eitaa logo
مشاور خانواده| خانم فرجام‌پور
4.3هزار دنبال‌کننده
16.2هزار عکس
4.8هزار ویدیو
137 فایل
💞کمک‌تون می‌کنم از زندگی لذت بیشتری ببرید💞 🌷#کبری فرجام‌پور هستم، نویسنده و مشاور تخصصی 👇 💞همسرداری و زناشویی 👼تربیت فرزند 🥰اصلاح مزاج ارتباط با ما و تبلیغات👇 @asheqemola #فوروارد_وکپی_ممنوع⛔ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام دوستان وقتتون بخیر 🌹 طاعاتتون قبول دوستانی که جدید به ما پیوستید خیلی خوش امدید 🌹
امیدوارم که مطالب کانال براتون جذاب باشه تشکر می کنم از دوستانی که با نظرهای سازنده شون و تشویق هاشون ما را در ادامه کار یاری می کنند امیدوارم لایق خدمت به شما بزرگواران باشم 🌹
خدارا شکر که مورد توجه خانواده شهدا قرار گرفته 👌
سلام طاعات وعباداتتون قبول حق خواستم بابت رمان گندمزار طلائی تشکر کنم بسیار عالیه👏👏 من از دیشب شروع کردم به خوندن رمان تا این ساعت نخوابیدم تا رمان را تموم کنم! خدا به خودتون وقلمتون سلامتی بده ان شالله🌹 وظیفه خودم دونستم بابت زحماتتون تشکر کنم🙏🙏🙏 بسیار تاثیر گذار بود👌👌👌
راضی نیستم برای خواندن رمان 24 👆👆 ساعت بیدار بمانید 😊
ازهمه شما عزیزان بابت توجه و همراهیتان تشکر می کنم اجرکم عندالله 🌹
جالبه 😊 خیلی ها اسم نویسنده رمان را می خوان نویسنده رمان خودمم 😍 والبته دلنوشته ها و برخی داستان های کودکانه فرجام پور هستم در خدمت شما 😊 محتاج دعای خیرتون برای ادامه این مسیر 🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
داستان کودکانه😍🌹 برای کوچولو های نازنین👶🌺 ومامان های مهربون ☺️🌸
دردونه🌹 یکی بود یکی نبود. دردونه؛ اسم کبوتری بود که روی درختِ کاج زندگی می کرد.🌲🕊 ولی یک روزباد تندی وزید و لانه ی در دونه را خراب کرد. دردونه تصمیم گرفت. برای خودش یک جای دیگری لانه درست کند. او شنیده بودکه کمی دورتر؛ شهری هست که پرنده ها باهم زندگی می کنند. دردونه راه افتاد. پرواز کرد تا آن شهر را پیدا کند.🕊 رفت و رفت و رفت ؛ تا بالاخره به شهرِ پرنده ها رسید. خسته و گرسنه بود. پیشِ طوطی بزرگ رفت که شهردار شهر پرنده ها بود.🐦 طوطی وقتی حرف های در دونه را شنید؛ گفت: _خب تو الان تنهایی نمی تونی برای خودت لانه درست کنی. خیلی هم خسته هستی. صبر کن تا بگم پرنده ها بهت کمک کنند. طوطی بالای درختی رفت و همه پرنده هارا صدا زد و گفت: _همه شما به دردونه کمک کنید تا برای خودش لانه درست کنه. تا هوا تاریک نشده؛ باید لانه آماده باشه. بعضی پرنده ها قبول کردند و برای کمک آمدند. ولی بعضی پرنده هاگفتند: _ما خودمان کار داریم. به ما ربطی نداره. ونیامدند کمک کنند. خلاصه؛ بعد از چند ساعت لانه ی دردونه آماده شد.🎍🌳 و او با خوشحالی به لانه ی جدید وارد شد. واز همه پرنده هایی که کمکش کرده بودند تشکر کرد. پرنده هایی که کمک نکرده بودند.وقتی دیدندکه لانه دردونه به این سرعت ساخته شده وطوطی و پرنده هایی که کمک کردند همه خوشحال هستند؛ از این که کمک نکرده بودند؛ پشیمان شدند. جلو آمدند و از طوطی و دردونه معذرت خواهی کردند. وگفتند: _مارا ببخشید. ماهم دلمون می خواد کاری کنیم. طوطی خندید وگفت:🐦 _شماهم برید برای شام امشب فکری کنید. چون همه ی ما خسته و گرسنه ایم. پرنده ها با خوشحالی رفتند تا شام را آماده کنند. آن شب در شهر پرنده ها جشنِ بزرگی بر پا شد. وهمه شاد و خوشحال کنارِ هم یک شام خوشمزه خوردند.💥 🎄🎍🌳🌴🎋✨⚡️💥💥 (محمد حسین) https://t.me/joinchat/AAAAAE-wggMdiSE6sfRj_w http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 اسراردرون