🔴 #برکات_پذیرش_اشتباه
💠 قبول کردن #اشتباه یکی از روشهای پایداری بنیان خانواده است. با گوش دادن به صحبتهای همسرتان، میتوانید او را آرام کنید و با #قبول_کردن اشتباه خود و گفتنِ جملهی "ببخشید"، یک بار دیگر #عشق را به زندگیتان هدیه کنید.
💠 معنای پذیرش اشتباه این است که شما میخواهید #رابطهی_گرم خانوادهتان ادامه داشته باشد.
💠 و از طرفی نشان میدهد که در برابر مشکلات، فرد #منطقی و بدون تعصب هستید.
💠 علاوه بر اینکه کوتاه آمدن و پا گذاشتن روی هوای نفس، #سکوی پرشی به سمت #محبوبیت و عزّت است.
🔴 #عیبهای_توهّمی_همسر
💠 مردی متوجه شد #شنوایی همسرش کم شده است و نمیخواست همسرش مطلع شود. به این دلیل، نزد دکتر خانوادگیشان رفت و مشکل را با او درمیان گذاشت. #دکتر گفت: برای اینکه بتوانی دقیقتر به من بگویی که میزان شنوایی همسرت چقدر است، #آزمایش سادهای را انجام بده و جوابش را به من بگو! در فاصله ۴ متری او بایست و با صدای معمولی، مطلبی را به او بگو. اگر نشنید، همین کار را در #فاصله ۳ متری تکرار کن! بعد در ۲ متری و به همین ترتیب تا بالاخره جواب بدهد.
💠 آن شب همسر مرد در #آشپزخانه سرگرم تهیه شام بود و او در اتاق نشسته بود. مرد فکر کرد الان فاصله ما حدود ۴ متر است بگذار امتحان کنم. سوالش را مطرح کرد #جوابی نشنید بعد بلند شد و یک متر به سمت آشپزخانه رفت و دوباره پرسید و باز هم جوابی نشنید. بازهم جلوتر رفت #سوالش را تکرار کرد و باز هم جوابی نشنید. این بار جلوتر رفت و گفت:” شام چی داریم؟”
و #همسرش گفت: عزیزم برای چهارمین بار دارم میگم #ماکارونی داریم!
💠 گاهی بد نیست نگاهی به #درون خودمان بیندازیم شاید #عیبهایی که تصور میکنیم در #همسرمان وجود دارد در وجود خودمان است.
10.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 «مومن با میل اهلش میخورد و میپوشد»
⭕️ #استاد_پناهیان
#همسرداری
"دسـت از تاییـد هـمسر خـود برنداریـد...!"
بیشترین گلایه آقایان از همسران خود این است که میگویند: "همسرم مرا قبول ندارد".
┄┅─✵💞✵─┅┄
#هر_دو_بخوانیم
🔵 #سوال
🔵چگونه قلب همسرم را تصاحب کنم؟
✅ #پاسخ
برای تصاحب قلب همسرتان او را با القاب نیکو خطاب قرار دهید
به بار عاطفی این جملات که همگی یک معنا دارند توجه کنید:
🔹 پنجره اتاق رو ببند
🔸 علی! پنجره اتاق رو ببند
🔹 علی آقا! پنجره اتاق رو ببند
🔸 علی جان ، عزیزم! پنجره اتاق رو می بندی، لطفا؟
┄┅─✵💞✵─┅┄
#شوهرانه
⭕️ #تفاوت_های_کلامی
🔵آقایون زبانی که زنان صحبت میکنند بسیار متفاوتتر از زبانی است که مردان با آن حرف میزنند
مثلاً وقتی خانمی میگوید:
« دیگر راجع به این مسئله حرف نزن، نمیخواهم چیزی بشنوم »
در واقع منظورش چیزی غیر از گفتههایش است. او با زبان بیزبانی قصد دارد فرد مقابلش را متوجه کند که این موضوع نه تنها برایش مهم بوده، بلکه به شدت باعث ناراحتیاش هم شده است
🔴اما اگر یک مرد چنین حرفی بزند بیگمان قصدش همانی است که بیان کرده است
این موضوع ساده، فقط نمونهای از رازهای دنیای متفاوت زنان و مردان است
چنین تفاوتهای شخصیتی در تمام وجوه زندگی زنان و مردان مشهود است. بنابر این، روانشناسان معتقدند که شناخت و کشف هر یک از آنها برای یک زندگی مشترک موفق، لازم و ضروری است.
┄┅─✵💞✵─┅┄
#خانومها_بخوانند
🔵اگه خانوما بدونن چقدر #عشوه و ناز برا مردان دوست داشتنی و #لذت بخشه به جای وقت صرف کردن برای آشپزی و بساب و بشور، #عشوه ریختن را یاد می گرفتن و انجام میدادن و اگر به خوبی و به جا و به اندازه باشه جای همه چیز رو می گیره.
✅ به شما بگم عشوه گری حتی از #زیبایی صورت و اندام و خوش تیپی هم مهمتره چون محرکتره.
✅ فرق زن با مرد در چیست!؟ زنی که حرکات و #عشوه های خاص #زنانه نداشته باشه و رفتار و حرف زدنش مردونه باشه به چه درد #شوهر می خوره؟ خب مرد اگه می خواس با یک زنِ مرد #ازدواج کنه اصلا چرا ازدواج کنه؟ خب دوستای هم جنس خودش بودن که ، براش بس بود دیگه😒😏
┄┅─✵💞✵─┅┄
#دلبرانه😍💖
💕حسرت بخورد،
هرکه مرا با تو ببیند،
💕وقتی بزنم با تو قدم،
شانه به شانه....😍❤️
┄┅─✵💞✵─┅┄
هدایت شده از مشاور خانواده| خانم فرجامپور
سلام 🌹
در خدمتتون هستم
با بحث مشاوره
در رابطه با 👇
✴️خانواده و مشکلات خانوادگی
✴️همسرداری
✴️سیاستهای زنانه
✴️تربیت فرزند
✴️ازدواج
✴️اصلاح مزاج
✴️مسائل اعتقادی
(فرجامپور)
جهت تنظیم نوبت به ای دی زیر پیام بدید
👇👇
@asheqemola
مبحث نکات و سیاست های همسرداری و طب اسلامی را در این کانال پیگیر باشید👇👇
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
کانال فرم های مشاوره
https://eitaa.com/joinchat/3032088595Cbc12a9d09e
#نظر_شما
زهرا:
بسیار ممنونم از استاد عزیز خانم فرجامپور که مثل همیشه با صبر و حوصله به مسئله بنده گوش دادند و با درایت بنده رو راهنمایی کردند
ان شاالله که سلامت و عاقبت به خیر باشند
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
خدا را شکر🌺
هر چه هست لطف خداست🌺
التماس دعا🌺
مشاور خانواده| خانم فرجامپور
..C᭄• 📌#تا_خدا_فاصله_ای_نیست #قسمت16 گفت ولش کن چرا میخوایی خودت و ناراحت کنی تو از مادر برام بگو
..C᭄•
#تا_خدا_فاصله_ای_نیست
#قسمت17
انگار یکی داشت باهام حرف میزد میگفت داری کجا میری؟ نه دوستی نه فامیلی برات نمونده برگرد خونه بیگانه که نیست پدرته بگو ببخش تموم میشه....
قانعم کرد که برگردم رو به خونه کردم که برگردم بگم پدر جان ببخش ولی یه دفعه به خودم گفتم احسان مرد باش تو درمدرسه اگر شلوغی میکردی تنبیهت که میکردن اعتراض نمیکردی نمیگفتی من نبودم میگفتی آقا من کردم و از تنبه نمیترسیدی حالا تو مدرسهی خدای تنبل بودی شلوغی کردی خدا داره تنبیهت میکنه پس مرد باش بگو خدایا تنبیهت قبول دارم و برگشتم چند تا کوچه که رفتم پایین چند تا سگ تو کوچه سرشان رو توی سطل اشغال کرده بودن منم رفتم یه جفت دمپای توشون بود که پاره شده بود برداشتم ولی از هیچی که بهتر بود...
رفتم طرف مسجد ولی بسته بود بدنم داشت یخ میزد از سرما تو خیابان بودم که چشمم خورد به پمپ بنزین یواشکی رفتم تو دستشویی ولی خیلی سرد بود لباسم یخ گرفته بود پیرهنم رو در آوردم دلداری خودم رو میدادم میگفتم اگر یه کمونیست بتوانه سه سال تو یه جنگل ورزش کنه منم میتونم طاقت بیارم ولی بخدا آنقدر سرد بود که داشتم بیهوش میشدم با مشت میزدم به سینم که قلبم گرم بشه ولی تاثیری نداشت تا نماز صبح تو دستشویی بودم صدای اذان که اومد رفتم مسجد ولی خجالت کشیدم با اون سرو وضع برم داخل....
تو حیاط مسجد یه اتاق بود که مُرده هارو اونجا غسل میدادن رفتم تو بعد نماز همه رفتن ماموستای مسجد به خادم مسجد گفت در رو نبند الان هوا روشن میشه رفتم تو پیرهنم رو که همه خونی بود شستم وضو گرفتم ولی بخدا تو نماز نمیدونستم دارم چی میگم از بس سردم بود...
پیرهنم رو انداختم رو بخاری خودمم دراز کشیدم خوابم برد تا ساعت 10 که خادم مسجد اومد گفت چرا اینجایی؟ پاشو برو بیرون ببینم رفتم به فلان جا که آشغال های شهر رو میبردن اونجا دنبال کفش میگشتم که یه جفت پیدا کردم با یه کت کهنه ولی پاره بودن از هیچی بهتر بود...
😔آمدم داخل شهر گشنهم شده بود داشتم تو شهر میگشتم هرکی منو میدید بهم یه جوری نگاه میکرد مثل گداها انگار آدم نبودم همه با تعجب نگام میکردن کت پاره کفش پاره...
تا رسیدم یه جایی خیلی مردان جمع شده بودن گفتم چه خبره گفتن هیچی اینجا همه کارگرن برای کار جمع میشم اینجا منم یه گوشه ایستادم ولی بخدا داشتم از خجالت آب میشدم ولی کسی بهم نگاه نمیکرد...
دو روز رفتم بغیر از آب چیزی نداشتم بخورم تا ظهرش رفتم برای نماز تو مسجد بعد نماز همه رفتن من موندم و چند تا طلبه ؛ یکیش اکد تعارفم کرد برم پیششون گفتم ممنون نمیخورم ولی قسمم داد بزور رفتم سر سفره ولی بخدا قسم چهار یا پنج لقمه بیشتر نخوردم که یکی از طلبه ها اومد گفت این گدا گشنه کیه آوردید...؟؟!!
اون یکی گفت خجالت بکش این چه حرفیه گفت برو بابا اینا چه میدونن خدا کیه گشنشه آمده مسجد شکمش رو سیر کنه بخدا بلند شدم که بزنمش ولی شیطان رو نفرین کردم اومدم بیرون...
☝️🏼گفتم خدایا خودت میدنی که میتونستم طوری بزنمش که نتونه روی پاهاش بیسته ولی بخاطر حرمت خونهت چیزی نگفتم....رفتم بیرون شهر آرزوی مــــرگ میکردم ، دوست داشتم بمیرم بخدا...
📝نویسنده:حزین خوش نظر
ادامه دارد....😊
@asraredarun
اسرار درون