رفتار مناسب با نوجوان پرخاشگر و عصبی
پدر و مادر عزیزترین افراد زندگی هر شخصی هستند اما اگر فرزند بخواهد با آن ها بدرفتاری کند و حتی روی آن ها دست بلند کند، یعنی قسمتی از مغز او که لوب پیشین می باشد و مربوط به مدیریت احساسات، تصمیم گیری، استدلال و کنترل خشم و عصبانیت است، در دوران نوجوانی به خوبی تنظیم نشده و باعث چنین رفتار های عجیب و غریبی می شود.
این نوجوانان احساسات و رفتار ها را به گونه های مختلفی تجزیه تحلیل می کنند و ممکن است نتوانند به اندازه ما از بعضی از مسائل آگاه باشند و شاید دچار سوء تفاهم شده و همین آن ها را عصبانی کند اما زمانی که این اتفاق می افتد، باید چه اقدامی انجام داد؟ بهترین راه حل مواردی است که در این بخش از نمناک خواهید خواند.
ارتباط بگیرید
شاید باورش برایتان سخت باشد اما مغز یک نوجوان با شما متفاوت است و آن ها مشتاق عشق، تایید و پذیرش از سمت والدین هستند. تعامل و ارتباط مثبت و چهره به چهره سریع ترین و تاثیرگذارترین راه کاهش استرس می باشد، سیستم عصبی آن ها را آرام می کند و باعث متمرکز شدن آن ها می شود و در نتیجه تاثیرگذاری شما روی آن ها افزایش پیدا می کند. پس سعی کنید سطح استرس او را بشناسید و اگر او ناراحت یا نگران است، یک رابطه پر از آرامش و انرژی برقرار کنید.
@asraredarun
یکی از بهترین اسباب بازی ها برای کودکان طبیعت است
طبیعت به تنهایی تمام نیازهای کودک به بازی را برآورده میکند
باتوجه به زندگی های آپارتمان نشینی امروزی, رفتن به دل طبیعت از واجبترین کارهاست
در دل طبیعت بروید و طبق چارچوب هایی بچه هارا رها کنید تا بازی کنند و به همه نیازهایشان برای رشد برسند
@asraredarun
نیمهی کودکی، زمانی است که پدر میتونه با بازی و فعالیتهای مشترک مدیریت کردن عواطف رو به فرزندش یاد بده.
پدر، روشهایی رو که برای حل مشترک مشکلات فرزندش تا دوران نوجوانی و بزرگسالی داره مستقیماً ادامهی همون درسهایی است که اون در حین بازیهای مختلف در خانه و جمع خانوادگی به فرزندش داده.
کودک وقتی میبینه پدرش چطور تعارضها و مشکلاتش رو توی خونه، خانواده، اجتماع و محیط کار، حل میکنه از پدرش یاد میگیره.
حتما این ضرب المثل رو شنیدین که میگه «دو صد گفته چون نیم کردار نیست» اگر پدری بتونه در رفتارهاش صادق، منصف، متفکر و انعطاف پذیر باشه، فرزند هم با احترام از پدرش پیروی میکنه.
یک پدر شاد و فعال میتونه به فرزندش در کشف احساسات و شناخت عواطف کمک کنه. میتونه به فرزندش نشون بده که چطور با ناراحتی، پیروزی و شکست روبرو بشه و عصبانیتش رو کنترل کنه.
@asraredarun
عنوان دزدی تعریف داره نمی شه به همین راحتی برای بچه ها این عنوان رو بکار برد
بچه ها دزدی نمی کنن، فقط یه چیزیو که دوست دارن از یه جا بر میدارن
اگر بچتون از خونه فامیل چیزی رو برداشت شروع نکنید نصیحت کردن که این کار خیلی بدی بود چون بچه اینو نمی فهمه
سوار ماشین بشید برید اون وسیله رو پس بدید، دیگه تاعمر داره یادش نمیره
با عمل نشون بدید که این کار بده نه با زبان
@asraredarun
خودایده آل اگر صحیح شکل نگیرد، خطرناک است. با تشویق بی مورد خود ایده آل کاذب به وجود نیاورید. بزرگترین تشویق برای بچه ها این است که پدر و مادر شادی خود را بروز دهند. بالاترین تشویق شادی پدر و مادر است. بچه ها هیچ چیز نمی خواهند.
