eitaa logo
مشاور خانواده| خانم فرجام‌پور
4.3هزار دنبال‌کننده
16.2هزار عکس
4.8هزار ویدیو
137 فایل
💞کمک‌تون می‌کنم از زندگی لذت بیشتری ببرید💞 🌷#کبری فرجام‌پور هستم، نویسنده و مشاور تخصصی 👇 💞همسرداری و زناشویی 👼تربیت فرزند 🥰اصلاح مزاج ارتباط با ما و تبلیغات👇 @asheqemola #فوروارد_وکپی_ممنوع⛔ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⛔️ ❌ یکی از اصول مهم همسرداری این است👇 که رفتار و گفتار ما باعث تحقیر همسرمان نشود❌ چرا که عامل مهمی در سرد شدن رابطه زوجین است.
⛔️ از مصادیق تحقیر همسر، شوخی‌های نامناسب مخصوصاً در جمع است❌ تمسخر او با تغییر صدا و اشاره و یا بی‌احترامی کردن به اوست.❌
⛔️ این کارها یقیناً ضربات سنگینی به رابطه شما می‌زند و در واقع دارید به دست خودتان به همسرتان اجازه می‌دهید که برای تقابل با شما چنین کاری را انجام دهد.❌
✅حتماً برای اصلاح این رفتار آسیب‌زننده، از همسرتان عذرخواهی کرده و این رفتار را ترک کنید. اگر او حس کند که شما متوجه ضربه خوردن روح او شده‌اید و درصدد اصلاح آن هستید، دلخوری او تبدیل به کینه‌ و سردی مزمن نخواهد شد.👌
یک خانم با به هیچ وجه چه در خلوت چه در جمع به همسرش بی احترامی نمی کند و شوخی های زننده نمی کند و مسخره نمی کند بلکه با تعریف از کارها و خصوصیات خوب همسرش، او را تشویق می کند که با انرژی بیشتری برای زندگی تلاش کند👌
💞یادتون باشه این شمایید که دارید شخصیت همسرتان را شکل می دهید👌 پس تمرکزتون روی خوبیهای او باشد و از او برای خود یک پهلوان و یک تکیه گاه امن بسازید تا در کنار شما ارامش بگیرید✅
😍💞 هر روز برای تو🤍🌱 حاضرم با تو صبح کنم و با تو شب کنم با تو بخندم و با تو گریه با تو بیدار بشم و با تو به خواب برم من همه چی زندگیم رو با تو میخوام♥️😘 http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 ┄┅─✵💞✵─┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
امروز یک اتفاق تلخ هم افتاده و آن منفجر شدن معدن در طبس است که منجر به کشته شدن عده ای از کارگران زحمت کش این معدن شده این ضایعه تلخ را به خانواده های این عزیزان تسلیت عرض می کنیم🏴 حتما این عزیزان هم شهید محسوب می شوند چون در راه به دست اوردن رزق حلال از دنیا رفته اند. روحشان شاد باد🏴
۸۷) با بهت و حیرت، به رفتارِ دکتر، پرستارها و شکر گفتن مادرم نگاه می‌کردم. نمی دانستم چه خبر است. چند دقیقه بعد اتاق خلوت شد و مادر کنارم‌ نشست. برای اولین بار قربان و صدقه‌ام رفت. نمی‌دانستم چه طور چنین چیزی ممکن است. پدر هراسان وارد شد. او نیز رفتارش چون مادر بود. من فقط و فقط، در سکوت تماشایشان می‌کردم. گویی هنوز در حال خواب دیدن بودم. از رفتار و گفتارشان چیزی نمی‌فهمیدم. برای منی که هیچ وقت محبتشان را ندیده بودم، این حرکات شبیه رویا بود. شاید هم واقعا رویا بود. هر چه سوال می‌کردند و حالم را می‌پرسیدند، فقط نگاه متعجبم نصیبشان می‌شد. گویی زبانم به کل از کار افتاده بود. ساعتی بعد ریحانه به دیدنم آمد. همه از اتاق بیرون رفتند. دستم را گرفت و کنارم نشست. حالم را پرسید و گفت: - معلومه با خودت چه کار کردی؟ می‌خواستی ما رو دق بدی؟ دوباره دیوونه شدی تینا؟ لحظه ای چشمانم را بستم تا فکرم را متمرکز کنم. بالاخره زبانم را چرخاندم: - چی شده؟ پوزخندی زد: -تازه خانم می‌گه چی شده؟ این منم که باید بپرسم، تینا خانم چی شده؟ - نمی‌دونم چی می‌گی؟ اینجا چه خبره؟ مچ دستم را گرفت و بالا آورد: - لطفا ببین چی شده! دردی همراه با سوزش در دستم حس کردم. ناله ای زدم. -وای! ریحانه؟ پس چرا هنوز اینجام. دوباره شکست خوردم. ریحانه با عصبانیت صدایش را بالا برد: -تینا!؟ خجالت بکش. همه رو دق می‌دی با این کارات. اصلا تو چه مرگته؟ این بچه بازی‌ها چیه؟ - هیچی بابا، فقط الان بگذار بخوابم. - بخوابی؟ خانم جان، الان سه روز می‌شه که اینجا خوابیدی. اینقدر خون ازت رفته بود که رو به موت بودی. اگر من پیامکت را دیرتر می‌دیدم، الان مطمئن باش، توی قبرستون برای همیشه خواب بودی. انقدر از دستت شاکی‌ام که نگو. منتظرم حالت بهتر بشه، مرخصت کنند. من می‌دونم با تو. بعد به حالت قهر، از من رو گرفت. از این حرکتش، خنده‌ام گرفت. - باشه، هر چی شما بگی. ولی راستش... 🖋نویسنده (فرجام پور) ⛔️کپی و فروارد حرام❌ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490