eitaa logo
مشاور خانواده| خانم فرجام‌پور
4.6هزار دنبال‌کننده
15.4هزار عکس
4.5هزار ویدیو
133 فایل
💞کمک‌تون می‌کنم از زندگی لذت بیشتری ببرید💞 🌷#کبری فرجام‌پور هستم، نویسنده و مشاور تخصصی 👇 💞همسرداری و زناشویی 👼تربیت فرزند 🥰اصلاح مزاج ارتباط با ما و تبلیغات👇 @asheqemola #فوروارد_وکپی_ممنوع⛔ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دلنوشته 🌹 ندارم در خورِ یارم بجز یک جانِ ناقابل که گر امضا کند نذرم؛وجودم هم شود شامل الهی که پذیرا باشد این تحفه ز درویش که رسم است بزرگان، پذیرند از دلِ ریش اللهم عجل لولیک الفرج 🌹 شبتون بهشت دلتون ارام خانه هاتون گرم حاجاتتون روا التماس دعا 🌹 https://t.me/joinchat/AAAAAE-wggMdiSE6sfRj_w http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 اسراردرون
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
┄┅─✵💝✵─┅┄ #بسم_الله_الرحمن_الرحیم الهی... تو را سپاس میگويم از اينکه دوباره خورشيد مهرت از پشت پرده ی تاريکی و ظلمت طلوع کرد و جلوه ی صبح را بر دنيای کائنات گستراند " سلام صبح عالیتان متعالی " http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 اسراردرون
╭━═━⊰🍃💔🍃⊱━═━╮ 💚امام صادق علیه السلام فرمودند:💚 در آسمان دو فرشته بر بندگان گماشته شده اند پس هر كس براى خدا تواضع كند، او را بالا برند و هر كس تكبر ورزد او را پَست گردانند. http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 اسراردرون
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💚 در قید غمم، خاطرِ آزاد کجایی؟ تنگ است دلم، قوّت فریاد کجایی؟ کو هم نفسی، تا نفسی شاد برآرم؟ ای آن که نرفتی دمی از یاد کجایی؟ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 اسراردرون
🍃✨🌺بسم الله الرحمن الرحیم🌺✨🍃 ✨افوض امری الی الله ان الله بصیر بالعباد✨
چندین جلسه در مورد خصلتهای زنان صحبت کردیم تا به این مطلب برسیم که👇👇 اختلاف های بین زن و مرد رو باید به رسمیت شناخت 👌 🔹خوبه خانوم ها یه مقدار اهل ترس باشن 🔹مادرها دخترهاشون رو با این ترس بار بیارن. 🔹پدرها دخترهاشونو با این ترس بار بیارن. نه ترس زیادیِ آزار دهنده ی بیخود❗️ مثلا از یه جوجه میترسه😳
خب معلومه که ما منظورمون یه همچین چیزایی نیست.❌ ترسی که عامل احتیاط میشه.✅ یه دخترخانوم صدمه میخوره باید بگیم خب این صدمه ای که خوردی ناشی از شجاعت خودته.😐 چرا شجاعت بیخود آدم داشته باشه⁉️
توی گردنه ها آدم داره رانندگی میکنه🚘 یه دفعه ای سرعت شو ببره بالا بگه من با صدتا میخوام دور بزنم ببینم چجوری میشه. ببین من چقدر شجاعم❗️ خب چه فایده ای داره شما دو دقیقه بعد ته دره مرحوم شدی 😒 حالا من دیدم شما شجاعی، چه فایده ای این شجاعت❓❓ چه شجاعت بیخودی😒😒
بحث از اختلافات زن و مرد و توجه به این اختلافات بمونه برای جلسات بعد ان شاءالله 🙏 اگر خدا مدد کرد به ما، و ما رو در مسیر خودش خواست قرار بده طبیعتا کلمات حق و حکمت آمیز اهل بیت رو هم به گوش ما خواهد رساند.👌👌
اهل بیت سفارش فرمودن👇 🔹به خانم های خودتون محبت اهل بیت یاد بدید 🔹به دخترای خودتون محبت اهل بیت یاد بدید. من تقاضا میکنم رو این موضوع فک کنید. درواقعه ی غدیر خم تک تک مردها باید میومدن با علی بن ابی طالب دست میدادن بیعت میکردن.
