eitaa logo
مشاور خانواده| خانم فرجام‌پور
4.8هزار دنبال‌کننده
15.6هزار عکس
4.5هزار ویدیو
135 فایل
💞کمک‌تون می‌کنم از زندگی لذت بیشتری ببرید💞 🌷#کبری فرجام‌پور هستم، نویسنده و مشاور تخصصی 👇 💞همسرداری و زناشویی 👼تربیت فرزند 🥰اصلاح مزاج ارتباط با ما و تبلیغات👇 @asheqemola #فوروارد_وکپی_ممنوع⛔ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
مشاهده در ایتا
دانلود
این نیست که فکر کنید یک مرد از روی شهوت و هوا و هوس، وارد رابطه خارج از چهار چوب خانواده بشه❌ خیر، خیانت دلایل بسیاری داره👇
متاسفانه از سمت اقایون و هم از سمت خانم ها، به اشکال مختلف و دلایل مختلف اتفاق می افته. که البته به هیچ عنوان قابل قبول و قابل توجیه نیست❌❌
🔺اگر خانم یا اقایی به هر دلیلی، چه سردی روابط زناشویی، بی مهری، لجبازی، خود تحقیری، نداشتن عزت نفس، مشکلات مزاجی، غریزه غیر قابل کنترل، و مشکلات روحی و روانی، احساس کرد که داره به سمت روابط خارج از خانواده تمایل پیدا می کنه باید سریعا خودش را به مشاور برسونه✅✅✅
و قبل از اینکه کاری ازش سر بزنه که باعث پشیمانی اش و از هم پاشیدگی کانون خانواده‌اش بشه سریعا مشکلش را درمان کنه✅✅
به هیچ وجه و به هیچ بهانه ای قابل قبول نیست❌❌ هر دردی درمانی و هر مشکلی راهکاری دارد ✅
به شرط اینکه حتما از متخصص و مشاور کمک بگیرید و تا جاییکه می تونید به خدا و اهل بیت نزدیک تر بشید و تا جاییکه می تونید مبارزه با هوای نفس داشته باشید، این دشمن پلید و فریبکار درونی 😈
🔺تمام دلایل را در دوره مرور می کنیم و برای هر کدام راهکار مناسب داریم ان شاءالله این دوره را از دست ندید خیانت فقط یکی از سر فصل های دوره است
💞کلی ایده ناب دلبری کردن و همسرداری و سیاستهای بی نظیر کلامی و رفتاری توی دوره داریم که بهتون قول میدم با شرکت در این دوره از تمام دوره های همسر داری و نظیرش بی نیاز باشید به تمام معنا اینجا در این زمینه خواهید شد🤗
حالا کیه که از این دوره ناب بگذره😉⁉️
و فقط تا پایان شهریور👏👏🌺🌺 جا نمونید حتما دوستان تون را هم دعوت کنید تا از زندگی لذت بیشتری ببرند👏👏 ادمین ثبت نام 👇 @asheqemola
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۷۵) من حرف‌های تازه‌ای می‌شنیدم که تا آن روز نمی‌دانستم. صدای گریه‌اش که بند آمد، ادامه داد: - فقط خوشحال بودم که محمود برای من می‌شه. فقط همین. بی‌خبر از اینکه، نه جسمش و نه روحش متعلق به من نبود. من با کمال خودخواهی، حتی ذره‌ای هم به اون زنِ بیچاره و بچه‌اش فکر نکردم. خودم رو صاحب مردی می‌دونستم که حقم نبود. پدرم با ناراحتی، فقط توی محضر حاضر شد و بعد با اخم به لب‌های خندانم نگاه کرد و رفت. من به خونه‌ای که خودم از قبل خریده بودم رفتم. نه جشنی، نه لباسی، نه مهمونی، نه دعای خیر پدر و مادر، نه لبخندی بر لب دامادم. او هم حال خوشی نداشت. برعکس من که احساس می‌کردم روی ابرها سوارم و توی آسمون پرواز می‌کنم. با خوشحالی لباس‌های داخل چمدانم رو توی کمد جابه‌جا کردم و به آشپزخانه رفتم. بلند بلند صحبت می‌کردم و می‌خندیدم ولی محمود، گرفته و نگران روی مبل نشسته بود، طوری که شک کردم حتی حرف‌هام رو شنیده باشه. به طرفش رفتم و روبروش نشستم. توی چشم‌هاش خیره شدم و پرسیدم: - چی شده؟ اتفاقی افتاده؟ نکنه از ازدواج با من پشیمونی؟ کلافه دستی به صورتش کشید: - نه! پشیمون نیستم؛ ولی باید درک کنی که توی این خونه باید تنها بمونی چون نمی‌تونم زیاد پیشت باشم. الان هم باید برم چون قراره برامون مهمون بیاد. به همین راحتی رفت و تنهام گذاشت. تازه فهمیدم که اول بدبختیمه. اول تنهایی‌های شبانه و ترس و نگرانی. دزدکی به دیدنم می‌اومد و حتی نمی‌تونستیم مثل بقیه عروس و دامادها به ماه عسل و مسافرت و گردش بریم. حتی توی شرکت‌ هم باید مثل غریبه رفتار می‌کردیم تا کسی خبر به گوش زنش نرسونه. این‌قدر این وضعیت آزارم داد که دیگه شرکت نرفتم ولی خونه موندن، حالم رو بدتر کرد. احساس می‌کردم در و دیوار بهم فشار میارند. شب‌ها یا خوابم نمی‌برد یا کابوس می‌دیدم. خیلی زود پشیمون شدم. خیلی زود. 🖋نویسنده (فرجام پور) ⛔️کپی و فروارد حرام❌ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490