💫دهه کرامت مبارک💫
السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا
السلام علیک یا فاطمه المعصومه
#نذر_فرهنگی💥
به مناسبت دهه کرامت
از تاریخ ۲۲ اردیبهشت تا ۲۷ اردیبهشت ماه
کلیه مشاوره ها با ۲۰/۰ #تخفیف 🎁🎁👏👏
در زمینه👇
اعتقادی،
خانواده،
ازدواج،
همسرداری،
مشکلات زناشویی،
تربیت فرزند،
اصلاح مزاج،
توسط خانم فرجامپور انجام می شود✅
آی دی جهت هماهنگی 👇
@asheqemola
آموزش #رایگان_همسراداری
و #شخصیت_شناسی و #ارتباط_موفق👇
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
#فرشته_کویر
#قسمت_39
سریع پتو روی فرشته انداخت و رفت تا برایش دارو و جوشانده بیاورد. با داروها و جوشاندهی مامان، حال فرشته بهتر شده بود،
ولی هنوز تب و سرگیجه داشت.
پتو را دورِ خودش پیچیده بود و عرق میریخت. ولی هنوز تنش میلرزید و در اتاقش بود، که مامان وارد اتاق شد.
_فرشته مادر بهتری؟
_ممنون بهترم.
_خانم رسولی و فاطمه اومدن. میتونی بیای بیرون؟
دوباره یادِ دیشب افتاد و انگشتر.
"ای وای، حالا چه کار کنم"؟
_باشه مامان میام
تمامِ توانش را جمع کرد ولی نتوانست از جایش بلند شود و دوباره در رختخواب ماند.
این بار صدای فاطمه آمد.
_ای وای فرشته جان این چه حالیه؟ تو که دیشب خوب بودی! ای وای تنت چقدر داغه!
_سلام فاطمه جان چیزی نیست.
_یعنی چی چیزی نیست؟ باید بریم درمانگاه. یاالله پاشو آماده شو!
و از اتاق بیرون رفت.
_مامان، فرشته اصلا حالش خوب نیست. تبش خیلی بالاست، باید ببریمش درمانگاه.
_ای وای! خدا مرگم بده چی شده بچهام؟ فاطمه سریع برو خونه به علی بگو ماشین رو بیاره، زود باش دخترم.
مامان گفت:
_نه حاج خانم، تو رو خدا زحمت نکشید. عصری باباش میاد میبریمش. الآن بهش دارو دادم. خدا رو شکر بهتره.
_ای بابا، الآن وقتِ تعارف نیست که. کاش صبح زودتر میگفتید. علی امروز شیفتِ عصر میره شرکت، خونه است الان.
و خودش بالای سرِ فرشته رفت.
_اِی وای چقدر این بچه تب داره؟!
_سلام، چیزی نیست خانم رسولی بهترم. دارو خوردم تا شب خوب میشم.
_یعنی چی؟ دیگه با این وضعت هم تعارف میکنی؟ دیگه تو دخترِ خودمی، مگه میشه تو رو تو این وضع رها کنم؟ الآن علی و فاطمه میان، پاشو تو رو خدا آماده شو بریم درمانگاه.
با آمدنِ فاطمه، مامان هم آماده شد و به کمکِ فاطمه، فرشته را بلند کردند و بیرون بردند. علی در ماشین منتظر بود.
با دیدنِ حال و روزِ فرشته سریع از ماشین پیاده شد و درِ عقب را باز کرد.
_سلام! ای وای این چه وضعیه؟ چرا زودتر نگفتید که بیام بریم درمانگاه؟
_سلام پسرم. آخه راضی به زحمت نبودیم.
_حاج خانم شما رحمتید.
سریع پشتِ فرمون نشست و حرکت کرد.
با زحمت چشمهایش راباز کرد و با زحمت آب گلویش راقورت داد. هنوز تب داشت و میلرزید. نگاهی به اطرافش کرد. مادرش با دیدنِ چشمهای بازِ فرشته خوشحال شد.
_دخترم بهتری؟
_بله ممنون بهترم.
_خدارو شکر. سِرمت هم تمام شده الآن میرم پرستار رو صدا میکنم بیاد سِرم رو بکشه.
از اتاق خارج شد و پشتِ سرش علی به اتاق آمد. فرشته سربهزیر انداخت و سلام کرد.
_سلام خوبی؟ بهتر شدی؟
فرشته با زحمت توانست جواب دهد.
_ممنونم خوبم.
_فرشته تو چِت شده؟ دیشب احساس کردم حالت خوب نیست، خیلی نگرانت بودم تا صبح نتونستم بخوابم. صبح به مامان گفتم با یه بهونهای بیاد حالت رو بپرسه. فرشته به خدا من طاقتِ ناراحتیت رو ندارم. تو رو خدا مواظب خودت باش.
فرشته سربهزیر و با تعجب گوش میکرد! تا حالا با هیچ نامحرمی اینطوری صحبت نکرده بود و تا حالا چنین حرفایی نشنیده بود.
هیچ کس اینطوری به او ابراز علاقه نکرده بود، چون به کسی اجازه نداده بود که اینطوری صحبت کند.
حتی امیر!
ولی الآن علی به عنوانِ نامزدش به خودش اجازه میداد که راحت ابرازِ علاقه کند.
هر چه علی بیشتر میگفت، فرشته از عشقِ پنهانیش، ناامیدتر میشد.
انگار باید تسلیم این سرنوشت میشد.
_فرشته تو رو خدا خیلی مواظبِ خودت باش.
کاش این یک ماه هر چه زودتر تموم بشه، تا خودم همیشه ازت مراقبت کنم. فکر کنم تا این یه ماه تموم بشه، من جون بِسر بشم. خیلی داره بهم سخت میگذره. بعد از سه سال که تونستم بهت برسم، باید یه ماه دیگه هم دوریت رو تحمل کنم. باور کن فرشته خیلی برام سخته...
کاش میتونستم خودم ازت پرستاری کنم.
🖋نویسنده (فرجام پور)
⛔️کپی و فروارد حرام❌
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
#فرشته_کویر
#قسمتِ_40
بالاخره از درمانِگاه به خانه آمدند .
خانم رسولی وفاطمه زودتر رفته بودند .
مامان کمک کرد تا فرشته پیاده شود
وبعد دستش را گرفت .
وگفت:
_علی آقا شرمنده خیلی زحمت دادیم
لطفا بفرمایید داخل یه خستگی درآرید.
_ممنونم حاج خانم وظیفه بوده کاری نکردم .این داروها را می دم خدمتتون
خواهشا مواظب فرشته باشید اگه کاری هم داشتید حتما خبرم کنید .
_ممنونم پسرم خیلی زحمت کشیدی.
_راستی نوبتِ آزمایشِ خون راهم برای پس فردا گرفتم .ان شاءالله تا اون روز حالِ فرشته خوب شده باشه.
_ان شاءالله خوب می شه نگران نباشید.
_فعلا با اجازتون.فرشته مواظبِ خودت باش.
"ای بابا چی می گه ؟یعنی این قدر نگرانِ منه؟خدایا دیگه کاری نمی تونم بکنم
خودم رو به خودت سپردم"
سرش را پایین انداخت وگفت:
_چشم ممنون.
وعلی که انگار دل نمی کند برود.
یک لحظه مکث کرد وخداحافظی کرد ورفت.
آن شب فرشته حالش بهترشد.
دیگه تب ولرز نداشت.
فقط سردرد وکمی سر گیجه.
که مامان با یک عالمه میوه وکمپوت وارداتاق شد .
_فرشته ببین علی آقاچقدر برات چیزی گرفته؟اومد دمِ در تعارف کردم تو نیومد .اینارو داد حالت رو پرسید ورفت .چه پسر خوبیه.چقدر با معرفته .
وهمه کارهای علی فرشته را از عشقِ پنهانش ناامیدو ناامید تر می کرد.
فردا صبح که برای نماز بیدار شد، حالش بهتر بود. اما هنوز کمی لرز داشت.
بعد از نماز، در آن هوای گرمِ وسطِ تابستان، پتویش را به خود پیچید و دوباره خوابید. ساعتی نگذشته بود که با صدای زنگ در بیدار شد.
"این وقتِ صبح کیه؟"
از پنجره اتاقش بیرون را نگاه کرد که با دیدنِ فرزاد جیغ کشید و پتو را انداخت و از اتاق بیرون دوید.
وسط حیاط به فرزاد رسید.
_وای داداش قربونت برم، چقدر دلم برات تنگ شده بود. خوش اومدی.
_بَه سلام خواهر گلم.
آمدنِ فرزاد جانِ تازهای به فرشته بخشید و مریضیش را فراموش کرد.
مامان صبحانه آماده کرد و سه تایی کنارِ سفره نشستند. فرزاد با هیجان ازخاطراتش میگفت.
فرشته با دقت گوش میکرد، که فرزاد گفت:
_راستی فرشته نامزدیت مبارک باشه. خوب بدون ما جشن و سرور میگیرینا.
فرشته از حیا گونههایش سرخ شد و با شرم سرش را به زیر انداخت و از جایش بلند شد و به اتاقش رفت.
_ای بابا مگه چی گفتم رفتی؟ بیا صبحونهات رو بخور.
_فرزاد مادر سر به سرش نذار. میبینی که خجالت میکشه.
_خجالت میکشه یا ناراحت شد؟ مامان اصلا فرشته این پسره رو دوست داره؟ من مطمئنم هنوز درست و حسابی هم ندیدتش. چطوری رضایت داده؟
_خب معلومه که راضیه. چه حرفیه میزنی؟
🖋نویسنده (فرجام پور)
⛔️کپی و فروارد حرام❌
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
هدایت شده از مشاور خانواده| خانم فرجامپور
#دوره_های_آموزشی_اسرار_درون👇👇
💞#دوره_اسرار_زناشویی💞
یا
سواد جنسی
👈ناگفتنی های زناشویی بی پرده،
به همراه پی دی اف تصویری،
آموزش هر آنچه نیاز است یک خانم متاهل بداند،
آناتومی اندام جنسی زن و مرد.
اموزش رابطه صحیح.
صفر تا صد یک رابطه درست و اصولی،
پوزیشن های مناسب
و کلی مطلب مهم ...💞
💔#دوره_اسرار_ارتباط_موفق
یا
سواد عاطفی💞
👈نحوه صحیح ارتباط گیری با دیگران.
خودشناسی.
انتخاب صحیح.
نحوه انتخاب همسر
رفتار صحیح با همسر
نحوه رفتار صحیح با خود و دیگران و...💕
👼#دوره_تربیت_جنسی کودک و نوجوان
👈شروع تربیت جنسی
آموزش صحیح به کودک و نوجوان
مشکلات دوران بلوغ
اصلاح مزاج دوران بلوغ و ...
هر کدام از دوره ها با ۷۰/۰ تخفیف عیدانه عرضه می شود✅
ادمین ثبت نام👇
@asheqemola
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
خانم های عزیز از تخفیف جا نمونید👏👏👏🎁🎁🎁
هدایت شده از مشاور خانواده| خانم فرجامپور
حتما بنر را در گروه ها و کانال هاتون بگذارید
و برای دوستان تون بفرستید
تا زندگی هاشون رنگ و بوی تازه ای بگیره👌
الهی که زندگی هاتون مملو از عشق و لذت و محبت باشه💞
┄┅─✵💖✵─┅┄
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
اِلهی
یا حَمیدُ بِحَقِّ مُحَمَد
یا عالی بِحَقِّ علی
یا فاطِرُ بِحَقِّ فاطمه
یا مُحْسِنُ بِحَقِّ الحسن
یا قدیمَ الاِ حسان بِحَقِّ الحُسَیْن
عَجِّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَجَ صاحبَ العصرِ والزَّمان
سلام امام زمانم🌺
سلام صبحتون پر نور🌹
┄✦۞✦✺﷽✺✦۞✦┄
#حدیث_نور
✨امام رضا علیهالسلام فرمودند:
هركس نتواند به زيارت من بيايد، برادرم را در رى يا خواهرم را در «قم» زيارت كند كه ثواب زيارت مرا در مى يابد.✨
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
┄┅─✵💖✵─┅┄
#انگیزشی💪
به چه میاندیشی؟
نگرانی بیجاست
عشق اینجا و خدا هم اینجاست.
زندگی فردا نه، همین امروز است
راهها منتظرند
تا تو هرجا که بخواهی برسی
لحظهها را دریاب
پای در راه گذار
الهی شکر، الحمدلله رب العالمین❤️
الهی به امید خودت💖
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
#روز_دختر_مبارک💥💥💐💐
کمی بیشتر به دخترانی که امسال از سایه پدر و یا مادر محروم شدند و از تبریک پدرانه و مادرانه محروم شده اند.
#بخصوص_دختران_شهدای_مدافع_حرم
#دختران_مدافعین_امنیت
روزتون مبارک💐💐
ان شاءالله خوشبخت وعاقبت بخیر بشید💐💐
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
══💝══════ ✾ ✾ ✾