نکته بسیار مهم این است که در اختلافات بین زن و مرد ماها خیلی از اوقات تناسب ها رو نمیبینیم.❌❌
خیلی از اوقات مرد و زن سر اختلافات شون با همدیگه دعوا می کنن.😡😡
ملائکه لبخند می زنن می فرمایند این دوتا نمیدونن که چقدر با هم متناسب اند تازه.😊
خدا در و تخته رو با همدیگه جور درآورده. اینا چرا با همدیگه اینقدر دعوا میکنن❓❓
چون اختلافها رو نمیشناسن
و اون رو محل رشد نمیدونن❌❌
ان شاالله بتونیم این اختلافها رو بشناسیم و بخوبی رشد کنیم تا ان شاالله به برترین درجات برسیم✅✅
هدایت شده از تنهامسیرآرامش 💞
🔴رهبرمعظم انقلاب:
هر یک نفری که #روز_قدس توی خیابان میآید، به سهم خود دارد به امنیت کشور و #امنیت ملت و حفظ دستاوردهای انقلابش کمک میکند.
@IslamLifeStyles
پنج شنبه است و ياد درگذشتگان
🌹 اَللّهُمَّ اغفِر لِلمُومِنینَ وَ المُومِنَاتِ وَ المُسلِمینَ وَ المُسلِمَاتِ اَلاَحیَاءِ مِنهُم وَ ، تَابِع بَینَنَا وَ بَینَهُم بِالخَیراتِ اِنَّکَ مُجیبُ الدَعَوَاتِ اِنَّکَ غافِرَ الذَنبِ وَ الخَطیئَاتِ وَ اِنَّکَ عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ بِحُرمَةِ الفَاتِحةِ مَعَ الصَّلَوَاتِ
التماس دعا
پنجشنبه هست
شاخه گلی بفرستيم برای تموم آنهايی كه در بين ما نيستند
ولی دعاهاشون هنوز كارگشاست،
يادشون هميشه با ماست
و جاشون بين ما خاليه،
دلمون خيلی وقتها هواشونو می كنه,
امادیدارشون میفته به قیامت
شاخه گلی به زيبايی يك فاتحه..
.
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
آیت الله شوشتری :
🌼هر كجا مي نشينيد و مي رويد سعي كنيد مجلس را خدايي كنيد و از گناه، مخصوصاً غيبت جلوگيري كنيد. وقتي نيّت تان اين باشد خدا كمك تان مي كند.
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
🌷امام زمان (عج):
وجود من براى اهل زمین سبب امان و آسایش است ، همچنان که ستارگان سبب امان اهل آسمانند .
📚(بحار الأنوار ، ج 78 ، ص 380 .)
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
هدایت شده از تنهامسیرآرامش 💞
P 15.mp3
زمان:
حجم:
1.99M
#دشمن_شناسی 15
📛 بمب اتم یکی از اختراعات انیشتین یهودی بود!
🔴 یهود برای کشتار گسترده مردم جهان نیاز به بمب اتم داره!
استاد طائب
🌎 @IslamLifeStyles
داستان کودکانه😍🌹
برای کوچولو های نازنین👶🌺
ومامان های مهربون ☺️🌸
#داستان_کودکانه
باغ گل ها💐
دریک باغِ زیبا ؛ گل های زیادی روئیده بود. که کنارِ هم به شادی زندگی می کردند.
پروانه های رنگارنگ و زیبایی؛ هر روز روی این گلها می نشستند و از زیبایی آنها لذت می بردند.
همه حیوانات وپرنده ها؛ از زیبایی این باغ تعریف می کردند.
روزی یک موشِ بدجنس و حسود؛ که خبرِ این همه زیبایی را شنیده بود؛ تصمیم گرفت تا به این باغ برود و ریشه گل ها را بِجَود تا دیگر گلی باقی نماند.
دور تا دور باغ؛ دیوار بود.
موش شبانه؛ با زحمت زیاد زیرِ دیوار سوراخی ایجاد کرد و واردِ باغ شد.
چون شنیده بود که باغ؛ نگهبان دارد. خود را در گوشه ای پنهان کرد.
شبِ بعد؛ آهسته به کنارِ بوته ی گلی رفت و زمین را سوراخ کرد وبه ریشه ی گل رسید.
با دندانهای تیزش؛ ریشه گل را خورد.
ودوباره به مخفی گاه خود رفت.
صبح که پروانه ها به گل ها سر کشی کردند؛ دیدند که گلِ بیچاره پژ مرده شده و افتاده.
سریع کبوتر را که نگهبانِ باغ بود؛ صدا زدند.
کبوتر که دقت کرد؛ فهمید که کارِ موش است. پس تصمیم گرفت که شبها هم بیدار باشد تا موش را به سزای عملش برساند.
آن شب هم موش، از تاریکی استفاده کرد وگل دیگری را نابودکرد.
ولی شبِ بعد کبوتر تمامِ باغ را زیرِ نظر گرفت.
تا اینکه با شنیدنِ صدای کندنِ زمین؛ موش را پیدا کرد.
قبل از اینکه موش بتواند به داخل زمین برود. به او گفت:
_بهتره از این باغ بری و دست از این کارت برداری.
موش خندید وگفت:
_من تا تمامِ این گل ها را نابود نکنم از اینجا نمی روم. توهم اگر مزاحمِ کارم بشی. تورا هم نابود می کنم.
وبعد هم به کبوتر حمله کرد.
کبوتر بال بال می زد تا جلوی خرابکاری های موش را بگیرد.
گل ها وپروانه ها همه خواب بودند و از سر و صدای آن ها بیدار نشدند.
هر چه کبوتر بال بال می زد؛ موش بیشتر و بیشتر چنگالهای تیزش را در بدنِ او فرو می کرد.
بالها و بدنش زخمی شده بود و خونش روی زمین می ریخت.
ولی دست از مبارزه برنمی داشت.
تا اینکه بدنِ بی جانش روی زمین افتاد.
موش ِ بدجنس از موقعیت استفاده کرد و چنگالش را در قلب ِ کبوتر فرو کرد.
کبوتر در لحظه آخر تمامِ توانش را جمع کرد و فریادی کشید؛ که به گوشِ دیگرِ کبوتران رسید و دیگر نفسی برایش باقی نماند.
موش که خسته شده بود؛ به مخفیگاه خودش برگشت و با خیالِ راحت خوابید.
صبح که شد؛ بِدونِ ترس و با خوشحالی؛ از جایش بلند شد. وآماده شد برای نابودیِ کلِ باغ.
ولی وقتی بیرون رفت. دید که جای جای باغ گل های لاله روئیده و باغ زیباتر از قبل شده.
با عصبانیت به طرف گل ها حمله کرد.
که دسته ای کبوتر به طرفش آمدند. با دیدنِ آن همه کبوتر؛ از وحشت پا به فرار گذاشت و برای همیشه از باغ رفت.
وآن باغ با آن گلهای لاله ی زیبا هنوز زیباست.
(فرجام پور)
https://t.me/joinchat/AAAAAE-wggMdiSE6sfRj_w
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون