امروز با خانمی صحبت می کردم
که بنده خدا مضطر شده بود
از بی حجابی و بی حیایی دخترانش😔
کاش حواس مون جمع می شد که
بی حجابی، حیله دشمنه و
هدف اصلی فقط
بی حیایی زنان و دختران و نابود کردن کانون گرم خانواده هاست
🍃دختر خانم معصومی که
نا دانسته به این دام می افته
بعد از مدتی
دیگر تن به ازدواج هم نمیده
چرا⁉️
چون می گه
من می خوام آزاد باشم.
اما این ازادی به چه قیمت 🤔⁉️
🔺به قیمت بدبختی خودت
و
نابود شدن آینده ات⁉️
عزیزان شما را به خدا
حد اقل به فکر خودتون باشید
به فکر سعادت و خوشبختی در دنیاتون باشید
بشینید با خودتون فکر کنید
آخرش چی⁉️
باور کنید
هر هفته با دختر خانم های زیادی صحبت می کنم
که سن ازدواجشون گذشته
و دیگه خواستگاری ندارند
و در آرزوی داشتن همسر و فرزند می سوزند😔
آخه چرا⁉️
🔺چرا زمانیکه سنتون کمتر بود
و خواستگار داشتید
با
تکیه بر وعده های پوچ دشمنان و
رویا پردازی های خیالی
لگد به بخت خودتون زدید⁉️
یادتان باشد
⛔️خیلی زود دیر می شود❌
خدا کند که از گذشته خود پشیمان و سر شکسته نباشیم
اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا
🍃تنها راه سعادت و خوشبختی
مبارزه با هوای نفس
یا همان
دلم می خواهدها ست✅
پس پا روی دلم می خواهدها بگذارید
و فقط ببینید خدا چه می خواهد
خدایا آنی و کمتر از آنی ما را به خودمان وامگذار
که بسیار ضعیفیم.
الهی به امید خودت❤️
به امید سعادت و خوشبختی تک تک شما خوبان💐
6.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⚠️ مثل «آدم» توبه کن!
تلگرام | بله | سروش | روبیکا | آپارات | اینستاگرام | سایت
#تصویری
@Panahian_ir
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
دوشنبه، ۱۷ اردیبهشت، ۱۴۰۳
#دورهمی_خواهران_تنهامسیری_شهریار
امامزاده اسماعیل(علیه السلام)
🔸زیارت عاشورا
🔸دعای فرج
🔸تدریس طرح جامع تنهامسیر توسط خانم فرجامپور
از اساتید و مشاوران تنهامسیر آرامش
🔸مشاوره رایگان
🔸آشنایی با اعضای جدید
🔸مشورت درباره برنامههای جدید دورهمی
#دوشنبهها
#ساعت ۱۵
مشاور خانواده| خانم فرجامپور
دوشنبه، ۱۷ اردیبهشت، ۱۴۰۳ #دورهمی_خواهران_تنهامسیری_شهریار امامزاده اسماعیل(علیه السلام) 🔸زیارت ع
سلام گلم
🍃شهریار نگین سرسبز غرب استان تهران🍃
و الان فصل گوجه سبزهای خوشمزه اش است👌
تشریف بیارید در خدمتتون هستیم✅
#فرشته_کویر
#قسمت_37
باز آن شب فرشته بود وسجاده ورازو نیاز با رفیق تنهایی هایش.
ولی از پچ پچ های مامان وبابا فهمیده بود که اینها اصلا دست بردار نیستند .
وفرشته دختری نبود که بتواند،
روی حرفِ پدر ومادرش حرفی بزند.
با خودش می اندیشید،
"تازه بایستم که چی؟
چی بگم؟
بگم من عاشقِ پسری شدم که حتی چند ماه یک بارهم نمی بینمش..
اصلا نمی دونم من و می خواد یانه ؟
پدرومادرم خوشبختی منو می خوان می دونم..
هرکس هم که با رضایت پدرومادر ازدواج کرده خوشبخت شده ،همه اینا رو می دونم .علی پسرِ خوبیه .خانواده اش خوبند .با ایمانه،با اخلاقه، همه چی درست....
ولی فرهاد وچه کار کنم؟"
صبح سرِ سفره صبحانه، مامان گفت:
_فرشته خانواده آقای رسولی
قراره فردا شب بیان وحرفهامون رو بزنیم .تو که حرفی نداری؟
_چی؟برای چی بیان؟!
واز آشپزخانه بیرون رفت.
ولی آن روز فریبا آمد و
دوباره با مامان مشغولِ تمیز کردنِ خانه شدند .
با چه ذوق وشوقی ....
وفرشته با دلشوره وناراحتی دستش به کار نمی رفت .
"خدایا خودم رو به خودت سپردم ،
من دیگه کاری از دستم نمیاد ."
تمام روز را در اتاقش با بغض نشست.
هیچ کاری ازدستش نمی آمد ،
حتی نتوانست کلمه ای با علی صحبت کند.
خانواده هم که سکوت وجوابِ منفی اش را پایِ حیا یِ بی اندازه اش گذاشته بودند.
هیچی، هیچی ،
داشت عروس می شد .
_فرشته خوبی؟
_سلام تو کِی اومدی ؟
_یعنی نفهمیدی ...!یه ساعته دارم با مامانت وفریبا حرف می زنم.
_نه...
_حالا چرا ماتم گرفتی ؟بابا دلمون گرفت .پاشو ببینم والا من اون موقع از خدام بود برام خواستگار بیاد ،
حالا توناز گذاشتی .
بیا برات کتاب آوردم .کتاب که دیگه دوست داری.
_زهره دلت خوشه ها....
_می خوای بریم بیرون یه هوایی به سرت بخوره ؟بهار رو می بریم گردش خوبه؟
_نه خیلی ممنون حوصله ندارم.
_باشه پس من می رم .
این کتاب رو حتما بخون خیلی به دردت می خوره ....
کارها رو که ریختی سرِ مادرت وفریبا
حد اقل خودت یه کار مثبت انجام بده؛
_حوصله کتاب خوندن هم ندارم ،
_فرشته یه چیزی بهت بگم؛
_بگو
_زیبا را یادته توی مدرسه؟
_آره یادمه،
_یادته عاشقِ یه پسره شده بود ؟
پسره اصلا خوب نبود ،
ولی هرچی پدرومادرش گفتند. گوش نکرد .اون موقع پسر عموش هم خواستگارش بود .ولی زیبا دو تا پایش رو کرد توی یه کفش و گفت :همین ومی خوام که می خوام.خلاصه پدر مادرش مجبور شدند رضایت بدن ازدواج کنه ،
الان 2 ساله برگشته خونه ی باباش ...
توی دادگاه ها اسیره
فقط 6 ماه زندگی کردند.
مثل اینکه پسره عاشقِ یکی دیگه شده بود و حسابی زیبا را اذیت می کرده .
آخرش هم زیبا مجبور می شه بر گرده خونه باباش ..
الان هم پسره حاضر نیست طلاقش بده .وهر روز توی دادگاه ها اسیره
بنده خدا ها آبروشون رفت.
یادته فرشته ؛
چه قدر همه بچه ها بهش می گفتند :
این پسره لیاقت نداره ،مواظب خودت باش .گوش نداد ....
خیلی دلم براش می سوزه ،چند روز پیش که دیدمش ، خیلی لاغر شده بود .
می گفت کاش حرفِ پدرومادرم را گوش می دادم .
الان پسر عموش ازدواج کرده ،
تازه یه پسرِ تپل وخوشگل هم داره
ولی طفلک زیبا ....
فرشته حواست باشه ،
پدر ومادر که بدِ بچه شون رو نمی خوان، مطمئن باش که اگه ذره ای علی ایراد داشت ؛اصلا اجازه نمی دادند پا توی خونه تون بذاره .اشتباه نکن فرشته، مثلِ زیبا کم نیستندا،
حواست جمع باشه.
_می گی چه کار کنم؟
_هیچی فقط عاقلانه رفتار کن.
این قدر هم خودت وخانواده ات رو اذیت نکن . وهمچنین این علی آقای بدبخت و دق نده،راستی این کتاب رو هم حتما بخون .آئینِ همسر داریه به دردت می خوره .
🖋نویسنده (فرجام پور)
⛔️کپی و فروارد حرام❌
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490