🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
سلام دوستان
وقتتون بخیر
میلاد شاهزاده علی اکبر را خدمتتون تبریک عرض می کنم 🌹
امیدوارم به حق این آقای بزرگوار
امروزهمگی حاجت روا باشید
مخصوصا جوان های عضو کانال
و همه جوانها 🌹
وان شااالله خدای مهربون فرج آقامون را نزدیک کند
با دعای خیر شما مؤمنین
اللهم عجل لولیک الفرج 🌹
چند جمله درمورد داستان های کانال عرض کنم خدمتتون
همان طور که در جریانید
هر شب داستان کودکانه داریم
که نام نویسنده در زیر ان درج شده .
ورمان گندمزار طلائی
که نام نویسنده را درج نکردم.
دوستان در مورد نویسنده سؤال کردند.
خدمتتون عرض کنم
که
نویسنده رمان خودم هستم. (فرجام پور)
و مشتاقم که نظراتتون را درمورد رمان بدونم
تا در ویرایش از آنها استفاده کنم .
وبه یاری شما داستانی ارزشمند چاپ شود .ان شاءالله 👌
دوستانی که رمان را برای گروه هایتان استفاده می کنید
لطفا نام نویسنده را درج نمایید
ممنونم از همراهی تک تک شما بزرگواران.
ان شااالله که خدمتگزار خوبی برایتان باشم 🌹
التماس دعای فراوان
فرجام پور
داستان کودکانه😍🌹
برای کوچولو های نازنین👶🌺
ومامان های مهربون ☺️🌸
#داستان_کودکانه
فرصت جبران 🌹
رعنا کوچولو داشت دنبال مسواکش می گشت.ولی مسواکش نبود.
حتما دیشب آن را جای خودش نگذاشته بود.
مادر صدا زد:
_رعنا جان مسواک زدی؟
رعنا با خودش گفت:"وای اگه مامان بفهمه مسواکم نیست ؟"
با کلمات بریده گفت:
_بله مامان الان مسواک می زنم.
مامان گفت:
_رعنا اگه مسواک نزنی دندانهات قهر می کنند و می روندها!😊
رعنا توی اینه نگاهی به دندانهایش کردو رفت توی رختخواب .
با خودش گفت:"حالا که مسواکم نیست تنبیه می شود تا بیاید سر جایش "
بعد ریز ریز خندید و رفت توی رختخواب.😊
صبح که بیدار شد؛ رفت تا دست وصورتش را بشوید .ناگهان توی آینه دید دوتا از دندانهایش نیستند.😳
دوید توی آشپزخانه .
مادر داشت میز صبحانه را می چید.رعنا تا مادر را دید توی آغوشش پریدو گفت:
_من به شما دروغ گفتم. حالا هم دوتا از دندانهایم قهر کردند و رفته اند.😔
مادر با تعجب به رعنا نگاه کردو گفت:
_دروغِ چی؟ برای چی باید دروغ بگی؟
رعنا همه ی ماجرای دیشب را برای مادر گفت.😔
مادر اورا بوسید وگفت:
_اگر من اصرارمی کنم حتما مسواک بزنی .بعد بخوابی برای سلامتی دندان های خودت است.
بعد خندید وگفت:😊
_من فقط شوخی کردم.
رعنا گفت:
_حالا جدی جدی رفته اند.⁉️
مادر رعنا را نوازش کردو گفت:
_چند روز ِ دیگه هفت سالت تمام می شه.
رعنا گفت:
_این چه ربطی به ماجرا داره ؟
مادر گفت:
_دندان های شیری در سن هفت سالگی یکی یکی می ریزند و تو صاحبِ دندان های دائمی می شوی.😊
رعنا خوشحال شدو گفت:
_پس اگر دندانهایم قهر نکرده اند؛ پس کجا هستند؟🤔
مادر خندید گفت:
_حتما توی رختخوابت به خواب ناز رفتند.
هر دو خندیدند.😂😂
پدر از اتاقش بیرون آمد و گفت:
_اما همیشه اینطور همه چیز به خوبی و خوشی تمام نمی شود.
رعنا جان گاهی اوقات فرصتی برای جبران اشتباه وجود ندارد.🙈
رعنا به فکر فرو رفت وبا خود گفت:
چقدر خوب شد که خرفهای مامان فقط شوخی بود . اگر دندان هایم قهر کرده بودند باید چه کار می کردم؟🤔
(فرجام پور)
https://t.me/joinchat/AAAAAE-wggMdiSE6sfRj_w
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون