❤️هر چه به هم محبّت کنید، خوب است و خود محبّت هم اعتماد میآورد.
این محبّت زن و شوهر هم جزو محبّتهای خدایی است. این از آن محبّتهای خوب است. هر چه بیشتر شود بهتر است.👌
❤️اگر فضای خانه پر از محبت و صمیمیت شد،
دیگر نگران تربیت فرزندانتان نباشید.
آنها به بهترین نحو تربیت خواهند شد✅
یک خانم با #سیاست
باید بداند
که
حتی در برابر برخورد سرد و خشک همسرش،
نباید ذره ای از محبت و توجه اش را کم کند.
و به هیچ وجه نباید احساس ناامیدی کند.
متاسفانه برخی خانم ها با دیدن کوچکترین اخم یا ناراحتی همسرشان کلا نا امید شده
و محبت کردن و همسرداری را تعطیل می کنند❌
خانم عزیز باید حتما جنس مرد را بشناسی
تا بتوانی در برابر رفتارهایش پاسخ مناسبی بدهی.
پس برای شناختن جنس مرد حتما همین الان اقدام کن👇
💞در دوره #سیاستهای_زنانه
تمام تلاشم را کردم تا
به بهترین روش شما را با روحیات مردان اشنا کنم
و راهکارهای مناسب برای برخورد مناسب
با تک تک رفتار و نیاز مردان را اموزش بدم
باور کنید هر علمی مانند دریاست
عمیق و پهناور
و علم همسرداری و شناخت نیازها و تفاوتها و
نحوه پاسخ به نیازها نیز
پهناور و گسترده است✅
باید
تلاش کرد و آموخت و به کار برد
تا زندگی توام با ارامش و لذت را تجربه کرد💞
اگر
براتون مهمه که توی دنیا و اخرت
رضای خدای مهربان را داشته باشید
و
رستگار بشید
باید خوب همسرداری کنید
همین الان به ادمین پیام بدید و شرایط شرکت در دوره را بپرسید👇
@asheqemola
#دلبرانه😍💞
آخـــر چه کند با دلِ من
علم پزشکــی ..
وقتی که به دیدارِ تو بسته
ضربانـَم ♥️😌
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
┄┅─✵💞✵─┅┄
۶۳)
#تینا
#قسمت_۶۳
باید همینجا بمانم تا بالاخره، پرهام پیدایش شود.
سرم را پایین انداختم و با پاهایم مشغول خرد کردنِ برگهای خشک شدم. دستش را به بازویم زد.
- شنیدی چی گفتم؟
سر بلند کردم.
- چی؟
لبخندی زد و پشت دستش را به صورتم کشید.
- اصلا تو کجایی دختر؟ میشه بپرسم چه اتفاقی برات افتاده؟
- چیزی نشده. فقط یکم حالم بد بود. همین!
- الان هم زیاد خوب به نظر نمیرسی. اشکال نداره اگر نمیخوای بگی. میخوای برسونمت خونه؟
- نه خودم میرم.
- خب، پس پاشو بریم. منم دیگه باید برم. خونه من، یعنی خوابگاهم، همین نزدیکیهاست.
شنیدی که گفتم من دانشجو هستم و از شهرستان اومدم؟
- آره، آره. ممنونم. شما برید. من حالا هستم.
از جا بلند شد و چادرش را روی سرش مرتب کرد.
- سرده، سرما میخوری. بهتره بری خونه.
- باشه میرم. چند دقیقه دیگه.
- پس شماره من رو داشته باش. خوشحال میشم باهام تماس بگیری. اگر اشکال نداره شمارهات رو داشته باشم. میتونیم دوستهای خوبی باشیم.
به لبخند روی لبش نگاه کردم و برگهای را که به سمتم گرفته بود، از دستش گرفتم و شمارهام را گفتم و او یادداشت کرد.
به گرمی مرا به آغوش کشید و خداحافظی کرد و رفت. چهره مهربان و دوستداشتنی داشت. رفتارش مرا یاد خانم محمدی انداخت.
با نگاهم بدرقهاش کردم.
🖋نویسنده (فرجام پور)
⛔️کپی و فروارد حرام❌
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490