رسول خدا دستور داد خانم ها هم بیان بیعت کنن. خب نامحرم که نمیتونه به نامحرم دست بده.❌❌ حتی اگرعلی بن ابی طالب (ع) باشه. خب یارسول الله! همین که خانوما گفتن قبول داریم یا امیرالمومنین سلام علیکم شما امام مایی قبول.✅✅
نه❗️❌ خانومام باید بیعت کنن، ظرف آب بیارید، رو این فک کنیم آقایون و بانوان محترم.. موضوع ولایت خیلی جدیه.✅✅ پیامبر گرامی اسلام شوخی نداره، از سر سرگرمی کاری نمیکنه. ❌❌ ما ینطق عن الهوی! إن هو إلا وحی یوحی.(سوره نجم/۳و۴)
ظرف بیارید امیرالمومنین علی (ع) دستشو میذاره یه طرف ظرف خانومها از اون طرف دست تو این ظرف آب می برن.👌✨
چه خبره؟؟ ولایت چیه؟؟ متمسک شدن به ولایت علی بن ابی طالب این عملیات ظاهری رو آیا لازم داره❓❓ چرا اینقدر پیامبر اکرم اصرار داشتن جمعیت زیاد بود، حالا همه یه شعار میدادن میرفتن دیگه.✅✅ قبول! قبول! فریاد هلهله و شادی سر میدادند و میرفتند... بیعت کردن رو با فریادشون... لبیک یا علی لبیک یا رسول الله ... میگفتن تموم می شد.
نه❗️ سه روز وایمسیتیم، یکی یکی همه نوبت شون بشه با علی دست بدن و خانمها دست در این ظرف آبی که علی بن ابی طالب دست زدن قرار بدن.✅✅ دوستان من فک کنید درباره این موضوع، این چه کاریه داره پیغمبر میکنه❓❓ خانوما هم باید دست در ظرف آب فرو ببرن. علی جانم تو هم دست در ظرف آب فرو ببر. این کار بیهوده نیست...❌❌
پرده ای گوشه ای از پرده رازهای ولایت رو ببینید همین واقعیت میتونه برای ما پرده ها رو کنار بزنه❓❓ حقایق رو برای ما روشن بکنه یا نه❓❓ همه بیعت کردند.
حالا چقدر از اون بیعت صادقانه بود کاری نداریم 😒 ولی یه گروهی با امام شون بیعت کردند صادقانه ترین بیعتی که در طول عالم در طول تاریخ بشریت،👌✨ در طول مدتی که این عالم خلقت برقرار بوده. از آدم تا کنون صادقانه ترین بیعت بیعت شب عاشورا بود با اباعبدالله الحسین👌👌
شروع کردند پیمان خون با حسین بستند. چه بیعت زیبایی بود...❗️ وقتی زینب کبری صدا زد برادرم عزیزدلم از یارانت مطمئن هستی یا نه❓ حسین(ع) فرمود: زیر آسمان کبود بهتر از این اصحاب من کسی ندیده.
یکجا همه هم پیمان👌 مستحکم👌 چه عظمتی داره شب عاشورا❗️ پیمان بستند. ان شاالله که ماهم بتونیم چون یاران اباعبدالله الحسین علیه السلام پشت سر ولی مان بایستیم🙏
✨اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
داستان کودکانه😍🌹 برای کوچولو های نازنین👶🌺 ومامان های مهربون ☺️🌸
خورشید خانم کجاست؟🌹 صدای زوزه ی باد در کوهستان می پیچید. هوا خیلی سرد بود. از زمین تا کفِ قله ی کوه ها برف بود. رودها یخ زده بود. ساعتی از صبح گذشته بود. ولی خورشید خانم هنوز طلوع نکرده بود. همه ی حیوانات از سرما به غارها پناه برده بودند. همه به یکدیگر نگاه می کردند و سراغ خورشید خانم را می گرفتند. اگر خورشید خانم. طلوع می کرد؛ هوا گرم تر می شد. وآنها می توانستند از غار بیرون بروند و برای خود غذایی تهیه کنند. همه گرسنه بودند. ولی بیرونِ غار تاریک وسرد بود. یک ساعتِ دیگر گذشت واز خورشید خانم خبری نشد. کلاغ قار قار کرد و گفت: _باید یکی دنبالِ خورشید خانم بره. تاحالا نشده که دیر کرده باشه. حتما اتفاقی افتاده. خرس قهوه ای خواب آلود گفت: _کی حال داره بره دنبالش؟ کلاغ گفت: _یکی باید این کار را کنه. سنجاب کوچولو گفت: _هر کس بره بیرون یخ می زنه. خرگوش که تا ان موقع ساکت بود گفت: _من می رم. من می تونم با سرعت برم بالای کوه و خورشید را پیدا کنم. خرگوش این را گفت و سریع از غار بیرون آمد. آهوی خال خالی گفت: _صبر کن من هم میام.من سریع می دوم. عقاب گفت: _من هم میام. منم چشمهای تیزی دارم. می تونم.توی تاریکی کمکتون کنم. بعد به دنبال خرگوش راه افتادند. هوا سرد وتاریک بود. باد به شدت می وزید. عقاب به سختی پرواز می کرد. آهو تا زانو در برف می رفت. خرگوش سبک بود و روی برف ها می پرید. با کُندی حرکت می کردند. رفتند و رفتند و رفتند؛ تا رسیدند به قله کوه. از سرما دست و پاهایشان یخ زده بود. عقاب بالا پرید و گفت: _آنجاست. دارم نورش را می بینم. آهو و خرگوش هم آمدند. خودش بود. خورشید خانم. لحافی از برف روی خودش کشیده بود و خوابیده بود. عقاب گفت: _باید بیدارش کنیم. شروع کردند به صدا کردن: _خورشید خانم... خورشید خانم... خورشید خانم آرام پلک هایش را باز کردو گفت: _شما اینجا چه کار می کنید؟ گفتند: _اومدیم دنبال شما. باید زود بیایید. حیوانها دارند از سرما یخ می زنند. خورشید خانم گفت: _آره می دونم. ولی من تب کردم حالم خوب نیست.نمی تونم پاشم. بعد هم کمی از گرما و نورش را برای آنها فرستاد. بدنشان گرم شد وحالشان بهتر شد. خرگوش گفت: _بهتره یک فکری کنیم تا خورشید خانم زودتر خوب بشه. آهو گفت: _باید باهم دیگر فوت کنیم تا کمی خنک بشه. وشروع کردند به فوت کردن. نفس های سردشان به خورشید خانم خوردو حالش بهتر شدو بیرون آمد. وقتی از پشتِ کوه بالا آمد؛ دید که آنها بی حال و خسته روز زمین افتادند. از بس فوت کرده بودند. دیگه نفسی برایشان نمانده بود. خورشید خانم با مهربانی؛ از گرما و نورش برایشان فرستاد. کم کم حالشان بهتر شد و پا شدند. وقتی دیدند خورشید خانم همه جا را گرم و روشن کرده؛ با خوشحالی بالا و پایین پریدند. خیلی زود برف ها آب شد و سرما رفت. و حیوانات توانستند از غار بیرون بیایند و برای خودشان غذا تهیه کنند. https://t.me/joinchat/AAAAAE-wggMdiSE6sfRj_w http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 اسراردرون