👈دو تا از صفات و اسماء الهی که
باید در ما تجلی کند👌
چرا که از روح خودش در ما دمیده💥
ما باید جلوه اسماء الهی باشیم
تا
با آرامش و لذت زندگی کنیم🤗
👈اینکه توصیه شده
ذکر
بسم الله الرحمن الرحیم را زیاد بگیم
به خاطر اینه که این صفات را مرتب به خودمون متذکر بشیم✅
خداوند بخشنده و مهربان است
و
از این صفات به من داده
پس من هم باید بخشنده و مهربان باشم❤️😊
🧕 خانم عزیز
🙍♂آقای محترم
رمز داشتن زندگی به شرط رضایت
داشتن روحی بزرگ است.
لطفا به جای گیر دادن های بیجا به یکدیگر
و بهانه گیری های پی در پی
چشم روی خیلی مسائل ببند
نبین و گذشت کن
و در عوض
خوبیها را ببین و تعریف کن👌
برای حل مشکلات همسرت وقت بگذار.
اگر همسرتان حساس است
👈✅ ریشهی این حساسیتها را پیدا کنید
و هر چه زودتر آنها را حذف کنید.
👈به همسرتان بفهمانید که آرامش او آرزوی
شماست.🤗❤️
زندگی هاتون عسل🍯💞
#دلبرانه💞😍
لمس نفس هایت
ضـربانـ قلبـ❤️ـم را
به شماره می اندازد
تو آرامـ نـفـس بکش
من لحظه لحظه
دیوانه ات می شوم :)
شب_بخیر_دلبرم♥️
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
۱۷۹)
#تینا
#قسمت_۱۷۹
مرضیه خانم وارد اتاق شد و سفره ای به دست دخترش داد و رفت.
با تعجب به سفره نگاه کردم و پرسیدم:
-اینجا ناهار می خوریم؟
خانم محمدی سفره را روی زمین گذاشت:
-آره قربونت برم. زنانه، مردانه، جداست.
برایم عجیب بود. هرچند ما هیچ وقت مهمان غریبه نداشتیم. اصلا مهمان نداشتیم.
کسی را نداشتیم که بیاید. کمکش کردم تا سفره را بچیند.
طعم آبگوشت خوشمزه، دستپخت مرضیه خانم،
عجیب به جانم نشست. ولی حواسم پیش مادرم بود که هنوز در اتاق بغلی خواب بود. بعد از ناهار، با اجازه ای گفتم و از راهروی کوچکی که بین اتاق ها بود، گذشتم و به اتاق مادر رفتم. آرام به در ضربه زدم و آن را باز کردم. با دیدن پدر، جا خوردم.
دیدنشان کنار یکدیگر، عجیب بود.
بعد از من ساحل و مادرش هم برای احوالپرسی، آمدند.
برای اولین بار، با یکدیگر در یک اتاق جمع بودیم.
رویا خانم برای مادر، غذا آورده بود.
بعد از گذاشتن ظرف غذا روی زمین و احوالپرسی کردن، از اتاق بیرون رفت.
ساحل اما کنار پدر نشست و تمام جریان توپ بازی صبح را برایش تعریف کرد. پدر با لذت به حرف هایش گوش می داد.
نگاهی به من کرد که ساکت، خیره اشان بودم.
دستش را دراز کرد و گفت:
-تینا جان بیا کنار خودم.
به مادر نگاه کردم که لبخندی زد و سرش را به نشانه تایید تکان داد. بلند شدم و کنار ساحل نشستم.
پدر با لبخند گفت:
-خب تو هم تعریف کن ببینم، بهت خوش گذشت؟
حرفی برای گفتن نداشتم. فقط به گفتن"بله"اکتفا کردم. پدری که می دیدم برایم غریبه بود.
تا حالا او را این قدر مهربان و خوشحال ندیده بودم. نگاهم سمت موهای جو گندمیش، سر خورد.
همیشه چهره اش برایم جذاب و دوست داشتنی بود. دویسش داشتم؛ ولی هیچ وقت نتوانستم به زبان بیاورم. اما حالا ساحل جلوی چشمم، چقدر راحت، از احساسش و هرچه برایش مهم بود برای او سخن می گفت. آخر کلامش هم گفت:
-خیلی خوش گذشت، ولی بابا جان، از صبح ندیدمتون دلم براتون تنگ شده.
خیلی سریع، جلوی چشمان حیرت زده ام،
گونه پدر را بوسید:
-خیلی دوستتون دارم.
لبخند رضایت پدر، جانم را صفا داد.
آرزوی دیرینم دیدن لبخند بر چهره پدر و مادر بود.
مادر بی تفاوت غذایش را می خورد.
که پدر مرا به سمت خود کشید و گونه ام را بوسید و بعد ساحل را بوسید:
-هر دوتون رو دوست دارم. مواظب خودتون باشید.
هنوز توی بهت بودم که بلند شد و از اتاق بیرون رفت. موقع بستن در که به سمتمان چرخید، حس کردم که چشمانش نمناک است.
🖋نویسنده (فرجام پور)
⛔️کپی و فروارد حرام❌
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
۱۸۰)
#تینا
#قسمت_۱۸۰
نگاهم به ساحل افتاد که بغضش را قورت داد و لبخندی زوری زد.
حالشان را نمی فهمیدم، ولی طعم شیرینِ بوسه پدر، بر جانم نشست.
ساحل دستم را گرفت و گفت:
-اگر سردت نمی شه، بریم یه کم قدم بزنیم.
