eitaa logo
مشاور خانواده| خانم فرجام‌پور
4.3هزار دنبال‌کننده
16هزار عکس
4.7هزار ویدیو
137 فایل
💞کمک‌تون می‌کنم از زندگی لذت بیشتری ببرید💞 🌷#کبری فرجام‌پور هستم، نویسنده و مشاور تخصصی 👇 💞همسرداری و زناشویی 👼تربیت فرزند 🥰اصلاح مزاج ارتباط با ما و تبلیغات👇 @asheqemola #فوروارد_وکپی_ممنوع⛔ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
مشاهده در ایتا
دانلود
⚠️ البته توجه داشته باشین که زبانِ عشق افراد میتونه ترکیبی از این موارد باشه ⚠️ همه اینها را توی دوره 💞 به طور کامل آموزش می دیم 👌👏 منتظر باشید به زودی ثبت نام را شروع خواهیم کرد👏👏👏 @asraredarun
۲۰ مرداد ۱۴۰۳
۲۰ مرداد ۱۴۰۳
سلام ببخشید من داشتم با خانم دکتر صحبت می‌کردم آخراش نمی‌دونم چرا گوشی قطع شد از خانم دکتر خیلی تشکر کنید خیلی زحمت کشیدن صحبت‌هاشون خیلی عالی بود ، ان‌شاءالله که بتونم با کمک خدا و خانم دکتر مشکلم رو حل بکنم ازشون خیلی تشکر بکنید و صحبتم رو انتقال بدید به ایشون و عذرخواهی کنید از طرف بنده که نشد خداحافظی کنم🙏🏻🌹 🌹🌹🌹🌹🌹🌹 خدا را شکر، هر چه هست لطف خداست🌺 ای دی جهت هماهنگی👇 @asheqemola http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
۲۰ مرداد ۱۴۰۳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۲۰ مرداد ۱۴۰۳
۳) صدای بلند آهنگ، حالم را بدتر می‌کرد. جرات اعتراض به دردانه مادر را نداشتم. اتاق کوچکم را زیر و رو کردم. کمد دیواری کوچک و رختخوابم را گشتم. ولی خبری نبود. با احتیاط نزدیک سینا شدم و نفسِ عمیقی کشیدم. از آنچه قرار بود بشنوم، بیم داشتم. با صدای آرام گفتم: - سینا جان! داداشی! نمی‌دونی گوشی من کجاست؟ بدونِ این که سرش را برگرداند و هیکل تپلش را تکانی دهد، گفت: - من چه می‌دونم. حتما مامان برداشته. در جا وا رفتم. گرفتنِ گوشی از مادر! مساوی بود با رفتن به جنگِ اژدها و منِ بیچاره بدونِ گوشی باید می‌مردم. اشک‌هایم روی گونه‌هایم غلطید. باز هم به اتاقم پناه بردم و زانوی غم بغل گرفتم. تمامِ دنیا دست به دست داده بودند تا مرا از بازی روزگار حذف کنند و من چقدر این حذف شدن را می‌خواستم. دستانم را روی گوش‌هایم گذاشتم و بی‌صدا اشک ریختم. نمی‌دانم چقدر گذشت که صدای بسته شدنِ در ورودی، مرا از جا پراند. از اتاق بیرون رفتم. منتظر بودم مادر دوباره با عصبانیت فریاد بزند که با کمالِ تعجب دیدم دردانه‌اش را در آغوش گرفته و نوازش می‌کند. دردِ زیادی بودن هم به دردهایم اضافه شد. با خودم گفتم "کاش حالا که احوالش بهتر است، می‌توانستم گوشی را از او بگیرم." پس باید نرم و مطیع می‌شدم. هنوز داشت قربان‌ صدقه دردانه‌اش می‌رفت. با قدم‌های آهسته به سمت آشپزخانه رفتم. شاید بتوانم با جمع‌ و جور کردنِ آنجا، کمی خود‌شیرینی کنم؛ اما با درد و سوزش زخم‌های دستم، سردرد و سر‌گیجه چه باید می‌کردم؟ !🖋نویسنده (فرجام پور) ⛔️کپی و فروارد حرام❌ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
۲۰ مرداد ۱۴۰۳
