eitaa logo
مشاور خانواده| خانم فرجام‌پور
4.2هزار دنبال‌کننده
16.2هزار عکس
4.8هزار ویدیو
137 فایل
💞کمک‌تون می‌کنم از زندگی لذت بیشتری ببرید💞 🌷#کبری فرجام‌پور هستم، نویسنده و مشاور تخصصی 👇 💞همسرداری و زناشویی 👼تربیت فرزند 🥰اصلاح مزاج ارتباط با ما و تبلیغات👇 @asheqemola #فوروارد_وکپی_ممنوع⛔ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
مشاهده در ایتا
دانلود
❤️هر چه به هم محبّت کنید، خوب است و خود محبّت هم اعتماد می‌آورد. این محبّت زن و شوهر هم جزو محبّتهای خدایی است. این از آن محبّتهای خوب است. هر چه بیشتر شود بهتر است.👌
❤️اگر فضای خانه پر از محبت و صمیمیت شد، دیگر نگران تربیت فرزندانتان نباشید. آنها به بهترین نحو تربیت خواهند شد✅
یک خانم با باید بداند که حتی در برابر برخورد سرد و خشک همسرش، نباید ذره ای از محبت و توجه اش را کم کند. و به هیچ وجه نباید احساس ناامیدی کند.
متاسفانه برخی خانم ها با دیدن کوچکترین اخم یا ناراحتی همسرشان کلا نا امید شده و محبت کردن و همسرداری را تعطیل می کنند❌
خانم عزیز باید حتما جنس مرد را بشناسی تا بتوانی در برابر رفتارهایش پاسخ مناسبی بدهی. پس برای شناختن جنس مرد حتما همین الان اقدام کن👇
💞در دوره تمام تلاشم را کردم تا به بهترین روش شما را با روحیات مردان اشنا کنم
و راهکارهای مناسب برای برخورد مناسب با تک تک رفتار و نیاز مردان را اموزش بدم
باور کنید هر علمی مانند دریاست عمیق و پهناور و علم همسرداری و شناخت نیازها و تفاوتها و نحوه پاسخ به نیازها نیز پهناور و گسترده است✅ باید تلاش کرد و آموخت و به کار برد تا زندگی توام با ارامش و لذت را تجربه کرد💞
اگر براتون مهمه که توی دنیا و اخرت رضای خدای مهربان را داشته باشید و رستگار بشید باید خوب همسرداری کنید همین الان به ادمین پیام بدید و شرایط شرکت در دوره را بپرسید👇 @asheqemola
😍💞 آخـــر چه کند با دلِ من علم پزشکــی .. وقتی که به دیدارِ تو بسته ضربانـَم ♥️😌 http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 ┄┅─✵💞✵─┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۶۳) باید همین‌جا بمانم تا بالاخره، پرهام پیدایش شود. سرم را پایین انداختم و با پاهایم مشغول خرد کردنِ برگ‌های خشک شدم. دستش را به بازویم زد. - شنیدی چی گفتم؟ سر بلند کردم. - چی؟ لبخندی زد و پشت دستش را به صورتم کشید. - اصلا تو کجایی دختر؟ می‌شه بپرسم چه اتفاقی برات افتاده؟ - چیزی نشده. فقط یکم حالم بد بود. همین! - الان هم زیاد خوب به نظر نمی‌رسی. اشکال نداره اگر نمی‌خوای بگی. می‌خوای برسونمت خونه؟ - نه خودم میرم. - خب، پس پاشو بریم. منم دیگه باید برم. خونه من، یعنی خوابگاهم، همین نزدیکی‌هاست. شنیدی که گفتم من دانشجو هستم و از شهرستان اومدم؟ - آره، آره. ممنونم. شما برید. من حالا هستم. از جا بلند شد و چادرش را روی سرش مرتب کرد. - سرده، سرما می‌خوری. بهتره بری خونه. - باشه می‌رم. چند دقیقه دیگه. - پس شماره من رو داشته باش. خوشحال می‌شم باهام تماس بگیری. اگر اشکال نداره شماره‌ات رو داشته باشم. می‌تونیم دوست‌های خوبی باشیم. به لبخند روی لبش نگاه کردم و برگه‌ای را که به سمتم گرفته بود، از دستش گرفتم و شماره‌ام را گفتم و او یاد‌داشت کرد. به گرمی مرا به آغوش کشید و خدا‌حافظی کرد و رفت. چهره مهربان و دوست‌داشتنی داشت. رفتارش مرا یاد خانم محمدی انداخت. با نگاهم بدرقه‌اش کردم. 🖋نویسنده (فرجام پور) ⛔️کپی و فروارد حرام❌ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490