eitaa logo
مشاور خانواده| خانم فرجام‌پور
4.5هزار دنبال‌کننده
15.4هزار عکس
4.5هزار ویدیو
133 فایل
💞کمک‌تون می‌کنم از زندگی لذت بیشتری ببرید💞 🌷#کبری فرجام‌پور هستم، نویسنده و مشاور تخصصی 👇 💞همسرداری و زناشویی 👼تربیت فرزند 🥰اصلاح مزاج ارتباط با ما و تبلیغات👇 @asheqemola #فوروارد_وکپی_ممنوع⛔ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
جمعه صبح است ... به نرگس برسان اين پيغام، سوخت بی عطر تو اين باغ، كمي زود بيا ... http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 اسراردرون
✅مردم آخرالزمان ✍امام حسن عسکری (ع) می فرمایند: بر مردم زمانی خواهد آمد که چهره هایشان خندان و شاد است، ولی دل هایشان تاریک و گرفته است؛ سنّت در میان آنان بدعت شمرده می شود و بدعت، سنتی رایج می گردد؛ مؤمن در میانشان حقیر است و منافق در بین آنان محترم شمرده می شود. ‌ ‌📚 الحیاة، ج۲، ص۳۱۱ ‌ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 اسراردرون
✨﷽✨ ✅در آخرالزمان همه هلاک می شوند، مگر کسانی که... ✍حضرت امام حسن عسکری (ع) میفرمایند : کسی در آخرالزمان از هلاکت و نابودی نجات پیدا نمی کند ، مگر این که خداوند او را به دعا برای تعجیل فرج و ظهور موفق بگرداند. 📚بحار الانوار، ج۱۰۲، ص۱۱۲ آیت الله بهجت : بهترین کار برای به هلاکت نیفتادن در آخرالزّمان ، دعای فرج امام زمان(ع) است ؛ البته دعایی که در همه اعمال ما اثر بگذارد. قطعاً اگر کسانی در دعا جدّی و راستگو باشند ، مبصراتی (دیدنی هایی) خواهند داشت. باید دعا را با شرایط آن خواند و «توبه از گناهان» از جملة شرایط دعا است. با خود قرار بگذاریم که بعد از هر نماز در سجده ی شکر ، دعای اللهم کن لولیک حجت بن الحسن ... و دعای " اللهم عَجِّلْ لِوَلِيِّكَ الْفَرَجَ وَ الْعَافِيَةَ وَ النَّصْر و اجْعَلْنِا مِنْ أَنْصَارِهِ وَ أَعْوَانِهِ "(خدایا در تعجیل در فرج مقرر کن و عافیت و نصرت به حضرت عنایت کن و ما را از یاری کنندگان او قرار ده) را با حضور ذهن و توجه به معنی و مفهوم آن ، از عمق وجودمان از خدا درخواست کنیم. •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 اسراردرون
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
♨️ آثار گناهان ✍امام صادق (ع) فرمودند : به خدا سوگند آثار شوم گناهان زودتر از آنچه که  فکر می کنید دامن شما را میگیرد. هرگاه برای بعضی از شما بد رفتاری و سختی از سوی حاکم ورئیس برسد این مشکل به خاطر گناهان خودتان می باشد. اگر به بیماری یا یک مشکل جسمی دچار شوید این هم به سبب گناهان خود شماست. اگر روزی و رزق شما کم شود این نیز به علت گناهانتان است.  📚 بحار جلد۶ صفحه۱۵۷  💠:🌷http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 اسراردرون
هدایت شده از تنهامسیرآرامش 💞
توجه ❗️ توجه❗️ ✅ دیگه زمانش رسیده که امام زمانمون رو بیاریم ⭕️ چطور میتونیم به نزدیک کردن ظهور امام زمان ارواحنا فداه کمک کنیم؟!🙄🤔 💥 با عضویت در کانال زیر، جدید ترین بحث کانال تنهامسیرآرامش با عنوان رو دنبال کنید😊👇🏼👇🏼 http://eitaa.com/joinchat/63963136Ca672116ed5 👆🏼👌💥 ❤️همه عاشقان حضرت رو دعوت کنید
داستان کودکانه😍🌹 برای کوچولو های نازنین👶🌺 ومامان های مهربون ☺️🌸
جشنِ عید زینب، دستی به دامنِ تورتوری لباسش کشید. چرخی زد و در آینه، به لباس قشنگش نگاه کرد. دامن پر چینش را با دودست گرفت و به اتاق رفت. مادر درحالِ سر کردنِ چادرش بود. لبخندزنان و گفت:"مامان جون دستت درد نکنه. پیرهنم خیلی قشنگ شده." مادر با خوشحالی نگاهش کرد و گفت:"مبارکت باشه عزیزم. زودتر آماده شو. من هم الان میام زودتر بریم کمکِ خاله. تا مهمون ها نیومدند." زینب گفت:" زود می رسیم خونه خاله نزدیکه." کفش هایش را پوشید. دستِ مادرش را گرفت. به خانه خاله زهرا رفتند. هر سال، عیدِ غدیر، خاله زهرا جشن می گرفت. تمامِ فامیل و همسایه ها می آمدند. به زینب و بچه ها خیلی خوش می گذشت. آن ها در پذیرایی از مهمان ها کمک می کردند. وقتی واردِ حیاط شدند، بچه ها مشغول بازی بودند. سارا جلو آمد و با خوشحالی سلام داد و گفت:" چه خوب شد اومدید. یه یار کم داشتیم. بدو بریم بازی." زینب به پیرهنش نگاهی کرد و گفت:"نه من نمی تونم بازی کنم. لباسم کثیف می شه." بعد هم همراه مادرش به آشپزخانه رفت. خاله زری و چند تا از همسایه ها داشتند لیوان های شربت و ظرف های میوه و شیرینی و شکلات را آماده می کردند. زینب و مادرش به همه سلام دادند. مادر به کمک خاله رفت. زینب ایستاده بود و نگاه می کرد. مادرش گفت:"دخترم بیا این سینی شربت را ببر." زینب گفت:"نه مامان خودتون ببرید. می ریزه روی پیرهنم." مادر با ناراحتی گفت:"اما ما اومدیم که به خاله کمک کنیم. پس برو کفش های جلوی در رو مرتب کن." زینب چشمی گفت و رفت. نگاهی به کفش ها انداخت. خم شد که مرتبشان کند. دامن لباسش به زمین کشیده شد. زود بلند شد. به داخل خانه برگشت. روی یکی از صندلی ها نشست. دستی به دامن لباسش کشید و آن را روی پاهایش اندخت. مهمان ها یکی یکی آمدند. سارا و بچه های دیگر هم به داخل آمدند. سارا به کمکِ مادرش رفت و برای مهمان ها شربت می آورد. یک دفعه یکی از بچه ها با سرعت به سمتش رفت و به سینی شربت خورد. لیوانِ شربت روی لباسِ سارا ریخت. او هم خندید و گفت:"عیب نداره می رم لباسم را عوض می کنم." زینب با خود گفت:"خوبه که من شربت نیاوردم وگرنه لباسِ من کثیف می شد." خانم مداح جشن را شروع کرد. همه با خوشحالی کف می زدند. خاله زری ظرف شکلات را برداشت و برای همه شکلات پاشید. بچه ها همه به دنبال شکلات بودند. خاله زری یک مشت شکلات به سمت زینب پاشید. بچه ها همه به طرفش آمدند. زینب هول شد. تا خواست از جا بلند شود. که فهمید به صندلی گیر کرده. خودش را به جلو کشید. ولی نتوانست حرکت کند. محکم تر خودش را به جلو کشید که صدای پاره شدنِ دامنش را شنید. به پشتِ سرش نگاه کرد. بله دامنِ تور توری لباسش، پاره شده بود. آنقدر ناراحت شد که زیرگریه زد. همه به او نگاه کردند. مادر و خاله آمدند و دلداریش دادند. ولی او فقط گریه می کرد. سارا و بچه های دیگر هم آمدند. سارا گفت:"گریه نکن. بریم توی اتاق من از لباس های خودم بهت می دم بپوش." اما زینب گفت:"من ناراحتِ لباسم نیستم. ناراحتِ رفتارِ بدم هستم. آخه من هر سال توی جشن کمک می کردم. امسال به خاطرِ لباسم کمک نکردم. آخرش هم که لباسم این طوری شد." سارا گفت:"عیب نداره. هنوز هم دیر نشده یه عالمه کار داریم. پا شو بریم. پاشو دیگه." بعد هم دست زینب را گرفت و به اتاق برد. از لباس های خودش به زینب داد تا لباسش را عوض کند. بعد دوتایی به کمک خاله زری رفتند. (فرجام پور) https://t.me/joinchat/AAAAAE-wggMdiSE6sfRj_w http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 اسراردرون
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دلنوشته 🌹 می شود امشب مرا مهمان کنی یک نظر بر این دلِ ویران کنی مثلِ هرشب غرقِ در یادت به ذکر سر به مُهرم تا خطا جبران کنی اللهم عجل لولیک الفرج🌹 شبتون بهشت التماس دعا در پناه خدا 🌹 https://t.me/joinchat/AAAAAE-wggMdiSE6sfRj_w http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 اسراردرون
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا