eitaa logo
مشاور خانواده| خانم فرجام‌پور
4.3هزار دنبال‌کننده
16.2هزار عکس
4.8هزار ویدیو
137 فایل
💞کمک‌تون می‌کنم از زندگی لذت بیشتری ببرید💞 🌷#کبری فرجام‌پور هستم، نویسنده و مشاور تخصصی 👇 💞همسرداری و زناشویی 👼تربیت فرزند 🥰اصلاح مزاج ارتباط با ما و تبلیغات👇 @asheqemola #فوروارد_وکپی_ممنوع⛔ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
مشاهده در ایتا
دانلود
🙍‍♂ گاهی با همسر خود در خانه مشغول بازی و سرگرمی شوید و آن را با نشاط و هیجان و شوخی‌های مناسب انجام دهید. ‌‌
👌 سرگرمی و بازی و خنده‌های لابه لای آن، باعث می‌شود گاهی کدورتها و رفتارهای سنگین زن و شوهر نسبت به یکدیگر از بین برود 💖 و محبت و علاقه جدید در زندگی جریان پیدا کند. ‌‌‌
🙍‍♂ آقایان بدانید! قبل از روزهای تعطیل برای آن برنامه‌ریزی کنید و نظر خانمتان را هم جویا شوید.
✴️برنامه‌ریزی نکردن و مشورت نداشتن با همسر برای نحوه اجرای کارها، باعث ایجاد مشاجره و تداخل برخی کارها می‌گردد. 👏 برنامه‌ریزی و مشورت، در رسیدگی به کارها و اولویت‌بندی آنها قبل از تعطیلات کمک خواهد کرد.
💞در کل هر چه با هم‌بودن ها بیشتر باشد مهم و محبت در بین زوجین بیشتر می شود✅
💞خانم عزیز آقای محترم تلاش کنید که علاقه مندی های همسرتان را بشناسید و بیشتر مطابق میلش رفتار کنید اینطوری می تونید دلش را به دست بیارید❤️
💞 زندگی هاتون عسل 💞
پنج راز یک زندگی زناشویی موفق✌️ 🔺 رازدار باشید 🔺 مقایسـه نکنید 🔺 مــدام غُـر نزنیـد 🔺 مستقلاً تصمیم‌گیری نکنید 🔺 به یکدیگر احترام بگذارید مخصوصاً در مقابل دیگران👏👏 ‌
😍💞 اوج می‌گیرم با یک دوستت دارمت تا آنجایی که دست هیچ غمی به دلم نمی‌رسد❤️ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۲۹۹) بعد از رسیدن به خانه، اولین کاری که کردم، تماس با خانم محمدی بود. باید او را در جریان می گذاشتم. همه چیز را برایش گفتم. حتی از درگیری احساسم و دلم که می ترسیدم بلرزد. از پیروزی عقلم بر احساسم، خوشحال شد. باز هم با گفتن تبریک، به ادامه راه تشویقم کرد. شکی به راهی که در پیش گرفته بودم نداشتم، ولی نیاز به راهنما داشتم. هم به خاطر شناختن دنیای جدیدم و هم برای تشویقم به ادامه راه. ذهنم پر از سوال بود. حتی از حسی که در وجود خودم متولد شده بود، سوال داشتم. من خودم را هم نمی شناختم. این تینا، با تینای چند روز قبل تفاوت داشت. اما تینای جدید که دیگر احساس تنهایی و یاس و بدبختی نداشت، چگونه باید به آرامش و سعادت دائم برسد. باید از کسی کمک می گرفتم و آن کس، جز خانم محمدی که می توانست باشد. در خلوت و تنهایی شب، بعد از جمع کردن سجاده ام، از خدا خواستم که همانگونه که راه را نشانم داده، دستم را رها نکند تا به سعادت برسم. کوله ام را باز کردم که چشمم به چند جلد کتاب زندگی نامه شهدا افتاد. خانم محمدی وقتی دید، از خواندشان لذت می برم، آن ها را به رسم امانت به من سپرد. باز هم به چهره های نورانی و خندانشان، چشم دوختم. یاد خوابم افتادم. " اگر از من ناراضی باشند، باید برایم اخم کنند." به فکری که به سرم زد، خندیدم. مگر اینها می بینند یا متوجه اند که من چه می کنم؟ اولین کتاب را گشودم. با دیدن آیه ای که در صفحه اول بود، چشمانم گرد شد. (ولا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا، بل احیاء عند ربهم یرزقون) (وگمان نکن کسانی که در راه خدا کشته شده اند، مرده اند. بلکه زنده اند و نزد پروردگارشان، روزی می خورند) یک لحظه احساس کردم نفس کشیدن برایم سخت شد. خانم محمدی همیشه می گفت"خداوند ناظر اعمال ماست و پاسخ کارهای ما را می دهد" ولی نمی دانستم به این زودی، حتی به فکری که در ضمیر ناخداگاهم گذشت، هم پاسخ بدهد. بعد از لحظه ای که از شوک بیرون آمدم، اشکم سرازیر شد. آرام اشک ریختم و ناباور، بارها و بارها آیه را خواندم. نگاهم بین آیه قرآن و چهره شادِ شهیدان می چرخید که صدای پیامک گوشی ام، مرا از جا پراند. 🖋نویسنده (فرجام پور) ⛔️کپی و فروارد حرام❌ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490