eitaa logo
مشاور خانواده| خانم فرجام‌پور
4.6هزار دنبال‌کننده
15.4هزار عکس
4.5هزار ویدیو
133 فایل
💞کمک‌تون می‌کنم از زندگی لذت بیشتری ببرید💞 🌷#کبری فرجام‌پور هستم، نویسنده و مشاور تخصصی 👇 💞همسرداری و زناشویی 👼تربیت فرزند 🥰اصلاح مزاج ارتباط با ما و تبلیغات👇 @asheqemola #فوروارد_وکپی_ممنوع⛔ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
مشاهده در ایتا
دانلود
13.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💞 در جلسه خواستگاری در مورد چه چیزهایی صحبت کنیم؟ @asraredarun ┄┅─✵💞✵─┅┄
احترامی که برای همسرتان قائل می‌شوید؛ احترامیست که در آینده فرزندتان برای خودش و شما قائل خواهد شد. 👈 پس به گونه‌ای با همسرتان رفتار کنید که انتظار دارید فرزندتان در آینده با شما رفتار کند. این احترام به همسر در حقیقت ارزشی است که برای خود قائلید. ✅ پس اگر همسرتان در رابطه با فرزندتان اشتباهی کرد، در حضور فرزند او را تصحیح نکنید. در خلوت با همسرتان صحبت کنید و اگر لازم بود همسرتان به تنهایی یا با حضور شما اشتباه را تصحیح خواهد کرد. ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌@asraredarun ┄┅─✵💞✵─┅┄
💑 نشانه های ناراحت شدن یک مرد از همسرش: 🔸ممکن است کم حرف شود یا منــزوی گردد 🔸ممکن است خودش را با کار مشغول کند. 🔸سعی می کند دیرتر به خانه بیایـــد. 🔸مثلث سازی با عضو دیگری از خانواده 🔸ارتباط چشمی برقرار کردن با همسر کم می شود. 🔸شوخی های مبتنی بر صممیمت کاهش پیدا می کند. 🔸تشکر و قدردانی از همسر کاهش پیدا می کند. 🔸دیر یا زود خوابیدن، جدا خوابیدن و ... 🔸کم محلی به یکدیگر و حتی تحقیر دیگری ✍ این نشانه ها بیانگر این است که همــسر شما ناراحت و گرفته است و از بیان ناراحتی خود هم خودداری می کند. 💞 برای برطرف کردن ناراحتی اش پیش قدم شوید و نگذارید یک دلخـــوری ســــاده به کینـــه ای عمـــیق تبدیل شـــود.💖 @asraredarun ┄┅─✵💞✵─┅┄
خانوما زیاد لباس نپوشین.❌ حتی اگه شوهرتون عاشق یه لباستونه. چون دیگه تأثیر خودش رو از دست میده 🤗لباساتونو دسته بندی کنین و مثلا 6دست بذارین. باقی رو بذارین تو ساک یا چمدون و بذارین تو انبار . بعد سه ماه دوباره 6دست جدید بردارین.😍 اینجوری هم خودتون از لباساتون خسته نمیشین و براتون جدیده. هم لباساتون دیرتر کهنه و بی رنگ و رو میشه🤗 @asraredarun ┄┅─✵💞✵─┅┄
. ! ☝️🏻 ﺧﯿﻠﯽ ﻣﺮﺍﻋﺎتــ ﺩﻝ ﺯﻥ ﻣﻬﻤﻪ...💖 ﺷﻤﺎ ﺩﻻﺗﻮﻥ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺳﺎﺩگے نمیشڪنہ اما ممکنہ ﺑﺴﺎﺩگے ﺭﻓﺘﺎﺭﯼ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺑﺪے ﮐﻪ ﺩﻝ ﺧﺎﻧﻮمتــ بشڪنه!💔 ﭼﻮﻥ ﺧﻮﺩتــ ﺍﯾﻨﺠﻮﺭﯼ ﻧﯿﺴﺘﯽ ﻣﯿﮕﯽ : ﺁﺩﻡ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﭼﯿﺰﺍ ﺩﻟﺶ ﻧﻤﯿﺸﮑﻨﻪ ﺧﺎﻧﻮﻣﻬﺎ ﺩﻟﺸﻮﻥ میشڪنہ ... 💞 @asraredarun ┄┅─✵💞✵─┅┄
😍💖 هَمیڹ ڪِہ ❣ تُو مےﺩﺍنے💕 “ﺩﻭﺳـــتت ﺩﺍﺭَﻡ”❣ ﮐﺎﻓﯿـﺴـﺖ …💕 ﺑُﮕﺬﺍﺭ❣ خَفہ ﮐُﻨَﺪ ﺧُﻮﺩَﺵ ﺭﺍ💕 ﺩُﻧﯿــــــﺎ !!...💕❣💕😘😍💞 @asraredarun ┄┅─✵💞✵─┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام، اعیاد مبارک باد🌹 به مناسبت این روزهای فرخنده کلیه مشاوره‌های خانم با ۲۰/۰تخفیف ارائه می‌گردد✅ 💥از عید قربان تا عید غدیر💥 در زمینه‌👇 👨‍👩‍👦‍👦خانواده 💞ازداوج 💖همسرداری 👼تربیت فرزند 🤗اصلاح مزاج (علیه‌السلام) آیدی جهت نوبت دهی👇👇👇 @asheqemola
🎁 💞دوره انتخاب همسر 💞 مخصوص و جوان👌 برگرفته از آیات و روایات با تدریس استاد فرجام پور از مشاوران برتر و باسابقه💥 🔹شناخت باورهای صحیح در ازدواج 🔸معیارهای صحیح و اصولی در انتخاب 🔹آشنایی با طبع و مزاج 🔸اصول صحیح خواستگاری 🔹روش‌های صحیح تحقیق 🔸جایگاه دعا و استخاره 🔹و... . 🌼پاسخ به تمامی سوالات 🌼پی دی اف سوالات خواستگاری 💥50درصد تخفیف شهریه دوره 🤩به مناسبت دهه ولایت و امامت 🔰 آیدی ثبت‌نام: @adminasrar جهت دریافت اطلاعات بیشتر وارد کانال شوید👇 http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
دوستان این تخفیف ها را از دست ندید👆👆 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مشاور خانواده| خانم فرجام‌پور
💐🍃🌿🌸🍃🌼 🍃🌺🍂 🌿🍂 🌸 📕 #داستـــــان #تاپــــروانگی🦋 #قسمت_سی_ام ✍بعد از این همه صبوری رفته بود؛ آن هم در
💐🍃🌿🌸🍃🌼 🍃🌺🍂 🌿🍂 🌸 📕 🦋 ✍از همان روزهای اول فهمیده بود ارشیا مردی نیست که احساساتش را نشان بدهد یا اصلا احساساتی بشود! ولی ترانه می گفت مردها غرور دارند و محبتشان از جنس ما نیست، بخاطر همین دلش را خوش کرده بود به توجه کردن های وقت و‌بی وقتی که شاید پیش می آمد! اما کم کم و بعد از مدتی دیده بود که نه! انگار در خیالاتش‌ خیلی بال و پر داده بود به دوست داشتن ارشیا... بعضی وقت ها چند روز از او بی خبر بود و حتی دریغ از یک تماس! می دانست مدام کار دارد و مسئولیتش سنگین است، اما دلش که همیشه حرف گوش کن نبود! از طرفی هم وقتی چند روز آفتابی نمی شد زیر نگاه های سنگین خانواده اش اذیت می شد و متاسفانه تظاهر کردن و دروغ گفتن کم کم پا گذاشت به دنیای ساده اش تا هر طوری بود آبرو داری کند! کنار آمدن با خواسته های عجیب و غریبش هم جور دیگری معذبش می کرد. از طرز لباس پوشیدنش مدام ایراد می گرفت. معتقد بود زن باید شیک پوش باشد اما ساده و رسمی! ریحانه عادت داشت که مانتوهای ساده و راحت بپوشد، کفش های اسپرت بخرد و مقنعه مشکی و سورمه ای را دوست داشت... ارشیا اما عجیب بود! انگشت انتخاب روی لباس های گران قیمتی می گذاشت که ریحانه در خواب هم ندیده بود. هرچند بعد از مدت ها فهمیده بود که منظور ارشیا از سادگی در پوشیدن، لباس هایی بود که پوشش مناسب داشتند. یعنی دقیقا برعکس سلیقه ی نیکا و مادرش! ریحانه وقتی می دید طاقت کشمکش ندارد، هر چند که هیچ دفاعی جز سکوت نداشت و شاید اشتباهش همین بود، ولی تصمیم گرفت به خواسته هایش احترام بگذارد، این بود که در عرض چند روز کنج اتاقش پر شد از کفش و کیف های مارک دار ست، ساعت های برند اصل، مانتو و پالتوهای قشنگ و گران