eitaa logo
مشاور خانواده| خانم فرجام‌پور
4.6هزار دنبال‌کننده
15.5هزار عکس
4.5هزار ویدیو
133 فایل
💞کمک‌تون می‌کنم از زندگی لذت بیشتری ببرید💞 🌷#کبری فرجام‌پور هستم، نویسنده و مشاور تخصصی 👇 💞همسرداری و زناشویی 👼تربیت فرزند 🥰اصلاح مزاج ارتباط با ما و تبلیغات👇 @asheqemola #فوروارد_وکپی_ممنوع⛔ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مشاور خانواده| خانم فرجام‌پور
💥💥مژده،، مژده😍👏 ثبت نام دوره طلایی #سیاستهای_زنانه یا #زنان_قدرتمند💪 ان شاءالله شنبه ۵ آبان ساع
. خب داریم به ساعات پایانی نزدیک می شیم 📣📣📣 اماده هستید که ⁉️😊 قرعه کشی و هدیه چیه🎁⁉️😍 ساعت ۱۷ رونمایی می کنیم🥰🤩 .
.🔔🔔🔔 خب ،،،خب،،،خب،،، بریم سر اصل مطلب 1⃣عزیزانی که تا پایان امشب ثبت نام شون را قطعی کنند می تونن از ۱۰ درصد تخفیف💥😍 استفاده کنند به علاوه شرکت در قرعه کشی🎁💥😍 .
اما هدیه 🎁 قرعه کشی 💥 به قید قرعه به یکی از عزیزان شرکت در یکی از دوره های ما به صورت تعلق می گیرد😍👏👏
برای اگاهی از ثبت نام و شرکت در قرعه کشی کافیه به ادمین پیام بدید😍👏👏👇 @asheqemola
💥مژده،،، مژده💥 ثبت نام شروع شد😍👏👏 1⃣عزیزانی که تا پایان امشب ثبت نام شون را قطعی کنند می تونن از ۱۰ درصد تخفیف💥😍 استفاده کنند👏 به علاوه شرکت در قرعه کشی🎁💥😍 🎁💥هدیه قرعه کشی، شرکت در یکی از دوره های ما😍👏 شرایط را از ادمین بپرسید👇 @asheqemola 💞💞💞💞💞💞💞💞💞💞 سرفصل های دوره یا 💪 👇😍 💥یک دوره جامع و کامل و بی نظیر💥 💞خودشناسی و خودباوری 💞شخصیت شناسی 💞تفاوتهای زن و مرد 💞نیازهای زن و مرد 💞عوامل مهم خیانت و راهکارهای درمانی 💞اتاق خواب ایده آل 💞رابطه صحیح و اصولی 💞ایده های ناب دلبری کردن 💞راهکارهای درمان تنوع طلبی 💞سیاستهای کلامی 💞زبان عشق و هزاران نکته‌‌ ناگفته که لازمه هر خانم با بلد باشه تا زندگیش عسل بشه.😉👏 🔔همراه نود روز پشتیبانی ۲۴ ساعته، 🔔استاد دوره، مشاور خانواده وتمرین ها و تکالیف بسیار کاربردی . آموزش همسرداری وکلی اموزش 😍👇👇 http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
بفرستید برای دوستان تون👆👆 و به امید قدرتمند شدن تمام زنان 💪💪 و عسل شدن تمام زندگی ها😍👏
2⃣عزیزانی که تا پایان فردا شب ثبت نام شون را قطعی کنند فقط می تونن از شرکت در قرعه کشی😍💥🎁 بهره ببرند👏👏👏
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۱۵۳) تا صبح، اتفاق هایی که افتاده بود، لحظه ای از جلوی چشمم دور نمی شد. بیخبری از مهتاب بیشتر از هر چیزی آزارم می داد. افکار آشفته، به مغزم حمله ور شد. از اینکه او با حال پریشان، مدرسه را ترک کرد و الان کجاست یا چه بلایی به سرش آمده، کمی خودم را مقصر می دانستم. یا شاید پرهام بی تقصیر نباشد. نکند آنکه پشت تلفن، با مهتاب دعوا داشت، او بوده. از این فکر که بین آن دو چه گذشته و یا اینکه او الان از حال مهتاب باخبر است. یا حتی زمانی که در پارک بود، می دانست مهتاب کجاست. همه این افکار، فشاری به مغزم آورد که دلم می خواست، منفجر شود و راحت شوم. بارها خواستم به پرهام پیام بدم و حال مهتاب را بپرسم. ولی می ترسیدم که قضیه دستگیری اش را لو بدهم. آنقدر در بسترم غلت زدم تا صبح شد. با حالی خراب بلند شدم زودتر از همیشه از خانه بیرون زدم. برای یافتن خبری از مهتاب، فاصله خانه تا مدرسه را با سرعت طی کردم. وارد که شدم حیاط خلوت بود. در راهرو، متوجه پچ پچِ معلم ها و بچه ها شدم. هاج و واج جلو رفتم و خیره به چهره ها بودم. تا چیزی بفهمم. در کلاس، ریحانه را دیدم که سر روی میز گذاشته. با سرعت جلو رفتم و هراسان صدایش کردم. 🖋نویسنده (فرجام پور) ⛔️کپی و فروارد حرام❌ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
۱۵۴) چشمانِ نمناکش را که دیدم، دلم هری ریخت. -چی شده؟ مهتاب؟ بغضش ترکید و صدای گریه اش بلند شد. روی نیمکت وا رفتم و کنارش اشک ریختم. دستش را پشتم گذاشت: -تینا جان، مهتاب دیگه نیست. دیشب پیداش کردند. نفسم بالا نمی آمد، از آنچه قرار بود بشنوم، ترس داشتم. نکند پرهام او را کشته باشد. نفسم تنگ شد که آرام توی صورتم زد: -تینا، تینا، خوبی؟ با سرعت بیرون رفت و برایم آب آورد. بچه ها با تعجب نگاهم می کردند. بعضی ها اشک می ریختند و بعضی ها فقط ناراحت بودند. با ورود دوستانش به کلاس، صدای ضجه و ناله به آسمان رفت. آن ها اصلا آرام و قرار نداشتند. خانم مدیر به کلاس مان آمد. او هم اشک می ریخت. چند کلمه درباره مهتاب گفت و ادامه داد: -ما هم خیلی ناراحتیم. ولی اتفاقیه که افتاده. سعی کنید آرامش خودتون رو حفظ کنید. اگر بخواهید خونه برید با هماهنگی خانواده تون بهتون اجازه رفتن می دم. دوستان مهتاب و چند نفر دیگر در خواست مرخصی کردند و خانم مدیر، آن ها را به دفتر برد تا با خانواده هایشان تماس بگیرد. ریحانه دستانم را گرفت: -می خوای تو هم برو خونه. -نه، می مونم. فقط بگو چه اتفاقی افتاده؟ -منم درست نمی دونم. باید از خانم محمدی دقیق بپرسیم. سری تکان دادم و نفس عمیقی کشیدم. -درسته مهتاب گاهی آزارم می داد، ولی دلم نمی خواست اینطوری بشه. ریحانه یعنی کارِ پرهام بوده؟ ریحانه با تعجب نگاهم کرد: -چرا این فکر رو می کنی؟ درست نیست زود قضاوت کنی. باید صبر کنیم تا خانم محمدی بیاد و حقیقت رو بپرسیم. 🖋نویسنده (فرجام پور) ⛔️کپی و فروارد حرام❌ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490