۴) با هر زحمتی بود و با دست راستم، قسمتی از آشپزخانه را مرتب کردم. صدای خنده آن‌ها در خانه پیچید؛ ولی من فکرم فقط درگیرِ به دست آوردنِ گوشی‌ام بود. نگران بودم اگر پرهام زنگ بزند و جواب ندهم، حتما قهر می‌کند. دلشوره مثلِ خوره درونم را می‌خورد. دستانم به کار نمی‌رفت ولی چاره‌ای نداشتم. برای نرم کردنِ مادر باید کاری می‌کردم. همیشه بعد از دعوا با پدر، مثلِ امروز به خانه دوستش می‌رفت. نمی‌دانم آنجا چه خبر بود که وقتی بر‌می‌گشت کمی آرام شده بود. البته وجود سینا هم نعمتی بود وگرنه هر چه بدبختی داشت سرِ من خالی می‌کرد. با صدای فریاد مادر به خودم آمدم: - تینا، چی کار می‌کنی؟ زود باش اون غذا رو از یخچال دربیار، گرم کن و بیار. قطره اشکی بی‌اختیار روی گونه‌ام غلتید. خودش دید که دیشب در بیمارستان تا دمِ مرگ رفتم و برگشتم ولی طوری رفتار می‌کرد که انگار اتفاقی نیفتاده. نگاهی به باندِ روی زخم‌های دستم انداختم. کاش اینها زخمِ کاری می‌شد و دیگر چشم به این دنیا باز نمی‌کردم و پا در این خانه نمی‌گذاشتم. سفره را با دستِ دیگرم روی زمین انداختم. زیر‌چشمی رفتارِ مادر را زیر نظر داشتم تا در موقعیتی مناسب سراغ گوشی را از او بگیرم. سینا با اشتها غذا می‌خورد. اصلا این بچه سیرمانی نداشت. نمی‌دانم از مدرسه آمده یا از قحطی. بی‌خود نبود که این‌قدر تپل شده بود. من برخلاف او با آن که دلم ضعف می‌رفت ولی چیزی از گلویم پایین نمی‌رفت. به قولِ سینا مثلِ چوبِ خشکیده شده بودم. فقط به خاطرِ نرم کردنِ مادر، سرِ سفره نشستم و با دستِ سالمم قاشق را برداشتم. غذای مانده شب هم، مزید بر علتِ بی‌اشتهاییم بود ولی چاره‌ای جز خوردن نداشتم. 🖋نویسنده (فرجام پور) ⛔️کپی و فروارد حرام❌ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
۲۰ مرداد ۱۴۰۳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۲۰ مرداد ۱۴۰۳
سلام عزیزم شبتون بخیر والا تا جاییکه بتونم سعی ام همینه که با اموزش های کانال زندگی تون را به بهترین شکل بسازید و از زندگی تون بیشترین لذت را ببرید. اما قبول کنید که خیلی از مطالب را نمیشه توی کانال عمومی گذاشت و ناچاریم دوره برگزار کنیم تا دست مون باز باشه و تمام نکات و ریزه‌کاریها را آموزش بدیم✅ و البته بتونیم اعضای دوره را پشتیبانی کنیم که بهترین نتیجه را بگیرند. ان شاءالله موفق باشید و با همین اموزش ها و استفاده از سیاستهای زنانه بتونید از همسرتون هم نفقه تون بگیرید✅
۲۰ مرداد ۱۴۰۳
سلام شبتون بخیر ممنونم از شما دوست عزیز🌺 ان شاءالله به زودی ثبت نام را شروع می کنیم✅
۲۰ مرداد ۱۴۰۳
لطفا شما عزیزان هم یک همتی کنید بنر کانال را برای دوستانتون بفرستید تا افراد بیشتری بتونن از این مطالب استفاده کنند چه بسا زندگی هایی را از فروپاشی نجات بدیم✅
۲۰ مرداد ۱۴۰۳
🤔چند راز مهم درباره مردان که دانستنش بر هر خانمی واجبه😍👏 هنوز نمی دونی خواسته ات را چطوری به همسرت بیان کنی⁉️ بیا تا بهت یاد بدم😍👇 مینی دوره 🤗💞 هزینه فقط ارسال بنر برای ده نفر👏👏 http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 همین امشب به ادمین پیام بده و ارتباط موفق را هدیه بگیر🎁🎁🎁
۲۰ مرداد ۱۴۰۳
┄┅─✵💝✵─┅┄ چه زیباست که هر صبح همراه با خورشید به خدا سلام کنیم💚 نام خدا را نجوا کنیم و آرام بگوییم الهی به امید تو💚 سلام امام زمانم❤️ سلام صبحتون پر نور🌹 ‌‌‌‌‌‌‌┄✦۞✦‌‌✺‌﷽‌‌‌✺✦۞✦┄ ✨امام صادق (ع) فرمودند: كسى كه به زيارت قبر امام حسين نرود و خيال كند كه شيعه ما است و با اين حال و خيال بميرد او شيعه ما نيست و اگر هم از اهل بهشت باشد از ميهمانان اهل بهشت خواهد بود http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 ┄┅─✵💝✵─┅┄
۲۱ مرداد ۱۴۰۳