یکی از حاضرین: تا 6 سال؟
استاد: تا بالای 90 سال. ما بلد نیستیم تبادل عاطفی داشته باشیم، تبادل کالا را جایش می گذاریم و به این حالت عادت کرده ایم. همسران با یکدیگر چه تبادل عاطفی دارند؟ شب تولد خانم حتماً باید یک هدیه ی گران قیمت و بزرگ خریده شود تا خانم متوجه شود که شوهرش دوستش دارد. که حالا امروزه این مسئله به یک هنجار اجتماعی تبدیل شده و قانون شده، اگر چیزی به عنوان هدیه خریده نشود، این معنی را می دهد که تو منو دوست نداری!! این مسائل به این دلیل است که بلد نیستیم به هم خوب نگاه کنیم، احساس درونی مان را بروز بدهیم. بچه ها شادی والدینشان را می خواند و بزرگترین تشویق برای آن ها همین است.
آیا به تازگی فرزندتان را تشویق کرده اید؟ چه جوری؟ مادران: با هم رفتیم پارک، نوازشش کردم، بوسش کردم، جایزه خریدم.
استاد : همه ی این مواردی را که گفتید حق حساب بوده که به فرزندتان داده اید. آیا تا به حال شده به عنوان تشویق یک ناهار خوشمزه بدهید؟ چرا مثلاً نمیگید یک پرس اضافه ماکارونی برات می کشم به خاطر کار خوبت؟ مادری میگه من به عنوان تشویق فرزندم را نوازش کردم!!! نوازش نیاز بچه ها است مثل غذا. ما باید بچه را نوازش کنیم، این حالت همان شرطی کردن رفتارگرایی است. بچه همیشه باید نوازش بگیرد چه کار خوب بکند و چه کار بد بکند. ما از عامل نوازش نباید به عنوان تشویق و تنبیه استفاده کنیم. مثل این می مونه که بگیم اِه عزیزم 20 گرفتی پس بیا بهت ناهار جایزه بدم، خوب اگر 16 گرفته بود بهش ناهار نمی دادید؟ حتماً می دادید.
یکی از حاضرین: من یک جیغ شادی کشیدم و خوش حالی کردم. استاد: پس همیشه خونه ی شما جیغ و داد به راه است؟ مادر: نه با دفعه های عصبانیت و ناراحتی فرق می کرد، خیلی همراه با ذوق و شادی بود. استاد: آهان من این نکته را می خواستم. ما معمولاً میگیم: آفرین، بارک ا...، این هم جایزت، یا یادم باشه یک جایزه برات بخرم. خوب بچه ها خسته شدند این قدر این واژه های تکراری را شنیدند حالا اکثر وقت ها هم یا خسته هستیم و بی حوصله و بی حال و خشک و خالی فقط یک آفرین می گیم و میریم.
بچه ها فقط شادی واقعی والدین را می خواهند. کودک وقتی شادی واقعی پدر و مادرش را ببیند اصلاً دیگه بهانه ی جایزه را نخواهد گرفت. حالا برا ی ابراز این شادی باید از خودتان خلاقیت به خرج بدهید. بزرگترین تشویق شادی واقعی است که از درون بجوشد نه شادی ساختگی و انجام وظیفه.
@asraredarun
مادر بودن فطرت و شدن است؛ داشتن نيست. بچه دار شدن اصلاً دليل مادر شدن نيست. ما جايگاه و منزلت پدر و مادر را نمي شناسيم چون آداب و اخلاق پدر و مادر بودن را گم كرده ايم چون اين آداب و اخلاق را از ما گرفته اند.