قیمت و هر چیزی که از نظر‌ او ضروری بود! ترانه ذوق می کرد از دیدن خوش سلیقگی های شوهر خواهرش، اما خانم جان با اینکه حرفی نمی زد در عمق نگاهش دریای نارضایتی بود که موج می زد... و او از این که هربار دست پر بر می گشت خجالت زده تر می شد. خوب بخاطر داشت یک بار که ارشیا با پسند خودش چیزهایی خریده بود و ترانه همه را وسط سالن ریخته بود و موشکافی می کرد، خانم جان دیگر طاقت نیاورد و در حالیکه سبزی خرد می کرد با اخم گفت: _ریحانه بلند شو جمعشون کن تا خواهرت بیشتر از این هوایی نشده طعنه ی کلامش را نشنیده گرفت و گفت: _چطور مگه؟ _ببین مادر، قرار نیست چون وضع مالی همسرت خیلی از ما بهتره اینطوری تحقیر بشیم! _چه تحقیری مامان؟! _پس مناعت طبعت کجا رفته دختر؟ تو چه احتیاجی به این همه لباس و کفش و هزارتا چیز دیگه داری؟ چرا تاحالا با دو دست مانتو سال رو سر می کردی و صدایت در نمیومد؟ _اشتباه... _گوش کن! به ارشیا بگو تا عقد کرده ای انقدر بریز و بپاش نکنه، هر وقت عروسی کردینو دستتو گرفتو رفتین سر خونه زندگی خودتون سر تا پات رو طلا‌ بگیره! ولی حالا نه... خودت که بهتر مادرت راو می شناسی! طوری با اخم غلیظ حرف زد و چاقو را با دست هایی که پر شده بود از خرده سبزی به سمتش تکان می داد که‌ ترس برش داشت! خانم جان آدمی نبود که به این راحتی ها از کوره در برود... ترانه هم گوشه ای کز کرده بود و مستاصل نگاهش بین آن ها چرخ می خورد. سوخت از فکری که مادرش در موردش می کرد... او که هنوز همان ریحانه بود! توقعاتش عوض نشده و جایگاه خود را به این زودی فراموش نکرده بود اصلا! خواست حرفی بزند که خانوم جان تخته و سبزی ها را برداشت و به آشپزخانه رفت. کنار سینک ظرفشویی ایستاد و با صدایی که از ترس ابهت مادرانه اش می لرزید گفت: _فکر می کردم دخترتون رو بشناسید، من بخاطر پول به ارشیا جواب ندادم که حالا... بغض گلویش را گرفت، چقدر سخت بود دل هر دو طرف را به دست آوردن! _بخدا ارشیا مجبورم می کنه، مدام کنار گوشم از ارزش و طرز برخورد اجتماعی و آداب معاشرت و هزار چیز دیگه زمزمه می کنه. هنوز یه ماه از عقد نگذشته کلافه شدم! شما که می بینید هنوزم مثل قبل می پوشم و دانشگاه میرم. اما وقتی با اونم انگار حکم شده که باید فلان کفشو بپوشم یا فلان دستبندو بندازم! خانم جان تخم مرغ ها را با مهارت توی ظرف سبزی شکست و گفت: _بیخود! اولا که شان اجتماعی به پول خرج کردن بی حساب کتاب نیست و هیچکسی از اسراف بالا نمیره!دوما اون اگه زن شیک و باکلاس می خواست چرا دست گذاشت روی خانواده ی ما که هیچ جوری هم قد و قواره ی خودشون نیستیم؟ همه این آتش ها از زیر سر اون دوستت بلند میشه. یعنی ندید تو چه دختری هستی که معرفیت کرد؟ نکنه شوهرت می خواد عروسک فرنگی درست کنه؟ روغن داشت دود می کرد که مایه ی کوکو را هری ریخت توی تابه و تمام آشپزخانه ی نقلی را بو برداشت. ⇦نویسنده:الهام تیموری.... @asraredarun اسرار درون 🌸 🌿🍂 🍃🌺🍂 💐🍃🌿🌸🍃🌼