eitaa logo
مشاور خانواده| خانم فرجام‌پور
4.2هزار دنبال‌کننده
16.5هزار عکس
4.9هزار ویدیو
137 فایل
💞کمک‌تون می‌کنم از زندگی لذت بیشتری ببرید💞 🌷#کبری فرجام‌پور هستم، نویسنده و مشاور تخصصی 👇 💞همسرداری و زناشویی 👼تربیت فرزند 🥰اصلاح مزاج ارتباط با ما و تبلیغات👇 @asheqemola #فوروارد_وکپی_ممنوع⛔ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کودکانه جعبه شیرینی🌹 مادر با صدای آرامی، محمد را صدا زد. محمد، غلتی زد و پتو را روی سرش کشید. مادر به این کارش خندید وگفت:" یادته دیشب گفتم زود بخواب. الان دیگه وقتِ خواب نیست. پدر تا نیم ساعتِ دیگه، می رسه. باید آماده بشیم." بعد از اتاق بیرون رفت. صدای خنده های سمانه، خانه را پر کرده بود. محمد زیر پتو چشم هایش را باز کرد. همیشه برای رفتنِ به خانه مادربزرگ ذوق داشت. روزهای عید و تعطیلی هم که دیگر نمی شد از رفتنِ آنجا چشم پوشی کرد. چون همه بچه ها بودند. با ذوقی که به دلش افتاد، لبخند زد و از جا بلند شد. دست ورویش را شست وبه آشپزخانه رفت. سمانه لباس قشنگی پوشیده بود. مرتب هم شیرین زبانی می کرد. مادر مشغول شستنِ ظرف ها بود. محمد سلام کرد و پشت میزصبحانه نشست. مادر چای خوشرنگ و تازه دم را جلویش گذاشت. دستِ سمانه را گرفت وگفت:"بریم موهای دختر قشنگم را شونه کنم و ببندم." محمد زود صبحانه خورد و به اتاق رفت. لباس هایش را پوشید که صدای باز شدن در را شنید. پدر با جعبه شیرینی وارد شد. سمانه جلو دوید سلام کرد. پدر سمانه را بغل کرد و بوسید. محمد آماده از اتاق بیرون رفت و سلام داد. پدر جوابش را داد و گفت:"به به ! چه خوشتیپ شدی. خب مثلِ اینکه همه آماده اند. پس زودتر راه بیفتیم." همه که سوار اتومبیل شدند. پدر جعبه شیرینی را به دست محمد داد. خانه مادر بزرگ زیاد دور نبود. وقتی رسیدند، اتومبیل ِ عمو هم جلوی در بود. محمد ذوق زده پیاده شد. امروز می توانست با بچه ها کلی بازی کند. درِ حیاط که باز شد، دوقلو های عمو(سعیدو وحید ) را در حال توپ بازی دید. آن ها باصدای بلند سلام دادند. محمد با خوشحالی نزدیک رفت. سعید توپ را با پا زد. محمد به سمتِ توپ دوید. پایش را که بلند کرد. جعبه شیرینی از دستش افتاد. و شیرینی ها روی زمین ریخت. محمد با ناراحتی روی زمین نشست و گفت":ببخشید بابا جون " بچه ها دور محمد را گرفتند. پدر جلو آمد و گفت :" اشکال نداره. دوباره شیرینی می خریم. ولی کاش کمی دقت می کردی." صدای مادربزرگ از ایوان خانه به گوش رسید." نمی خواد شیرینی بخرید. خودم شیرینی پختم." همه از شنیدن این حرف خوشحال شدند. محمد با کمک مادر شیرینی های ریخته شده را جمع کرد. چند ساعت بعد، همه دور سفره ناهار جمع شدند. مادربزرگ آبگوشت خوشمزه ای پخته بود. همه با لذت خوردند. بعد از ناهار، مادر بزرگ، جعبه شیرینی دستپختش را آورد. همه شیرینی برداشتند. به همراه شربت آلبالوی خوشمزه. که مادر بزرگ از آلبالوهای درختِ حیاط درست کرده بود. محمد لیوان در دستش بود که مادر بزرگ با سینی که در آن کادو گذاشته بود به طرف محمد رفت و گفت:"امروز روزتولدِ پیامبر خداست. منم برای پسرم که هم نام رسول خداست کادو گرفتم. البته اخلاقِ خوب و محمدی هم داره. محمد جان مبارکت باشه" همه دست زدند و تبریک گفتند. محمد خیلی خوشحال شد. از آن به بعد سعی می کرد که اخلاق محمدی داشته باشد. و روزِ تولد رسول خدا منتظرِ کادوی مادربزرگ بود. (فرجام پور) https://t.me/joinchat/AAAAAE-wggMdiSE6sfRj_w http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 اسراردرون
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دلنوشته 🌹 آمدم امشب که با یادت شده ویران دلم در به در، در کوچه های بی کسی؛ حیران دلم مثلِ هرشب؛بینوا در کوی وبرزن گشته ام عاشقم؛ سرگشته ام؛مدهوش چون مستان دلم کاش پایان آید این دردم؛ رسد روزی وصال کزفراقت بی قرارم؛ می شود گریان دلم (فرجام پور) اللهم عجل لولیک الفرج🌸 شبتون بهشت ماندگار باشید وبرقرار التماس دعا 🌹 https://t.me/joinchat/AAAAAE-wggMdiSE6sfRj_w http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 اسراردرون
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💥💥💥💥💥مژده 💥💥💥 زیباترین رمان ایتا👌 دختری که به دنبال آرزویش به نا کجا آباد می رود 🙈 از دست ندید رمان فوق العاده 🌹تینا🌹 همه دعوتید 👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
لطفا بنر ما را در گروه ها وکانال هاتون بگذارید 👆👆 اجرکم عندالله 🌹
┄┅─✵💝✵─┅┄ الهی... تو را سپاس میگويم از اينکه دوباره خورشيد مهرت از پشت پرده ی تاريکی و ظلمت طلوع کرد و جلوه ی صبح را بر دنيای کائنات گستراند " سلام صبح عالیتان متعالی " http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 اسراردرون
✨حضرت محمد (ص) فرمودند: «ای سلمان! به راستی که خداوند قلب و اعضای فاطمه (س) تا استخوان هایش را از ایمان و یقین آکنده ساخته است؛ به گونه ای که در طاعت خدا جدیت دارد.»✨ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 اسراردرون
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قلب را با بے قرارے ساختند ابر چشمم را بهارے ساختند انتظارت افضل اعمال من هر ڪسے را بهر کارے ساختند فرج مولا صلواتـــــــ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 اسراردرون
هدایت شده از علیرضا پناهیان
🔻معنای تکبر 🔸” تکبّر فقط این نیست که قیافه بگیریم، باد به غبغب بیندازیم یا صدایمان را کلفت کنیم، اینها صورت‌های ابتدایی و کودکانهٔ تکبّر هستند. اگر حرفِ حقّی به ما عرضه شد و آن را نپذیرفتیم، در واقع «متکبّر» هستیم، به همین سادگی! امام صادق (ع) می‌فرمایند: «إنّما الکبرُ إنکارُ الحَقِّ؛ به درستی که تکبّر چیزی نیست جز انکارکردن حق.» آدمیزاد موجودِ زرنگی است، می‌داند اگر قیافه بگیرد هیچ کس او را تحویل نخواهد گرفت. لذا در ظاهر تواضع می‌کند و برای کسی قیافه نمی‌گیرد ولی در واقع قلبش پر از تکبّر است “ 🔻بخشی از کتاب "رهایی از " اثر علیرضا پناهیان @Panahian_ir