@ostad_shojaeاستخراج اسمهای خدا.mp3
زمان:
حجم:
8.15M
🗺 هزار اسم خدا در جوشن کبیر، یه نقشهی راهه، برای اینکه این اسمها رو از دنیای اطرافت استخراج کنی !
شما بلدی این کار رو ؟
#پادکست_روز
#استاد_شجاعی | #استاد_عالی
منبع: جلسه ۸ از مبحث فکر و ذکر ۵
@ostad_Shojae | montazer.ir
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
مشاور خانواده| خانم فرجامپور
#همسرداری💞 #سیاستهای_زنانه_۸۸😍👏 رازهایی درباره مردان که باید هر خانمی بداند👌 روشهای جلب محبت همس
#همسرداری💞
#سیاستهای_زنانه_۸۹😍👏
رازهایی درباره مردان که باید هر خانمی بداند👌
روشهای جلب محبت همسر🤗👇
🔺یکی از مهمترین مشکلاتی که به خصوص برای زوجهای جوان میتواند مشکل آفرین باشد وابستگی شوهر به مادر است.🤔
👈موضوعی که اهمیت دارد این است که مردان بتوانند رابطه بین همسر و مادر خود را به خوبی مدیریت کنند.
✴️همسر شما اگر به بلوغ عاطفی رسیده باشد میتواند در عین حال که نقش فرزند خوب را برای مادرش ایفا کند،
همزمان به شما هم توجه داشته باشد و احساس منفی در شما ایجاد نکند.👌
👈به هر حال شما هم نمیتوانید انتظار داشته باشید که شوهرتان، مادر خود را که سالها برایش زحمت کشیده فراموش کند یا بخواهید شوهرتان را از مادرش دور کنید.
👈بهتر است به صورت منطقی و با آرامش با همسرتان صحبت کنید که مسائل شما بین خودتان بماند و مرز زندگی خصوصی حفظ شود. تا در نهایت بتوانید در رفتار شوهرتان اعتدال ایجاد کنید.
✴️البته این موضوع نیازمند این است که شما نیز زیاده خواه نباشید
و بپذیرید که توجه او به مادرش منافاتی به علاقه اش به شما ندارد.
👈حساسیت نسبت به رابطه شوهر و مادرش به طور معکوس نقش شما را در زندگی کمرنگ می کند.🤔
👈یک خانم با #سیاست
به هیچ عنوان از خانواده همسرش مخصوصا مادر شوهرش بد نمی گوید❌
برعکس باید سعی می کند تا همسرش را در یاری دادن به خانواده اش همراهی کند👌
🔸همیشه ابتدا حسن نیت خود را ثابت کنید
و
بعد خواسته اش را مطرح می کند
یا
از دغدغه هایش می گوید✅
#دلبرانه😍💞
♥️ℒℴνℯ♥️
عشق جان
تو دیگر نیمه گمشده من نیستی
تو تمام منی عزیزترینم . . . 😍😘
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
۱۷۷)
#تینا
#قسمت_۱۷۷
باتمام شدن نماز، همه به یکدیگر دست دادند و با لبخند، می گفتند"قبول باشه"
منم مات و مبهوت، همان کردم.
خانم ها برای آماده کردنِ ناهار رفتند و ما دخترها در اتاق ماندیم. خانم محمدی سجاده ها را در کمد جای داد. چادرم را در آوردم، یک لحظه یرای دادنِ چادر، تردید کردم. در جمعی که همه خانم ها چادر داشتند، بی چادری حس خوبی برایم نداشت. هر چند که از بچگی هیچ وقت چادر نداشتم. خانم محمدی با لبخند گفت:
-می خوای پیشت بمونه.
لبخندی کوتاه زدم و سری تکان دادم.
ریحانه و ساحل عجیب با هم گرم و صمیمی شده بودند که کمی حسودی کردم. اما ساحل که کنارم نشسته بود، دستانم را در دست گرفت:
-وای دختر چقدر دست هات سرده.
و بیشتر دستانم را فشرد.
خانم محمدی ظرف گردو و کشمش را زمین گذاشت و نشست.
-بچه ها این ها را بخورید توی این سرما بدن رو گرم می کنه. مخصوصا تو تینا جان، تا می تونی خوراکی هایی که طبع گرم داره بخور. مامان مرضیه همیشه مواظب منه که چی بخورم چی نخورم. گاهی دیگه خسته می شم.
بعد هم خندید.
-چشم.
توی جمع صمیمی که بوجود آمده بود، خوشجال بودم. ولی حتی در آن جمع هم، یاد مهتاب و احساس عذاب وجدان رهایم نمی کرد.
طوفانی که در دلم بود، به این راحتی ها فروکش نمی کرد.
🖋نویسنده (فرجام پور)
⛔️کپی و فروارد حرام❌
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490