ما جواهري در دست داريم كه اين جواهر در طول زمان خاك گرفته و ظاهر قشنگش را از دست داده و احتياج به شستشو دارد. اين جواهر در دست يك كودك نابالغ بوده كه رندان زمان با تعدادي تيله رنگي آن را عوض كردند. زني كه در دنيا مطرح مي شود، همان تيله ي رنگي است و آن جواهري كه از ما گرفته شده مقام و منزلت مادري است. به همين دليل مادر در منزل خودش را مستخدم و پرستار و خدمتكار مي بيند و پدر خودش را فقط مسئول تأمين معاش خانواده مي بيند.
چه قدر از مردان امروزي اين جمله را مي شنويم كه" از صبح تا شب مثل ... جون مي كنم چون بچه دارم" كمتر مي شنويم گفته بشه كه چون پدر يا مادرم. وقتي به تمام معنا و فطري پدر و مادر باشيم ديگه خسته نمي شويم. منزلت مادري در فضاي معصوميت و فضاي الهي انسان است تا زماني كه اين منزلت را نشناسيم امكان ندارد كه اقتدار پيدا كنيم. اولين شرط اقتدار ايمان به جايگاهي است كه داريم.
@asraredarun
کودک لیوانش از دستش میافتد و میشکند:
در خانوادههای آشفته این حادثه ممکن است منجر به مشاجره، تنبیه و شاید فرستادن کودک با چشمان اشکی به اتاقش شود. ولی در خانواده بالنده، به احتمال زیاد یک نفر به کودک خواهد گفت: لیوانت شکست؟ ببینم انگشتت را هم بریدهای؟ من برایت یک چسب زخم میآورم، بعد برو جارو بیاور و تکههای شکسته را جمع کنیم. خانواده بالنده میداند سلامت روانی و احساسات از هر چیز دیگر مهمتر است
@asraredarun
هدایت شده از مشاور خانواده| خانم فرجامپور
سلام 🌹
در خدمتتون هستم
با بحث مشاوره
در رابطه با 👇
✴️خانواده و مشکلات خانوادگی
✴️همسرداری
✴️سیاستهای زنانه
✴️تربیت فرزند
✴️ازدواج
✴️اصلاح تغذیه
✴️مسائل اعتقادی
(فرجامپور)
جهت تنظیم نوبت به ای دی زیر پیام بدید
👇👇
@asheqemola
مبحث نکات و سیاست های همسرداری و طب اسلامی را در این کانال پیگیر باشید👇👇
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
کانال فرم های مشاوره
https://eitaa.com/joinchat/3032088595Cbc12a9d09e
#نظر_شما
سلام علیکم،وقتتون بخیر تشکرمیکنم ازخانم دکترفرجام پوربابت مشاوره خوبشون کمک بزرگی کردن ،خیلی راضی بودم ازمشاوره ای که باایشون داشتم درجلسه اول باراهنمایی که کردن بسیاری ازمشکلاتم حل شد،ممنونم از لطف ومحبتشون
🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸
خدا را شکر 🌺
هر چه هست لطف خداست🌹
التماس دعا🌺
مشاور خانواده| خانم فرجامپور
🔹 #او_را ... ۵۱ درد تو کل وجودم پیچید... وحشتزده عرشیا رو نگاه کردم! -ببخشید ترنم... اما تقصیر خود
🔹 #او_را ... ۵۲
گوشیو قطع کردم و انداختم رو صندلی ماشین!
جواب سوالمو گرفتم...
ارزش من برای مرجان...!!
رفتم همونجایی که بعدازظهر میخواستم برم...
بام...
تو یکی از پیچها که از همه خلوت تر بود نگه داشتم....
قطره های اشکم با هم مسابقه گذاشته بودن!!
هنوز صورتم درد میکرد.
چقدر اینجا بوی سعیدو میداد!!
سعید😢
همونی که باعث و بانی تمام این حال بد بود...
اما
نه...!
چه ربطی به سعید داشت؟؟
باعث و بانی این زندگی خودم بودم!
اما
نه...!
منم تقصیری نداشتم...!
پس کی...؟؟
چرا؟
اصلا چرا من به اینجا رسیدم...؟؟
فکرم رفت تو گذشته ها...
از همون اول
تا همین جا که الان ایستادم...!
گوشی داشت زنگ میخورد
حتما مامان یا باباست!
مامانی که تموم دنیاش مدارک و مطب و سفرهای اروپاییشه!
و بابایی که دنیاش خلاصه میشه تو حسابای بانکی و ماشین های جور واجور و سلفی گرفتن تو مطب و....
و من یک وسیله ام برای ارضای غرورشون!
دخترم دانشجوی پزشکیه...
دخترم به چهار زبان مسلطه...
دخترم تو آلمان به دنیا اومده...
دخترم...
دخترم....
دخترم.....
و حالا دختری که برای افتخار خودشون ساخته بودن،
فرو ریخته بود!
شکسته بود...
حتی اگر تا اینجاشم تحمل میکردن
این نشونی که عرشیا تو صورتم کاشت رو مطمئنا تحمل نمیکردن...!
پس من دیگه جایی تو اون خونه نداشتم!
فکرم میچرخید بین آدما تا ببینم کیو دارم،
رسیدم به مرجان!
مرجانی که لذت یه شب پارتی رو به آروم کردن دوست ده سالش نداد!!
شاید واقعا من ارزشی برای وقت گذاشتن نداشتم که همه اینجوری تنهام گذاشتن...!
آخ سرم درد میکرد
حالم بد بود
تپش قلبم شدید شده بود...!
رفتم تو ماشین
آیینه هنوز سمت صندلی من بود😣
صورتم...
صورتم....
صورتم.....😭😭
داشبوردو باز کردم
قرصامو آوردم بیرون...
خوبه!
همشون هستن!
مرسی که حداقل شما تنهام نذاشتید!
آرومم کنید!
یه قرص تپش قلب خوردم
یه مسکن
یه آرامبخش،
یه قرص قلب
یه مسکن
یه ارامبخش
یه قرص قلب
یه مسکن
یه ارامبخش
ارامبخش
ارامبخش
ارامبخش.......
دوباره از ماشین پیاده شدم!
حالم بهتر بود!
چند قدم که رفتم،احساس کردم دارم تلو تلو میخورم...!
جلومو نگاه کردم...
وحشت برم داشت!
یه چیز سیاه جلوم بود!!
پشتمو نگاه کردم...
سنگا باهام حرف میزدن...
درختا دهن داشتن!
ماشینم...شروع به صحبت کرده بود!!
چرا همه چی اینجوری بود؟!
به اون موجود سیاه نگاه کردم...
خیلی دقیق داشت نگام میکرد!!
قدم به قدم باهام میومد....
سرم داشت گیج میرفت...
آدما با ترس نگام میکردن!
گوشیم هنوز داشت زنگ میخورد....
بسه لعنتی!!
بسه!!
دیگه همه چی تموم شد....!!
اون موجود سیاه هرلحظه نزدیک تر میشد...
عرق سرد رو بدنم نشسته بود!!
همه چی ترسناک بود...
همه جا تاریک بود...
پشیمون شده بودم
هیچ چیز از اون سیاهی ترسناک تر نبود!
تا بحال ندیده بودمش!
حتی تو فیلمای ترسناک...
من پشیمونم...
من نمیخوام با این موجود برم...
افتاد دنبالم...
دیر شده بود...😭
خیلی دیر...!!
نفسم...
سرم...
بدنم....
خداحافظ دنیا.....
ادامه دارد....
