اینجا آمده بود!! که از صحبتهایش معلوم بود برای خداحافظی امده و قرار است به سربازی برود.
مامان گفت:
_فرشته مادر بیا چایی بیار .
و خودش چنان از دیدن محمدو هم صحبتی با او خوشحال شده بود که نمیخواست لحظهای ا بودن با این دردانه خواهرش را از دست دهد.
و فرشته برای آوردن چای به آشپزخانه رفت ولی حواسش به حرفهای آن دو بود.
چایی را که آورد به محمد تعارف کرد که او هم همانطور که سرش پایین بود چای را برداشت و زیر لب تشکر کرد.
محمد همیشه همین طور بود ان قدر سر به زیر بود که وجودش اصلا آزار دهنده نبود و فرشته به خودش جرأت داد که کنار مامان بنشیند.
اصرار مامان برای ماندن محمد برای شام فایده نکرد و موقع رفتن گفت:
_خاله جان دلم میخواد فردا شما هم بیایید مامانم یه مهمونی خداحافظی گرفته...
دلم میخواد این دلخوریها تموم بشه و من با خیال راحت برم جبهه.
_چشم محمد جان مطمئن باش به خاطر گل روی تو هر کاری میکنم.
لحظه آخر لبخندی روی لب محمد نشست و با خوشحالی خدا حافظی کرد و رفت.
واین آخرین لبخندِ محمد بود که می دیدند.
چون بعد از رفتنِ به جبهه دیگر باز نگشت. یک هفته بعد در عملیاتی به شهادت رسید .
و پیکرِ پاکش، بعد از عقب نشینی در خاک عراق جاماند.
و داغش به دلِ خانواده ماند .
بعد از آن نگرانی مامان برای فرزاد بیشتر شده بود.
هوای گرم این شهر کویری گرمتر میشد. و خبر از تابستانی داغ و سوزان میداد.
عمه و مامان در تدارک عروسی فریبا بودند. هفته بعد قرار عروسی را گذاشته بودند و فرشته میدید که فریبا چه عاشقانه از حامد پرستاری میکرد و چه قدر خوشبخت بودند این دو کبوتر عاشق....
اصلاً نداشتنِ یک پای حامد، در زندگیشان حس نمیشد و سراسر عشق بود و ایثار .
قرار بود عروسی در همین خانه برگزار شود.و عروس و داماد در یکی از اتاقهای عمه زندگیشان رو شروع کنند.
هر کس مشغول کاری بود و فرشته و زهره میوهها را میشستند.
_فرشته داری تنها می شیا!
_اره دیگه زهره خیلی دلم گرفته.
_غصه نخور همین روزها نوبتِ خودته.
_چی؟؟؟
_یعنی مامانت بهت نگفته؟
_چی میگی زهره؟
_هیچی.
خواهرم میخواد برای برادر شوهرش بیاد خواستگاریات.
_چی؟ نه تو رو خدا زهره
من اصلاً قصد ازدواج ندارم دارم درس میخونم.
_به من چه به خودشون بگو.
تازه فرشته عمهام هم اومده خواستگاری من برای وحید.
_اِه مبارکه.
_ممنونم.
_حالا تو چی جواب دادی؟
_نمیدونم. میدونی فرشته آخه وحید پسر خوبیه.
_خب دیگه بسلامتی
یه عروسی هم افتادیم.
_ان شاءالله.
در همین حین صدای در آمد و در حیاط باز شد که صدای جیغ مامان هم، همزمان بلند شد.
🖋نویسنده (فرجام پور)
⛔️کپی و فروارد حرام❌
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490