💞این جلسه درباره کلام و لحن صحبت با همسر خواهیم گفت👇
🔺باور کنید کلمات و لحن کلام، جادو می کند👌
فقط کافیه کمی #سیاست بلد باشید و بدنید
کِی ؟
و
چطور؟
از کلمات استفاده کنید👌
📛همسرتان را با واژه هایی صدا کنید که حس عشق و اطمینان بیشتری به اون میدهد.
👈خودتان بهتر میدانید او علاقه مند است شما کدام واژه را برگزینید.💞
🔺یک بخشی از تدریس دوره
#سیاستهای_زنانه
یا
#زنان_قدرتمند
را اینجا براتون می گذارم
امیدوارم استفاده کنید👏👇
💟 اصول و مراحل گفتگوی موثر:
گام اول↙
خوب گوش دادن (شنونده فعال)
مهمترین و سختترین اقدام! در یک گفتگوی موثر، این هست که شما شنونده خوبی برای طرف مقابل خودتون باشید.🤭
یعنی طرف مقابل شما یا همسر شما این رو کاملاً حس کنه که شما یک شنونده فعال و به قولی گوش شنوای خوبی برای اون هستید.👌
در گفتگوها گاهی "فقط" باید شنونده بود؛ اما نه صرفاً شنیدن!
بلکه باید گوشِ جان بسپاریم به صحبتها و درددل ها و اظهار کمالات همسر محترم!😎
⚠️اگر فکر میکنید همسر شما حرف های ناگفته ای داره که از شما پنهان میکنه...
اگر در ارتباط با همسرتون دچار مشکل هستید...
و یا اگر هنوز نتونستید مثل دوتا دوست صمیمی لحظاتی رو بدون تشویش و اضطراب و اختلاف به گفتگو بنشینید،
مطمئن باشید که شنونده خوبی برای همسرتون نبودید.🚫
برای یک شنونده فعال و یک سنگ صبور خوب باشیم باید از خودمون بپرسیم
زمانی که همسر ما شروع به صحبت میکند چند دقیقه میتونیم سکوت کنیم و با توجه به صحبت های همسرمون گوش بدیم⁉️
چقدر میتونیم در برابر اشتباهات کلامی و یا تجربیات غلطی که همسرمون داره و برای ما بازگو میکنه واکنش نداشته باشیم و صبورانه و بدون قضاوت و با جان و دل پای صحبتهای همسرمون بشینیم⁉️
5⃣
پارت پنجم،
درس دهم
گام دوم↙
تایید و تحسین
در حین گوش دادن به صحبت های همسر، حتماً با اشارات سر و چشم و گاهی با کلام، تایید و تحسین داشته باشیم.👏
حتی اگر برخی موارد در صحبت های همسر محترم اشتباه بود در همون لحظه به هیچ وجه تذکر مستقیم ندید.❌
📌اگر موضوعی (واقعاً) نیاز بود، بعداً در موقعیت دیگری و در شرایط مناسب به صورت غیر مستقیم موارد لازم رو به گوش همسرتون برسونید.
گام سوم↙
زبان بدن
همانطور که در گام دوم گفتیم، تایید و تحسین گاهی میتونه با حرکات سر دست و... باشه؛
حتما روی این مورد تمرین داشته باشید و خیلی اوقات با چشم، ابرو، دست، لبخند😊 و یا تکان دادن سر حرف همسرتون رو تایید کنید.
در گفتگو حتماً نگاه جذاب و دلبرانه داشته باشید😍
مردها تشنه تایید و توجه یک زن هستند پس سعی کنید اون زن حتماً خود شما باشید.👌
7⃣
پارت هفتم
درس دهم
به همگی توصیه می کنم
این دوره با ارزش را شرکت کنید
تا زندگی تان بیمه بشه
و یک زندگی توام با عشق و محبت و لذت را تجربه کنید💞👏👏
💞💞💞💞💞💞💞💞💞💞
و دوره #جدید و بی نظیر #سیاستهای_زنانه😉💞
سرفصل های دوره👇😍
💞خودشناسی و خودباوری
💞شخصیت شناسی
💞تفاوتهای زن و مرد
💞نیازهای زن و مرد
💞عوامل مهم خیانت و راهکارهای درمانی
💞اتاق خواب ایده آل
💞رابطه صحیح و اصولی
💞ایده های ناب دلبری کردن
💞راهکارهای درمان تنوع طلبی
💞سیاستهای کلامی
💞زبان عشق
و هزاران نکته ناگفته که لازمه هر خانم با #سیاستی بلد باشه تا زندگیش عسل بشه.😉👏👏
همراه نود روز پشتیبانی ۲۴ ساعته
وتمرین ها و تکالیف بسیار کاربردی😍👏👏
ادمین ثبت نام👇
@asheqemola
💫همین الان عضو بشین زندگی کوتاه است آنرا شیرین کن 👇
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
به سرفصل ها توجه کنید👆👆👆
نیاز تمام شما خانمهای عزیز است ✅✅
#دلبرانه😍💞
مشترک گرامی؛👫
این پیام حاوی عشق بسیار است :
شما به علت ایجاد حس عشق
در سلولهای بدنم جدا نشدنی هستی
و یه تیکه از قلبمو میزارم تو وجودت؛
که بدونی من همیشه
از پوست و استخونت نفس میکشم
و تا روز مرگ هیچ چیز نمیتونه جدامون کنه.❤️😘
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
┄┅─✵💞✵─┅┄
۲۳۳)
#تینا
#قسمت_۲۳۳
دست من را در دستش گرفت و لبخندی زد:
-اما پدربزرگم نگذاشت بابا زیاد زندان بمونه. باغش رو فروخت و قسمتی از بدهکاری های بابا رو داد. چند ماه طول کشید تا تونستند رضایت طلبکارها رو جلب کنند. پول بعضی ها را کامل دادند. از بعضی ها هم مهلت گرفتند. بدترین روزهای زندگیمون بود. روزهای اول مامان فقط گریه می کرد. اما مادربزرگ و خاله خیلی دلداریش دادند. بالاخره تصمیم گرفت کاری کنه. از همون موقع خیاطی را شروع کرد. قبلش فقط برای خودمون لباس می دوخت. ولی از اون به بعد به طور جدی و حرفه ای شروع کرد به خیاطی کردن. این طوری هم سرش گرم بود هم در آمدی داشت. زیاد طول نکشید که مشتری هاش زیاد شدند و حسابی سرش شلوغ شد. پدربزرگ و دایی هم دنبال کار بابا رو گرفتند. وقتی بابا آزاد شد، دیگه نه کاری داشت و نه پولی. خیلی سخت بود برای همه ما.
یادمه که مامانت از اینکه بابا بهش سر نزده و خرجی نمی ده و این حرفا، حسابی شاکی شده بود. ولی باز هم بابا از این مسائل چیزی بهش نگفته بود. وقتی آزاد شد، مامان یه مقدار پول بهش داد و گفت براتون بیاره و عذر خواهی کنه. چون سینا هم کوچیک بود و شیر خواره.
ولی تینا جان، باور کن بابا از روی عمد نبود که بهتون سر نمی زد یا خرجی درست و حسابی نمی داد. من شاهد رنج کشیدنش بودم. می دیدم تا صبح خواب نداره. توی خونه پدربزرگ راحت نبود. ولی کاری از دستش نمی اومد.
خیلی طول کشید تا بتونه کاری پیدا کنه. کسی حاضر نبود بهش کار بده. حتی یک مدت مجبور شد، توی باغ های مردم کارگری کنه.
دلم از این حرف ها گرفت. جلوی اشک هایم را نتوانستم بگیرم. ساحل اشک هایش را پاک کرد. آغوشش را برایم گشود. خودم را به آغوش خواهرانه اش سپردم و اشک ریختم.
بوسه ای روی سرم گذاشت. دست نوازشش آرامش بخش دل بیقرارم شد.
🖋نویسنده (فرجام پور)
⛔️کپی و فروارد حرام❌
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490