"محدثه افشاری"
@asraredarun
اسرار درون
مشاور خانواده| خانم فرجامپور
🔹 #او_را ... ۵۲ گوشیو قطع کردم و انداختم رو صندلی ماشین! جواب سوالمو گرفتم... ارزش من برای مرجان..
🔹 #او_را ... ۵۳
افتادم رو زمین
و دیگه هیچی نفهمیدم ـــــــــ !
نیم ساعت بعد،
صداهای مبهمی میشنیدم...
نمیفهمیدم چی به چیه!
جون باز کردن چشمامو نداشتم.
تمام بدنم سِر شده بود!
دوباره بیهوش شدم...
احساس کردم زخمم داره میسوزه...
به زور لای چشمامو باز کردم،
داشتم دوباره به خواب عمیقی میرفتم
که درد شدیدی احساس کردم😣
شلنگی که به زور داشتن از توی بینیم رد میکردن ، باعث شد چشمامو باز کنم!
خیلی درد داشت...
از دردش بدنمو چنگ میزدم😭
تمام وجودم از درد جمع شد😖
دوباره چشمامو بستم
و بیهوش شدم...
دفعه ی بعد که چشمامو باز کردم
هنوز گیج و منگ بودم!
به دستم سرم وصل کرده بودن...
مامان و بابا...
وای...
تازه دارم میفهمم ...
من زنده ام😭
اه...
چرا تموم نشد؟؟😩
چرا نمردم؟؟!!
با این فکر اطرافمو نگاه کردم...
خبری از اون موجود سرتاپا سیاه نبود!
مامان اومد جلو،
به چشمام زل زد
-حیف اونهمه زحمت که برات کشیدیم...
بی لیاقت!!
بابا کشیدش عقب،
هیچی نمیگفت اما اخمی که رو صورتش بود پر از حرف بود...!
چشمامو بستم...
وای ...
اونی که نباید میشد،شد...!
کاش مرده بودم😭
در اتاق باز شد و یه نفر با روپوش سفید وارد شد!
قبل اینکه بیاد بالای سرم،
نگاهش چرخید سمت مامان و بابا...
چندثانیه با تعجب نگاه کرد!
-سلام آقای سمیعی!!!😳
بابا هم هاج و واج نگاه میکرد!
-سلام آقای رفیعی😒
وای...همکار بابا بود😭
منو میکشه...
آبروشو بردم!!
-شما؟اینجا؟
برای ویزیت بیمار تشریف آوردین؟؟😳
بابا نگاهشو انداخت پایین!
-نه!
دکتر یکم مِن و مِن کرد و وقتی دوهزاریش افتاد،
سعی کرد مثلا جو رو عوض کنه و شروع به احوال پرسی و خوش و بش کرد...!
آخه کدوم احمقی منو رسونده بود بیمارستان؟؟😭
دکتر اومد بالای سرم...!
-سلام دخترم😊
بهتری؟
جوابشو ندادم و صورتمو برگردوندم...
-آخه چرا این کارو کردی؟؟
باز هیچی نگفتم
اما تو دلم جوابشو دادم!
اخه به تو چه؟؟
مگه تو از درد من خبر داری؟؟😒
-خودت قرصا رو خوردی یا به زور بهت خوروندن؟؟
این چه سوالی بود!!؟؟😒😏
چپ چپ نگاهش کردم و گفتم
-خودم 😒
-پس این زخم رو صورتت برای چیه؟؟
این که دیگه فکرنکنم کار خودت باشه!!
وااااای تازه یاد زخم صورتم افتادم😣
اگه سالمم پام برسه خونه،
بی برو برگرد بابا خودش خفم میکنه😭
خدا لعنتت کنه عرشیا😭
"محدثه افشاری"
ادامه دارد...
@asraredarun
اسرار درون
هدایت شده از مشاور خانواده| خانم فرجامپور
┄┅─✵💝✵─┅┄
با نام و یاد خدا
میتوان
بهترین روز را
برای خود رقم زد...
پس با عشق
وایمان قلبی بگویی
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
خدایا به امید تو💚
❌نه به امیدخلق تو
سلام صبحتون بخیر🌺
@asraredarun
┄┅─✵💝✵─┅┄
┄✦۞✦✺﷽✺✦۞✦┄
#حدیث_نور
✨امام حسن مجتبی علیهالسلام فرمودند:
بین حقّ و باطل چهار انگشت فاصله است، آنچه را با چشم خود ببينی حقّ است. و چه را شنيدی يا آن كه برايت نقل كنند چه بسا باطل باشد.✨
@asraredarun
┄✦۞✦✺💠✺✦۞✦┄
#سلام_امام_زمانم
دل ها همه منتظر برای فرج است
در نای بنفشه ها نوای فرج است
ذکری که حجاب غیب از او می گیرد
ای عاشق منتظر، دعای فرج است
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
@asraredarun
❀🍃✿🍃❀ ❀🍃✿🍃❀
هدایت شده از استاد محمد شجاعی
4_6035364408857726971.mp3
11.84M
#انسان_شناسی ۵۸
#مقام_معظم_رهبری
#استاد_شجاعی
- چه اتفاقی میافتد که گاهی ناگهان چهرهی اعتقادات انسان عوض میشود؟
• چه عاملی، ریشهی اصلی انحرافاتِ ناگهانیِ اعتقادی و عملیِ انسانهاست؟
- چه عاملی، سطح آرزوها و دغدغههای انسان را بطور ناگهانی، به زیر میکشند و نابود میکنند؟
• چرا بعضیها بقدری محکم و ریشهدارند، که هیــــچ عاملِ بیرونی، توان نفوذ در جهانبینی آنها را ندارد؟
- چه کنیم از این مصیبتهای ناگهانی، درامان باشیم؟
@Ostad_Shojae
✅ نعناع
✍️ یکی از موادی که میتواند معده را جمع کند و بدن را گرم کند نعناع است. نعناع استریل کننده و ضد سم در معده و گوارش است و طبیعتش گرم است.
خانم ها به روش های مختلف از نعناع استفاده کنید. در انواع غذاها به طور مناسب بریزید. همچنین چای نعناع بهترین چای برای اعضای خانواده است و کوکوی نعناع یکی از بهترین غذاها برای وعده شام است.
📚دکتر خیراندیش
@asraredarun
🔆💠🔅💠﷽💠🔅
💠🔅💠🔅
🔅💠🔅
💠🔅
🔅
🔴ضرورت ورزش
✍ غذایی که میخوریم پس از تبدیل به اخلاط چهارگانه در کبد، بخشی از آن جذب بدن و تبدیل به عضو میشود، بخش دیگر که پسماند و فضولات آن است، اگر در بدن بماند آسیب میرساند پسماندها یا بدن را گرم میکنند و سوء مزاج گرم مادی پدید میآورند که گاهی بواسطه ایجاد عفونت، امراضی چون تب ایجاد میکنند؛ گاهی هم باعث سرد شدن بدن و سوء مزاج سرد مادی میشوند. با از بین رفتن حرارت غریزی، بدن رو به سردی میرود.
انباشت فضولات در بدن، باعث ایجاد سد و گرفتگی در اعضا و ایجاد ثقل و سنگینی در بدن میشود که زمینه بروز بسیاری از بیماریهاست. برای جلوگیری از بروز بیماریها، فضولات و پسماندها چه از راه طبیعی و چه غیرطبیعی باید از بدن خارج شوند. بخش زیادی از این فضولات از طریق ادرار، مدفوع، عرق، منی، خونحیض و ... از بدن خارج میشوند.
گاهی برای خروج فضولات از داروهای مستفرغ (استفراغآورها)، منضج (داروهایی که خلط را پخته و آماده دفع میکند) و مسهل (اسهالآور) استفاده میشود. استفاده از دارو برای دفع فضولات، جز هنگام ضرورت، برای بدن ضرر دارد و طبق نظر حکما، دارو همچون صابون (لباس را تمیز ولی عمر لباس را میکاهد) عوارض دارد و با مصرف این داروها، اخلاط مفید بدن هم خارج میشوند.
لذا بهترین راه دفع فضولات بدن، که سبب دفع اخلاط مفید نیز نمیشود، ورزش و حرکت بدنی (ریاضت) است که فضولات را از طریق عرق، از بدن خارج میکند. چنانچه «ابن سینا» مهمترین تدبیر حفظالصحة (حفظ سلامتی) را «ریاضت» میداند.
🔅@asraredarun
💠🔅
🔅💠🔅
💠🔅💠🔅
🔆💠🔅💠🔅💠🔅
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 درمان فوری بدن درد
✍حکیم خیراندیش
@asraredarun
🔆💠🔅💠﷽💠🔅
💠🔅💠🔅
🔅💠🔅
💠🔅
🔅
🔴 انواع لکنت زبان
✍لکنت زبان یکی از اختلالات گفتاری شایع دوران کودکی و گاهی در بزرگسالی است که دو نوع است: لکنت سرد و لکنت گرم.
لکنت سرد: لکنتی که هنگام شرم، غم و اندوه پدید می آید که عضلهی زبان بدلیل غلبهی بلغم، سست و شل شده و فرد سنگین صحبت میکند لذا برخی از حروف را نمی تواند ادا کند. مثلاً حرف سین که برای ادای آن باید زبان تا شود به خاطر نبودن صفرا و گرمی نمیتواند زبان را تا کند. استفاده از غذاهای گرم لطیف چون خرما، عسل و تخم بلدرچین و پرهیز از غذاهای سرد توصیه میشود.
لکنت گرم: این لکنت هنگام عصبانیت یعنی زمانیکه صفرای فرد افزوده شده، در فرد ایجاد میشود. باید از مصرف گرمیجات که صفرازا هستند مثل خرما، گردو، کنجد و... پرهیز کرد. مصرف ترشیجات همچون آب انار در این موارد کمک کننده است.
امیرالمومنین (ع): « به کودکان خود انار بخورانید تا زبانشان بهتر و زودتر باز شود.»
📚بحارالأنوار ج63 ص 155
🔅@asraredarun
💠🔅
🔅💠🔅
💠🔅💠🔅
🔆💠🔅💠🔅💠🔅
✅دندان درآوردن کودکان
✍موقع دندان درآوردن ، اشتهای کودک کم میشود و خارش لثه او را آزار میدهد. برای تسکین درد ناشی از دندان دندان درآوردن ، لثه کودک را با روغن زیتون بودار ماساژ دهید . گاهی هم میتوانید لثه را با عسل ماساژ دهید یک تکه گوشت گوسفندی را روی زغال کباب کنید و به کودک بدهیدتا به دندان بکشد ، با این کار هم عصاره گوشت را به کودک میدهید و هم خارش لثه کمتر میشود.البته تکه گوشت به اندازه ای باشد که بتواند راحت در دست بگیرد.
برای تقویت دندان ، حریره بادام و سویق کودک به او بدهید کودکی که شیر مادر میخورد ، حتما مادر بادام درختی ، سویق ها خصوصا سویق سنجد ، انجیر و برگ چغندر مصرف کند.اگر کودک موقع دندان در آوردن ، تب دارد آب سیب بدهید یا شربت عسل با آبلیمو آب سیب تب را پایین می آورد و برای رفع اسهال هم مفید است
@asraredarun
✍فواید مصرف سیر بصورت ناشتا :
🔻 درمان عفونت های تنفسی
🔻 درمان زخم معده و درد ریه
🔻 برطرف کننده ی سرفه
🔻 بهبود سرماخوردگی
🔻 دشمن سنگ کلیه
🔻 کاهش فشار و چربی خون
@asraredarun
مشاور خانواده| خانم فرجامپور
🔹 #او_را ... ۵۳ افتادم رو زمین و دیگه هیچی نفهمیدم ـــــــــ ! نیم ساعت بعد، صداهای مبهمی میشنید
🔹 #او_را ... ۵۴
دستمو بردم سمت زخمم،
بخیه شده بود😢
ترجیح دادم دیگه حرفی نزنم و چشمامو ببندم...
