eitaa logo
مشاور خانواده| خانم فرجام‌پور
4.3هزار دنبال‌کننده
16.2هزار عکس
4.8هزار ویدیو
137 فایل
💞کمک‌تون می‌کنم از زندگی لذت بیشتری ببرید💞 🌷#کبری فرجام‌پور هستم، نویسنده و مشاور تخصصی 👇 💞همسرداری و زناشویی 👼تربیت فرزند 🥰اصلاح مزاج ارتباط با ما و تبلیغات👇 @asheqemola #فوروارد_وکپی_ممنوع⛔ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
مشاهده در ایتا
دانلود
💥 السلام علیک یا امیرالمومنین🌺 میلاد مولای متقیان امیر مومنان بر همگی مبارک باد🌺🌺🌺 به همین مناسبت کلیه مشاوره های خانم فرجام پور در زمینه👇 🔸همسرداری و ازدواج 🔸تربیت فرزند 🔸اصلاح مزاج 🔸اعتقادی و همچنین کلیه ها👇 🔺اسرار زناشویی 🔺ارتباط موفق 🔺انتخاب همسر 🔺تربیت جنسی کودک و نوجوان و 🔺دوره سیاستهای زنانه💞😉 دارد✅👏 از تاریخ ۲۲ دی ماه تا تاریخ ۲۸ دی ماه برای اطلاعات بیشتر به ادمین پیام بدید👇 @asheqemola آموزش های را اینجا دنبال کنید👇 http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
عزیزان لطفا همگی همت کنید و این بنر👆 را در گروه هاتون بگذارید و برای دوستان تون بفرستید👏👏👏 حتی اگر یک زندگی به دست شما نجات پیدا کند، حتما سهمی از بهشت خواهید داشت💥👏👏 اجر همگی با خدای مهربان💐
💥💥💥فقط تا جمعه ✅ جا نمونید👏 دوستان تون را هم خبر کنید .اینجا قراره کلی اتفاق خوب بیفته😍👏👏
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
رسیدن به و 141 🔹✦🌺•┈•✾🌴🌺 61 "راحتی زیبا" 🔹چرا میخوای راحت باشی؟ ✅ هدفت از راحتی این باشه که تا راحت شدی بیشتر بری سراغ خدا... 💢آدم تا راحت بشه بره جلوی تلویزیون بشینه و پاش رو روی پاش بندازه این شروع بدبختی ها و مشکلاتش هست. ⛔️متاسفانه تلویزیون های ما هم همش برنامه های بیخود داره. یه سری آدمایی که .... چه عرض کنم! 💢اینا دارن برای ما فیلم درست میکنن! هممون رو میخوان فیلم کنن! ⭕️اونوقت ما میشینیم وقتمون رو برای تلویزویون و کانالای مسخره ی تلگرام میذاریم 🔸بعد انتظار داریم مشکلی هم توی زندگی نداشته باشیم! 🔴وقتمون رو پای ماهواره میذاریم! پای حرفای بی فایده و... 🌹دعا کنید بتونیم راحتی هامون رو صرف خدا بکنیم... نه صرف غیر خدا...❌ اگه خیلی با خدا رفیق شدی 💕کم کم خدا میاد جلوتر و در گوشت میگه 🌺عزیز دلم حالا اگه من یه ذره رنج های خوب بیشتر بهت بدم اشکالی نداره؟ رنج هایی که اعصابت رو بهم نمیریزه... 🌹حضرت زینب کبری سلام الله علیها با اینکه سخت ترین آزار ها و رنج ها رو توی کربلا تحمل کردن اما برید خطبه هاشون رو توی کوفه و شام بخونید 👈🌷چقدر با ‌آرامش و تسلط این خطبه ها رو قرائت کردن اصلا عبیدالله بن زیاد دق مرگ شد جلوی بی بی! 💢هر چی زخم زبان زد تا حضرت رو بهم بریزه. حضرت زینب فرمود: من بهم نمیریزم... ما رایت الا جمیلا...🌷🌹 من همش زیبایی دیدم... بله گریه میکرد اما نا آرام نبود... 🌷فقط یه جایی، بی بی دیگه طاقت نیاورد... اونجایی که میخواست بدن رقیه رو غسل بده...😭 🔹سه ساله ی حسین آتیش زد زینب رو... ╔››═:":══🔻══:":═‹‹╗ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 ╚››═:":══🔺══:":═‹‹╝
رسیدن به و 142 🔹✦🌺•┈•✾🌴 62 ⭕️یه نکته ی روانشناسی رو عرض کنم خیلی دقت کنید: 🔸وقتی آدم به یه چیزی "علاقه" داره و احتمال میده که "میتونه اون رو به دست بیاره" و میبینه اون چیز رو "بعضیا تا حدودی به دست آوردن" ❌ یه اتفاق بدی برای انسان می افته! ⛔️ این اتفاق بد اینه که برای خودش "حق" قائل میشه که اون چیز رو به دست بیاره. 👈 در واقع این که علاقه داره به اون چیز تبدیل میشه به اینکه "من حقمه" اون رو به دست بیارم! 😒 🔹از نظر روانی آدم بدجوری برای خودش حق قائل میشه. 😒 ⭕️اونوقت اگه به اون چیز نرسید عصبی میشه. 🔻با خدا در میفته! با مردم و اطرافیانش درگیر میشه و... ⭕️ اونوقت جالبه که این ویژگی روانی بیخود و زشتی که در انسان ها وجود داره، در فرهنگ غرب براش برنامه ریزی میشه!!!😒 🚫کل سیستم ها فقط برای رسیدن به این ویژگی روانی کار میکنن! 😒 ببینید اونجا چقدر داغونه! اگرچه توی کشور ما هم کم نیستن کسانی که دنبال نهادینه کردن این تفکر غلط باشن! 🔴مثلا میگن یک زن چون "میتونه" فلان کار ها رو انجام بده پس "حق" هم داره انجام بده! ⭕️مثل اینکه یه نفر زورش برسه یه نفر دیگه رو بکشه، بگه پس من حق دارم اون رو بکشم!😒 🔻به همین سادگی حق تولید میکنن! ⛔️ اونوقت خدا میدونه از این "تولید حق احمقانه" چقدر دارن بشریت رو بدبخت میکنن. چقدر زندگی خانم ها سخت تر میشه. 🚫 مثلا میگن یه زن چون میتونه با مردهای متعددی همزمان ارتباط داشته باشه پس حقشه! 😒 به همین سادگی! 🔴آخه بنده ی خدا مگه آدم هر کاری که میتونه رو باید حتما انجام بده؟ خب شما میتونی بچه ی خودت رو خفه کنی! یعنی حالا چون میتونی پس حق هم داری خفش کنی؟!😒 ★═ 🌀═〰═〰═🌀 ═★ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 ★═ 🌀═〰═〰═🌀 ═★
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
19.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کلیپی زیبا از زیارت عاشورا به همراه متن با صدای علی فانی 🤲 http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
۲۹۱) صدای سلام خانم محمدی در خانه پیچید. مرضیه خانم با صدای بلند پاسخش را داد. اشک هایم را پاک کردم و از اتاق بیرون رفتم. با دیدنم لبخند زد: -برات خبرهای خوبی دارم. نگاه و دلم به دنبالش به اتاق کشیده شد. مرضیه خانم به آشپزحانه رفت. با دلی آکنده از شوق برای شنیدن خبرهای تازه، روی مبل نشستم. خانم محمدی به آشپزخانه رفت و با مرضیه خانم به سبک خودشان احوالپرسی کرد. قلبم به تپش افتاده بود. ولی دندان به جگر گذاشتم تا بیاید. شربت به دست، کنارم نشست. لیوان را تعارف کرد و خودش هم نوشید. لیوان در دست، منتظر نگاهش کردم. لیوان خالی را که روی میز گذاشت، دستم را در دستانش گرفت و با لبخند گفت: -خبر اول، با مامانت صحبت کردم؛ با اجازه خانواده ات، برات یه سیم کارت جدید گرفتم. خبر دوم، امیرآقا از بیمارستان مرخص شده. خبر سوم، مامانت به همراه پدرت و رویا خانم ، سه تایی به دیدن امیر آقا رفتند. خدا رو شکر، کینه و کدورتی بینشون نیست. ساحل تماس گرفت و خیلی هم خوشحال بود. گفت حتما میاد و می بینتت. دلش تنگ شده. خب پس اول گوشیت رو بیار تا سیم کارت جدید رو بندازیم و افتتاحش کنیم. سیم کارت را که در گوشی انداخت، شماره بابا را گرفتم. صدای مهربانش، در گوشم پیچید: -بله، بفرمایید. -سلام بابا. -سلام عزیزم، مبارکه. خط جدید، زندگی جدید. به سلامتی. -ممنونم بابا، دست شما درد نکنه. خوب هستید؟ دلم براتون تنگ شده. -منم همینطور. یه کم دیگه صبر کنی، خودم میام دنبالت. فعلا دایی رضا گفتند که نباید بیایم پیشت. آهی کشیدم: -باشه، صبر می کنم. خداحافظ. -خداحافظ، مواظب خودت باش. هر کاری داشتی بهم زنگ بزن. -چشم. دلم گرم شد، به محبت های پدرانه اش. مرتب حرف هایش را برای خودم تکرار می کردم. هر بار لبخند روی لبم عریض تر می شد. 🖋نویسنده (فرجام پور) ⛔️کپی و فروارد حرام❌ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
۲۹۲) دلم برای همه تنگ شده بود. به مادر و ساحل هم زنگ زدم و احوالپرسی کردم. ساحل از نامزدش پرستاری می کرد. مادر و سینا هم ابراز دلتنگی کردند. در دلم گفتم، کاش زودتر به خانه برگردم. اما اینجا آرامش خاصی داشت که دل کندن از آن سخت بود. چند روز دیگر گذشت. حالم بهتر شد. نگرانی ام کمتر بود و فقط منتظر رفتن پرهام به زندان و برگشتن به خانه بودم. خانم محمدی هر روز به دایی رضا زنگ می زد و جویای روند پرونده می شد. در ادامه کار چند نفر دیگر را هم بازداشت کرده بودند. اعترافاتشان هم نشان از ریشه دار بودن کار پرهام می داد. او از آنچه فکر می کردم، خطرناک تر بود.‌ هر روز بیشتر از قبل خدا را شکر می کردم که نجاتم داد. ولی نمی فهمیدم چرا پرهام به من آسیبی نزد؟ با همه کثافت کاری هایی که از او می شنیدم. هر چه بود فقط جای شکر داشت و بس. خانم محمدی، مرا وارد فضای مجازی کرد. اما نه آن فضایی که قبلا در آن بودم. با شماره و نام کاربری جدید، من آدم دیگری بودم. لینک هایی که برایم فرستاد، یکی یکی عضو شدم. سفارش زیاد داشت در کنار درس خواندن حتما حتما صوت ها یی را که در کانال هاست گوش کنم و کلیپ ها را ببینم. قبول کردم، ولی اصلا اشتیاقی برای ورود دوباره به فضای مجازی نداشتم. بهتر دانستم که تا آنجا که ممکن است از این فضا دور باشم. او حق انتخاب را به خودم داد و اصراری نکرد. ترجیح دادم، هم بیشتر و بهتر درس بخوانم و هم تا اینجا هستم، حسابی از هنرهای مرضیه خانم بهره بگیرم. برای بافتن لباس های نوزادی و کوچک، ذوقی به جانم نشسته بود که امید و انگیزه یادگیری را برایم زیاد می کرد. دنیای خانه آن ها با دنیای خانه ما خیلی تفاوت داشت. هر چه در خانه خودمان یاس و ناامیدی و بدبختی احساس می کردم، اینجا سراسر امید و تلاش و خوشبختی بود. پس باید این رسم زندگی را می آموختم. وقتی لبخندشان را بی دریغ هدیه نگاهم می کردند و هر چه داشتند، از علم و هنر، به پایم می ریختند، احساس می کردم در بهشتی هستم که سال ها در حسرتش بودم. 🖋نویسنده (فرجام پور) ⛔️کپی و فروارد حرام❌ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا