در این جلسه
روی سخن مان با اقایان است🥸
لازمه چند نکته مهم را درباره زنان،
مردان بدانند👇
#رازهایی_در_مورد_زنان 👩🦰
✅ با اطمینان بهتون میگم هیچ زنی تحمل تعریف و تمجید از چهره ،
حتی رنگ مو
و مخصوصا اندام زن دیگری
رو از جانب شوهرش نداره ⛔️❌
⛔️حتی اگر شخصیت مورد تعریف قرار گرفته یک سوپر استار سینمایی
و کامل غیر قابل دسترس برای شوهرشون باشه.👌
🔰کلمه "غیرت" در مردان به همان شدت و حدت با نام "حسادت" درون زنان نهفته شده.👌
آقایان لطفا خیلی خیلی مراقب باشید✅
نکته بعد که اقایان باید دقت کنند🥸👇
مادر شما هرقدر هم که محرم رازتان باشد و منطقی بتواند به موضوعات نگاه کند،
باز هم «مادر» شماست؛
پس اگر مشکلی با همسرتان دارید و از چیزی ناراحت هستید، آنها را به او نگویید و مراقب وجهه همسرتان به عنوان عروس خانواده باشید؛👏
🍃 چراکه شما و همسرتان بعد از حل شدن مشکل، آشتی میکنید و خیلی زود فراموش میکنید،
اما مادرتان نمیتواند فراموش کند و این مسائل در نوع نگاه او به عروسش اثر ماندگار خواهد گذاشت.👌
اقایان لطفا بسیار دقت کنید✅
🔴 از نقاط ضعـف همـسرتان محافظت کنید!
هر فردی حساسیــتهایی دارد.
بهجا یا نابجا،
با دلیل یا بدون دلیـــل!
یکی از دماغش خوشش نمیآید،
یکی حرف زدن در مــورد خــــانوادهاش را دوســت نـــدارد،
یکی از تحصیلات پایینش خجالت زده است، یکی روی وزنش حساس است
و دیگــری ترجیح میدهــد بحث مادی نکنــد و...❌
✅ وظیفــهی ماست که مواظب حساسیتهای همــسرمان باشیم،
نه تنها صحبت از آنها را پیش نکشیم
که حتی اگه در مهمانیها و بین دوستان و آشنایان حرفی در این مورد زده میشود،
بحث را عوض کنیــم و یا مدافع همسرمان باشیم.👏💪
💞 مطمئن باشید همسرتان محافظت شما از عیبهایش را متوجه خواهد شد
و این عاملی برای تقویت روابط شما و افزایش محبوبیت است.
وظیفه هر فرد متاهلی است
که
اولویت زندگی اش را همسرش قرار بدهد.
چه زن👩🦰
چه مرد🥸
پس حواسمان به شریک زندیگی مان
و دل نازکش باشد💔
❤️🩹گاهی زخم ها ترمیم می شوند
ولی تا ابد جای آنها میماند.👌
هیچ چیز در دنیا مهم تر از این نیست که
کانون خانواده گرم باشد و عشق و محبت در ان موج بزند💞
کانون خانواده تان همیشه گرم گرم باد❤️
#دلبرانه😍💞
نڪندبُـوےتُوࢪابـادبھهَࢪجابِبـرَد
خوشنَداࢪمـدلِهࢪرهگُذرےࢪابِبَرے...❤️😘
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
┄┅┄┅ ❥❥❥ ┅┄┅┄
۱۱۳)
#تینا
#قسمت_۱۱۳
ساعتی که در اتاقش بودیم، احساس آرامش عجیبی داشتم. بعد از مدت ها حس کردم که هیچ دلهره و استرسی ندارم.
دلم می خواست کنارش بمانم. اویی که چون خواهری مهربان، رفتار می کرد.
از خاطراتش و از گذشته می گفت.
تازه فهمیدم که چقدر درد کشیده و رنج و درد، تنها برای من نیست.
تمام وجودم، گوش شده بود و تمام دلم، تمنا برای شنیدنِ دردهایش که از زبان او تلخ نبود.
درد نبود، بلکه فلسفه زندگی دنیا بود.
درکش برایم خیلی سخت بود. چه نگاه زیبایی به رنج های زندگی داشت. چقدر همه چیز را لذت بخش می دید. غرق شده بودم در زیبایی کلامش و دل نشینی صدایش و از همه مهم تر، آرامش روحش.
چیزهایی که برای من آرزو بود. آرزویی دست نیافتنی.
کاش دنیای من هم به این زیبایی بود. یا کاش من هم دنیا را زیبا می دیدم. ولی من فقط درد و رنج، تنهایی و بدبختی می دیدم، همین و بس.
در دلم آرزو کردم که بتوانم مانند او به رنج هایم نگاه کنم.
چه زود روزمان گذشت و پدر دنبالمان آمد. ناچار از او که مهربان ترین بود، جدا شدم و با بی میلی اتاقش و خانه شان را ترک کردیم.
و من ماندم و حسرت و آرزویی که کاش مثل او بودم.
شب در تنهایی اتاقم، به جای غصه خوردن، تمام گفتار و کردارش را در ذهنم مرور می کردم.
و به لطف دمنوشی که مرضیه خانم به مادرم داده بود و آن شب دم کردیم و نوشیدیم، خیلی زود خوابم برد. زودتر از آنچه که فکرش را می کردم. خوابی عمیق و لذت بخش.
🖋نویسنده (فرجام پور)
⛔️کپی و فروارد حرام❌
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490