دکتر یکم معاینم کرد و مامان و بابا رو نگاه کرد...
-جسارت نباشه دکتر!
شما خودتون استاد مایید!
حتما حالشو بهتر از من میدونید،
اما با اجازتون بنظرمن باید فعلا اینجا بمونه.
بابا یکم مکث کرد و با صدای آروم گفت
-ایرادی نداره
بمونه!
بعدم به همراه دکتر از اتاق خارج شدن.
لعنت به این زندگی...!
نگاهمو تو اتاق چرخوندم،
خبری از کیف و گوشیم نبود!
تازه یادم افتاد که همشون تو ماشین بودن!
وای ماشینم!!
درش باز بود😣
یعنی اون احمق وظیفه شناس،حواسش به ماشینمم بوده یا فقط منو آورده تا بیشتر گند بزنه به زندگیم؟😒
ساعتو نگاه کردم،
عقربه ی کوچیک روی شماره ی نُه بود!
یعنی صبح شده؟؟😳
یعنی دوازده ساعت گذشت؟؟
اگر اون احمق منو نمیرسوند الان دوازده ساعت بود که همه چی تموم شده بود!!
چشمامو بستم و یه قطره ی گرم از گوشه ی چشمم سر خورد و رفت تو موهام...
هنوز سرم درد میکرد...
این بار باید کاری کنم که هیچکس نتونه برم گردونه!
هیچ فضولی نتونه تو این زندگی مسخرم دخالت کنه!
اما اگر پام به خونه برسه،
نمیدونم چه اتفاقی بیفته!
باید قبل از اون یه کاری کنم!
چشمامو باز کردم
و به در نگاه کردم!
فکر نکنم فرار از اینجا خیلی سخت باشه!
اما باید صبر کنم تا مامان و بابا خوب دور بشن!
تو همین فکر بودم که یه پرستار اومد تو اتاق،
یه آمپول به سرمم زد و رفت بیرون!
چشمام سنگین شد...
و پلکام مثل اهن ربا چسبید به هم...😴
ساعت سه چشمامو باز کردم.
گشنم بود...
اما معدم بعد از شست و شو اونقدر میسوخت که حتی فکر غذا خوردنو از کلم میپروند!
دیگه سِرم تو دستم نبود.
سر و صدایی از بیرون نمیومد!
معلوم بود خلوته!
الان!
همین الان وقتش بود!
آروم از جام بلند شدم.
سرم به شدت گیج میرفت...
درو باز کردم و داخل راهرو رو نگاه کردم.
خبری از دکتر و پرستار نبود...
سریع رفتم بیرون و با سرعت تا انتهای راهرو رفتم.
سرگیجه امونمو بریده بود😣
داخل سالن شلوغ بود،
قاطی آدما شدم و تا حیاط بیمارستان خودمو رسوندم.
احساس پیروزی بهم دست داده بود!
داشتم میرفتم سمت خروجی بیمارستان که یهو وایسادم!!
لباسام!!😣
با این لباسا نمیذاشتن خارج بشم!!
لعنتی😭
چجوری باید برمیگشتم داخل و لباسامو میاوردم؟!
بازم چشمام شروع به باریدن کردن...
چشمام سیاهی رفت و یدفعه نشستم رو زمین!
-خانوم😳
چیشد؟؟
سرمو گرفتم بالا...
نور آفتاب نمیذاشت درست ببینم!
چشمامو بستم
-تورو خدا کمکم کن😭😭
"محدثه افشاری"
@asraredarun
اسرار درون