نگاهی به مادر انداختم که هنوز با بی تفاوتی غذایش را می خورد. شاید هم با غذا، خودش را سرگرم کرده بود تا حال دلش را لو ندهد.
رو به او کردم:
-مامان شما کاری نداری؟
-نه عزیزم.
از جا بلند شدم و با ساحل بیرون رفتیم.
چادرش را مرتب کرد و وارد راهرو شد.
منم ناشیانه چادرم را روی سرم انداختم و به دورم پیچیدم.
سر به زیر انداخت و از کنارِ آقایان گذشتیم که در حال تماشای تلویزیون بودند.
نگاهم به سینا افتاد که کنار امیر نشسته بود و با هم صحبت می کردند. از اینکه برادرم، امروز تنها نمانده، خوشحال شدم.
از در که بیرون رفتیم، نفس عمیقی کشید:
-وای چه هوای خوبی. حیفه این باغ قشنگ نیست؟
حرفش را تایید کردم. گوشی اش را بیرون آورد:
-بگذار پیام بدم، خانم محمدی و ریحانه هم بیان.
پیامش را ارسال کرد.
همان طور که قدم می زدیم، بالای درختی به لانه کلاغ ها اشاره کرد:
-وای چقدر قشنگه، تینا ببین، بچه هاشون توی لانه هستند. توی این سرما پدر و مادرشون رفتند دنبال غذا.
خندیدم:
-آره، خیلی قشنگند.
-تو تا حالا جوجه یا پرنده توی خونه داشتی؟
-نه مامانم دوست نداره. می گه کثیفند، همه جا رو نجس می کنند.
-وای من عاشق پرنده ها هستم. راستی می دونستی، مامانم یه عالمه پرنده داره.
-جدی؟
-آره. پشت بومِ خونه مون نگه می داره.
از این راه درآمد خوبی هم داره.
خیلی خوبند. منم بی کاری هام می رم کمکش.
راستی از درس هات چه خبر؟
واسه کنکور خودت رو آماده کردی؟
-راستش، شاید ادامه ندم.
-واه، مگه می شه؟ باید درس بخونی. اصلا از این به بعد خودم کمکت می کنم. یه دونه آبجی که بیشتر ندارم.
من را به خودش چسباند و بوسید. دستانش دور گردنم حلقه شد و همانطور ماند.
🖋نویسنده (فرجام پور)
⛔️کپی و فروارد حرام❌
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تو بزن نقاره زن
اسیر آهنگ توام .....
به امام رضا بگو
بدجوری دل تنگ توام
#آقا_از_دور_سلام 💚
#یا_امام_رضا
السلام علیک یا علی بن موسی علیه السلام❤️
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
🤔چند راز مهم درباره مردان که دانستنش بر هر خانمی واجبه😍👏
هنوز نمی دونی خواسته ات را چطوری به همسرت بیان کنی⁉️
بیا تا بهت یاد بدم😍👇
مینی دوره #رایگان
#سیاستهای_زنانه🤗💞
هزینه فقط ارسال بنر برای ده نفر👏👏
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
همگی امشب همت کنید و بنر را توی کانال ها و گروه هاتون بگذارید
و برای دوستان تون بفرستید👏👆
شما هم در عسل شدن زندگی دیگران سهیم باشید❤️👌
هدایت شده از مشاور خانواده| خانم فرجامپور
مباحث و اموزش های رایگان کانال👇
◀️شخصیت شناسی
◀️قسمت اول رمان سالها در انتظار یار
◀️تربیت فرزند
◀️ترک گناه
◀️نماز مودبانه
◀️همسرداری، تفاوتها و نیازها
⬅️قسمت اول رمان فرشته کویر
◀️قسمت اول رمان تینا
◀️ابتدای مینی ارتباط موفق
◀️ابتدای مینی دوره سیاستهای زنانه
🎁کتاب تفاوتهای زن و مرد
🎁کتاب استغفارات امیرالمومنین
التماس دعا🌹
┄┅─✵💝✵─┅┄
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
الهی ...
ای نام توشیرین
ای ذات تودیرین
خوشم که معبودم تویی
خرسندم که مقصودم تویی
سلام امام زمانم❤️
سلام صبحتون بخیر
الهی به امید تو💚
💥 امیرالمومنین علی (ع) :
هر کس در برابر گناه ،
چشم خود را فرو بندد ، دلش را آسوده گرداند .
📒 غرر الحکم ، ص ۳۵۴
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
┄┅─✵💝✵─┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گدای کوی رضا شو که آن امام رئوف
به سینهی احدی دست رد نخواهد زد
#امام_رضا
زیارتش را برای همگی تون ارزو دارم💐
چهارشنبه های امام رضایی😍
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨👌#انگیزشی💪
با ارزش باش ...
با ارزش زندگی کن ...
برای خودت خط هایی داشته باش !
روی بعضی چیزها
زیر بعضی چیزها
و دور بعضی چیزها
خط بکش ...!
الهی به امید خودت❤️
الهی شکر، الحمدلله رب العالمین🌺
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
💖🕊
صلوات خاصه امام رضا علیه السلام:
اللهّمَ صَلّ عَلی عَلی بنْ موسَی الرّضاالمرتَضی الامامِ التّقی النّقی وحُجَّّتکَ عَلی مَنْ فَوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثری الصّدّیق الشَّهید صَلَوةَ کثیرَةً تامَةً زاکیَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَه کافْضَلِ ما صَلّیَتَعَلیاَحَدٍ مِنْ اوْلیائِک.💐✨
برای زیارتت همیشه باید توی صف بود.💥
ای هشتمین اختر تابناک امامت💥
نایب الزیاره شما خوبان هستم✅