حضرت #آیت_الله_بهجت
🌼اگر کسی بفهمد دنیایش نظیر آخرتش به دست خداست و اوست که مطالب دارَین را امضا میکند ، خیلی راحت میشود.
در محضر بهجت،
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
اینجا نه حوزه علمیه است
نه قم و نه مشهد
اینجا کشور جعلی و غضبی اسرائیل است
حجاب و قید و بند را برای خودشان میخواهند و بی بندوباری را برای دیگران
#حجاب
#زنان_یهودی
#زن_یهودی
#زن_اسرائیلی
#زنان_باحجاب
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
آیت الله فاطـــــمی نـیا:
ای جـــوان عـــــزیز!
🌼نگاه به #نامحــــرم تیری است ڪه
انسان را به زمــــــــین می اندازد و
سخت بشود ڪه بلند شـوی از خدا
استعانت ڪنید و بهاو #پـناه ببرید
ڪمڪ می ڪند.
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
راه های
😇🌷 توبه🌷😇
کردن چیه؟
💞اول : پشیمانی از کارهای گذشته .
خود این پشیمان شدن خیلی مهم هست
آخه بعضی ها می دونن کارشون اشتباه هست ،
اما بازم انجام می دن و
پشیمون هم نمی شن .
💞دوم :
عزم و اراده ، بر انجام ندادن اون کارها .
مثلا می بینی یه شرایطی براش فراهم شده که توی
این مدت گناه نکرده ، خب!
اما دوباره که شرایط گناه پیش میاد ، دوباره گناه می کنه
💞سوم :
جبران گذشته .
با قرآن خوندن ،
با نماز خوندن ، با دعا خوندن .
چطور با دوستمون که جر و بحثمون می شه ،
بعد که می خوایم از دلش در بیاریم ، یه
شاخه گل براش🌷
می بریم و معذرت خواهی می کنیم
خدا هم همین طوره.
مگه خدا دوستمون نیست ؟؟؟
خب ! برای معذرت خواهی باید دسته گل برد
دسته گل ما هم قرآن خوندن و نماز خوندن و
توبه کردن هست
توبه مون رو هم قبول می کنه .حتما هم قبول می کنه
البته اگر توبه واقعی باش
👌
ألـلَّـهُـمَــ عَـجِّـلْ لِـوَلـیِـکْ ألْـفَـرَج
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
داستان کودکانه😍🌹
برای کوچولو های نازنین👶🌺
ومامان های مهربون ☺️🌸
#داستانِ_کودکانه
🌹شیرین ترین عسل 🌹
در یک دشتِ زیبا وپر گل که چند درخت پیر هم در آن بود.
زنبورهای عسل برروی یکی از درخت ها؛ #کندوی عسل بزرگی ساخته بودند و باهم به ساختنِ عسل های خوشمزه مشغول بودند.
یک روز یکی از زنبورها به نام وِزوِزی؛ گفت :
_مزه عسل های ما تکراری شده . بهتره عسلی خوشمزه تر درست کنیم.
ولی زنبورهای دیگر قبول نکردندو گفتند:
_طعم عسل همین است و بس.
وِزوِزی در دشت به پرواز در آمد.
ودنبال گل های جدید می گشت. رفت ورفت ورفت تا
چشمش به گل نسترنِ زیبایی افتاد.
با خوشحالی به سمتِ گل رفت. اما تا خواست روی آن بنشیند. صدایی شنید:
_از اینجا برو زنبور مزاحم.
با تعجب به اطراف نگاه کرد که دید بلبلی به روی شاخه گل نسترن نشسته .
وِزوِزی گفت:
_من فقط می خواهم شهدش را بنوشم با کسی کاری ندارم.
بلبل مغرور گفت:
_این گلِ زیبا برای من است. کسی حق ندارد به آن نزدیک شود. زود از اینجا برو.
وِزوِزی با ناراحتی از آنجا دور شد.
ودنبالِ یک گلِ دیگر می گشت که غوزه پنبه را دید و به سمتش رفت. کمی آن را بویید ولی بوی خوبی نداشت. می خواست برود. که صدایی شنید:
_زنبور کوچولو بیا به ما کمک کن.
به دنبال صدا گشت که دید مورچه های قرمز؛ می خواهند پنبه دانه ای را به لانه ببرند ولی زورشان نمی رسد.
وِزوِزی با اینکه خیلی کار داشت وباید تمامِ دشت را می گشت؛ به کمکِ مورچه ها رفت و پنبه دانه را برایشان تا لانه برد.
مورچه های قرمز از اوتشکر کردندو پرسیدند :
_تو هم کاری داری که ما کمکت کنیم؟
وِزوِزی گفت:
_ شما نمی توانید به من کمک کنید . چون من دارم دنبال زیباترین وخوشبو ترین گل می گردم تا خوشمزه ترین عسل را بسازم.
یکی از مورچه ها گفت:
_خب من می دانم . که زیباترین وخوشبو ترین گل کجاست.
بعد همراه زنبور راه افتاد واو را به کنارِ
دشت برد. لابه لای گل ها گلی زیبا و خوشبو بود .
وِزوِزی خوشحال شد.از شهد گل نوشید وبه لانه برد و توانست شیرین ترین و خوشمزه ترین عسل را بسازد.
و متوجه شد که کمک کردنِ به دیگران؛ می تواند به نفع خودِ شخص هم باشد .
وقتی زنبورها از عسل جدید خوردند.
سعی کردند از آن به بعد از آن گل زیبا برای ساختنِ عسل استفاده کنند .
(فرجام.پور)
https://t.me/joinchat/AAAAAE-wggMdiSE6sfRj_w
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون