مشاور خانواده| خانم فرجامپور
#همسرداری💞 #سیاستهای_زنانه_۱۳۰😍👏 رازهایی درباره مردان که باید هر خانمی بداند👌 روشهای جلب محبت هم
#همسرداری💞
#سیاستهای_زنانه_۱۳۱😍👏
رازهایی درباره مردان که باید هر خانمی بداند👌
روشهای جلب محبت همسر🤗👇
💞همسرتان را با واژه هایی صدا کنید
که حس عشق و
اطمینان بیشتری به اون میدهد...
👈خودتان بهتر میدانید او علاقه مند است
شما کدام واژه را برگزینید...
❤️باید مهارت های مهرورزی به همسرتان را یاد بگیرید
و آن ها را در چهارچوب خاص،
در حضور فرزندانتان نشان بدهید
👈🌷 تا آنها هم این مهارت را یاد بگیرند.
سیاست کلامی👇
❣نگو بیا دنبالم❌
👈بگو میخام تو راه خونه باهات باشم
❣نگو این چیه پوشیدی❌
👈بگو اون لباسه بیشتر بهت نمیاد!!؟
❣نگو میخام فلان کار و بکنم❌
👈بگو نظرت درباره این کار چیه!
تک تک واژه هایی که به کار می برید باید
حساب شده و دقیق باشه👌
سعی کنید زیباترین و مهرورز ترین کلمات را انتخاب کنید❤️
🔺اگر همسرتان یکدنده است و به قول معروف
«حرف، حرف خودش است»
و اگر در برابر پیشنهادهای شما جبهه میگیرد،
جروبحث بیفایدهست! ❌
❤️لازم است برای کمکردن تنش فقط به او بگویید: 👇
«بله تو درست میگی»؛
شاید این جمله باعث شود دست از لجاجت بردارد و شنوای حرفهای شما شود.
❤️🔥✨به خودتان، نوع لباسی که میپوشید، ظاهر زندگیتان و دستپختتان توجه کنید.
✍🏻 بیانگیزگی شما در رسیدگی به اوضاع خانه، خورد و خوراک و پوشش در همسرتان نیز تاثیر میگذارد.
به همسرت بگو چرا متفاوته😍
بگوچرا برات اهمیت داره👏
بگوچرا دوستش داری♥
هرروز بگو☺️
تحسینش کن👏😘
او میخواهد شاهزاده سوار بر اسب قهرمان تو باشد🤴
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
❤️🕊
#دلبرانه😍💞
وجودت تو زندگیِ من اینجوریه که؛
قلبم به امیدِ تو میتپه که هستی🫀
که میتونم ببینمت،
بودنتـــو حس کنم😍
برایِ زنده بودنم واجبی ❤️🔥
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
۲۸۹)
#تینا
#قسمت_۲۸۹
شیرینی گفتارش چنان به جانم نشست که تکراری بودن داستان زندگیش را هم به گوش جان خریدم.
هیچ وقت فکر نمی کردم که دوباره احساس عشق و عاشقی را درک کنم. عشق طعم شیرینی دارد که اگر در وجودمان نباشد، حال خوشی نداریم.
اما در آن شب هایی که دست تقدیر مرا مهمانِ خانه شان کرده بود، طعم عشقی را سر سجاده چشیدم که با هیچ لذتی برابری نمی کرد.
عشقی که به جای ترس و اضطراب، برایم نوید بخش آرامش و حال خوب بود.
در مدتی که به پرهام و عشق و عاشقی با او درگیر بودم، نصیبی جز ترس و آشفتگی نداشتم. ترس از دست دادنش، بیقرار و نگرانم می کرد.
ولی الان که آن بند را از پایم باز کردم، به عشقی رسیدم که مایه آرامشم بود. آرامشی که همیشه در جستجویش بودم. کلام مرضیه خانم، برایم زیبا و جذاب بود، مخصوصا وقتی که انتخاب احمد آقا را فقط به خاطر ایمانش و رضای خدا می دانست. خوب درکش می کردم. چون خودم هم لذت ایمان و داشتن خدا را فهمیده بودم.
نگاهم بین عقربه های ساعت و چهره مرضیه خانم رفت و آمد می کرد.
بیقرار شنیدن صدای اذان و رسیدن لحظه دعا و مناجات بودم. شاید هنوز عاشق نبودم؛ ولی شعله هایی از عشق در وجودم، حس می کردم.
حس زیبای عاشقی که منتظر است از معشوق اذن حضور بیاید. صدای اذان بلند نشده بود که مرضیه خانم قصه را به اتمام رساند و از جا برخاست. برایم آرزوی خوشبختی کرد. وضو گرفت، با جازه ای گفت و به اتاقش رفت. پشت سرش وضو گرفتم. سجاده را گوشه پذیرایی گشودم.
برای برداشتن چادر نماز به سمت اتاقش رفتم که زمزمه اش توجه ام را جلب کرد.
🖋نویسنده (فرجام پور)
⛔️کپی و فروارد حرام❌
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490