⛔️مردان را کنترل نکنید❌
اگر همسر خود را خیلی کنترل کنید، از شما بیشتر فاصله میگیرد.
مردان دوست دارند آزاد باشند.
کجا بودی؟
با کی بودی؟
چه ساعتی...؟
چه روزی...؟
ممنوع⛔️
🔺 مردان در تنهایی باطریشان شارژ میشود.
پس بگذارید بعضی مواقع تنها باشند.
برخی خانمها مدام گله دارند
که همسرم وقتی به منزل میآید مرا تحویل نمیگیرد.
کارهایی را که از صبح توی منزل انجام دادم، نمی بیند.
فقط به اتاق می رود و می خوابد.
پس من چه میشوم😭⁉️
🔺خانم عزیز
فرصت برای صحبت کردن و دیده شدن
کارهای شما هست،
اما مرد شما تا کمی استراحت نکند و خستگی از تن در نکند،
شما و زحماتتون را به راحتی نمیبیند.
او
خسته،
کلافه،
گرما زده،
با هزارن دغدغه
مثل، کرایه منزل،
چک برگشتی،
حرف و حدیثهای سر کار و غیره..
به منزل آمده
پس ابتدا کمی به او مهلت بدهید تا
استراحت کند
و بتواند دغدغه های ذهنی اش را از مسائل زندگی و نیازهای شما تفکیک کند.
✅وقتی باطری اش با استراحت کردن شارژ شد،
مطمئن باشید
با خوشرویی از شما احوالپرسی هم می کند.
و پای صحبتهای شما می نشیند.
لطفا صبور باشید و مهربان🌺
خب
نکات مهم و زیادی را باید درباره مردان و ویژگی های ذاتی شان، بدانید
تا بتوانید در کنارشان به راحتی زندگی کنید😊👌
با ما باشید تا بیشتر در اینباره صحبت کنیم
البته باز هم تکرار می کنم
برخی مطالب را واقعا نمی تونم اینجا بیان کنم
و البته تکالیفی هم هست که باید انجام بدید
تا در کنار تدریس ها نتیجه خوبی بگیرید✅
ان شاءالله
در
#دوره_سیاستهای_زنانه
می تونید کامل و جامع مباحث را بیاموزید
و البته با پشتیبانی خودم
تا سه ماه،
یک زندگی توام با عشق و لذت بسازید❤️👌
موافقید ثبت نام را شروع کنیم
و
شروع دوره را از اول مهر ماه بگذاریم⁉️⁉️
اگر موافقید
گزینه 1⃣
را برای ادمین مون بفرستید👇
@asheqemola
#دلبرانه❤️😍
دوستت دارم چون تنها ترین فکر تنهایی منی.
دوستت دارم چون زیباترین لحظات زندگی منی.
دوستت دارم چون زیباترین رویای خواب منی.
دوستت دارم چون زیباترین خاطرات منی💖😘
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
۲۱)
#تینا
#قسمت_۲۱
با دیدن ریحانه در حیاط مدرسه، لبخند زدم.
دلم نمیخواست او که برای خوشحالیام تلاش میکرد، مرا غمگین ببیند.
بعد از مدرسه با هم همراه شدیم. مرتب حرفهای بامزه میزد تا من بخندم اما نگاهم دنبالِ پرهام میچرخید.
یک دفعه ایستاد.
- تینا اونجا رو! دیدیش؟
- کی رو؟!
- ساحل رو. رفت توی فروشگاه.
پوزخندی زدم.
- خوش به حالش. حداقل یه پولی داره بره فروشگاه.
- اِه! چقدر تو حساسی! یعنی از دیدنش خوشحال نشدی؟
- چرا باید خوشحال بشم؟ بابتِ بدبختیهام؟
- تینا! خودتم میدونی که اونم مثل تو بیتقصیره.
- پس کی تقصیر داره؟ بدبختیهای من تقصیره کیه؟ اونا بیتقصیرند؟ واقعا که ریحانه!
بعد سرعتم را زیاد کردم و به حالت قهر جلو رفتم. صدایم کرد و خودش را رساند. بازویم را چسبید.
- وایسا ببینم. کجا با این عجله؟ حالا با اونا مشکل داری، من چه گناهی دارم.
اصلا اونا مقصر. خوب شد؟
سرش را توی صورتم خم کرد و لبخندی زد. به ناچار خندیدم و دست در دست هم راه افتادیم، دیدنِ ساحل، در دلم غوغایی به پا کرد.
🖋نویسنده (فرجام پور)
⛔️کپی و فروارد حرام❌
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490