🔴هم اکنون تعویض پرچم حرم امام حسین بعد دو ماه عزاداری
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
https://eitaa.com/joinchat/3534947109C8eb4e7c28a
سلام علیکم
خوش آمدید🌺
مینی دوره #ارتباط_موفق🎁🎁🎁🎁
۵۳)
#تینا
#قسمت_۵۳
شنیدم که به محبوبه خانم گفت:
- امروز میرم و تکلیف خودم رو روشن میکنم. دیگه بسه. هرچی کوتاه میام، رفتارش سردتر میشه. نمیگه دو تا بچه داره. من رو با اینا ول کرده و فقط چسبیده به اونا.
کولهام را زمین انداختم و مضطرب به چهره غضب کردهاش نگاه کردم که محبوبه خانم گفت:
- کوتاه بیا. برای خودت شر درست نکن.
- نه دیگه کوتاه نمیام. دیگه بسمه.
و زیر گریه زد.
محبوبه، مادر را در آغوش گرفت.
- خودت رو اذیت نکن. تو که از اول میدونستی. باید صبوری کنی.
ولی گریه مادر تمامی نداشت.
ترس و اضطرابم بیشتر شد. بدبختیهایمان کم بود، حالا مادر تصمیم گرفته تیشه به ریشه همین زندگی نصفه نیمهمان بزند.
حال خرابم، خرابتر شد. به اتاق که رفتم تازه یادم آمد که گوشیام را روشن کنم. فوری نشستم و وارد فضای مجازی شدم. پیامی از پرهام نبود.
تند تند نوشتم.
- امروز چرا نیومدی؟ من که تنها اومده بودم. باز چی شده؟
ولی جوابی دریافت نکردم.
با استرس گوشی را در دستم تکان دادم. زمانی حالم بدتر شد که دیدم پیامها را میبیند ولی جواب نمیدهد. منظورش را نمیفهمیدم! چرا مرا زجر میدهد؟ منظورش چیست؟ شروع کردم به التماس.
ولی آفلاین شد و مرا با آن حال خراب رها کرد و تنها گذاشت.
🖋نویسنده (فرجام پور)
⛔️کپی و فروارد حرام❌
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
۵۴)
#تینا
#قسمت_۵۴
گوشی را زمین کوبیدم و سرم را روی زانوهایم گذاشتم تا به حالِ زارم ناله کنم که صدای مادر بلند شد. باز دلش پر بود و دیواری کوتاهتر از دیوار من پیدا نکرده بود. باید تمام کارهای خانه را انجام میدادم و خرده فرمایشهایش را اطاعت میکردم وگرنه بیچاره بودم، بدبخت هم میشدم.
ذهنم درگیرِ پرهام و رفتارش بود. هجوم هزاران لشکر افکار منفی، از هر سو توان مغزم را گرفته بود. درگیرِ کارهای خانه شدم و برای مادر و محبوبه خانم چای بردم که مادر با دیدنم سکوت کرد. کنجکاو شدم تا ببینم جریان چیست.
به اتاقم رفتم و در را باز گذاشتم و بیصدا فالگوش ایستادم. همیشه میدانستم چیزهایی هست که از من پنهان میکند ولی کنجکاوی زیاد را جایز نمیدانستم.
مادر، صدایش را پایین آورد و آهسته شروع به صحبت کرد.
- خودت میدونی که من چه وضعیتی داشتم. یه جورایی ناچار شدم.
محبوبه خانم گفت:
- میدونم، خوبم میدونم؛ ولی همون موقع هم حق انتخاب داشتی. خودت نخواستی. من که در جریان بودم.
- آره محبوبه جان، تو از بیرون زندگی من رو میدیدی ولی از درونم خبر نداشتی که. اوضاعم خوب نبود.
- درسته، ولی باز هم با چشم باز انتخاب کردی. الان هم به نظرم چارهای نداری. باید خودت رو با این اوضاع وفق بدی. هرچی اینطوری کنی بدتره.
- یعنی چی؟ باید بگذارم هر کاری دلش میخواد بکنه؟ پس من چی؟ این بچهها چی؟ ما هیچ حقی نداریم؟
- چرا، حق دارید ولی این راهش نیست. من میگم راهت درست نیست. همین.
سراپا گوش شده بودم که در ورودی با صدای وحشتناکی به هم کوبیده شد و سینا با قیافهای درهم وارد شد. به ناچار خودم را در اتاق پنهان کردم که صدای قربانصدقه رفتنِ مادر، توجهام را جلب کرد.
🖋نویسنده (فرجام پور)
⛔️کپی و فروارد حرام❌
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
کانال ما کلا هدیه است 😊🎁🎁🎁
با یک عالمه تدریس رایگان🎁🎁🎁🎁🎁
این دروه های رایگان کانال😍👇🎁🎁
هدایت شده از مشاور خانواده| خانم فرجامپور
مژده💥💥
بهترین مباحث ایتا #رایگان😍👏
اینجا کلی
مبحث و اموزش رایگان داریم😍👏
روی متن های #آبی بزن و هر مبحثی را میخوای از ابتدا مطالعه کن😍👏👏👇
◀️شخصیت شناسی
◀️قسمت اول رمان سالها در انتظار یار
◀️تربیت فرزند
◀️ترک گناه
◀️نماز مودبانه
◀️همسرداری، تفاوتها و نیازها
⬅️قسمت اول رمان فرشته کویر
◀️ابتدای مینی ارتباط موفق
◀️ابتدای سیاستهای زنانه
🎁کتاب تفاوتهای زن و مرد
🎁کتاب استغفارات امیرالمومنین
حتما همین الان عضو بشید و استفاده کنید👏👇
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
همگی خوش آمدید💐💐
و این هم دوره های بسیار بسیار بی نظیر😍🎁🎁
با #تخفیف های باور نکردی😍👏👏👇👇👇