🔺آشپزخانه پر رونقی داشته باشید
و اگر میخواهید از شوهرتان كمك بگیرید از كارهای ناشیانهاش ایراد نگیرید ❌
👏و هر كار خوب او را تحسین كنید تا برای انجام بقیه كارها، ترغیب شود.
💞یادتان باشد
این زن است که مرد را می سازد👌
به جای ایراد گرفتن
نق زدن
بد اخلاقی کردن❌
🤗تعریف و تحسین کنید
تشکر کنید
لبخند بزنید
و خوبیهایش را برجسته کنید👇
همینی می شود که شما می خواهید
و آرزوی هر زنی است😊👏
🙍♂آقای محترم
لطفا دقت کنید👇
🧕زنها کلامی هستند
💞 زنان دوست دارند با همسرشان ساعت ها به گفتگو بنشیند
و از سیر تا پیاز همه ماجراهایی که برای خودشان و یا دیگران اتفاق افتاده را تعریف کنند،
رفتاری که شاید چندان مساعد حال مردان نباشد.👌
🙍♂ یک مرد موفق،
مردی است که این خصلت زنانه را بشناسد و با ترفندهایی به ارضاء این حس زنانه همسرش بپردازد.🤗
👈توصیه می شود ساعاتی از وقت تان را صرف هم صحبتی با همسرتان کنید
و با دل و جان، گوش به حرفهایش بسپارید👏👏.
الهی که زندگی های همگی تون عسل باشه💥👏
و در این روزها و شبهای سرد
کانون خانواده هاتونگرم گرم گرم باشه💞
زندگی خیلی قشنگ میشه اگه☺️👏👇
حرف زدنتون مثل👇
دوتا دوست صمیمی باشه😍
عشقتون مثل لیلی و مجنون♥
حمایتتون از هم مثل خواهر و برادر🤝
و دیوونه بازیاتون مثل دوتا بچه
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
┄┅─✵💞✵─┅┄
═══♥️ℒℴνℯ♥️═══
#دلبرانه😍💞
❲• دلبـَرم♡ •❳
فقـط میخـوام بـدوني داشتـنت تنهـا چیـزیِہ کِہ بخـاطـرش زنــدگي میکـنم❣️🫶🏻❣️
❥http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
┄┅─✵💞✵─┅┄
۲۶۳)
#تینا
#قسمت_۲۶۳
خانم محمدی با صدای بلند گفت:
-توجه، توجه، لطفا وارد فضای مجازی بشید.
نگاهی به ساحل انداخت:
-شما همراهی نمی کنی؟ عروس خانم؟
ساحل دستپاچه گفت:
-ببخشید، جوابش رو بدم، گناه داره.
-ما که حرفی نداریم. اصلا می خوای بعدا لینک ها رو برات می فرستم؟
-خوبه، ممنون می شم.
-خب بچه ها آماده اید. الان یه لینک براتون می فرستم وارد بشید.
وارد تلگرام که شدم، دوباره حالم بد شد. باز چشمم به پروفایل پرهام افتاد. کاش می توانستم برای همیشه تلگرامم را حذف کنم. باز یاد تهدید ها، نامه و عکس ها افتادم. نفسم را با حرص بیرون دادم. ریحانه به پهلویم زد:
-چی شده؟
-هیچی، ولی نمی شه تلگرام کلا نباشه؟ حالم از دیدنش بد می شه. خاطرات خوشی ندارم.
خانم محمدی گفت:
-عزیزم، کل دنیا همینه. همیشه تقابل شر و خیر بوده و هست. این ماییم که باید انتخاب کنیم.
از وسوسه شیطان و از بدی ها که گریزی نیست.
شجاع باش. قوی باش. پس چطوری باید قدرت و شجاعتت رو ثابت کنیم؟ بیا وسط میدون. با شجاعت بجنگ و مقاومت کن.
با اینکه از حرف هایش سر در نمی آوردم، چشمی گفتم و با دستان لرزان، نگاهی کوتاه به کانال ها و گروه ها انداختم. فقط تعداد پیام ها را دیدم.
احساس کردم سرم گیج می رود و حالت تهوع دارم.کف دستانم، از عرقی سرد خیس شد. گوش هایم نمی شنید. در دلم فقط می گفتم،
" لعنت به من، لعنت به پرهام، لعنت به تلگرام، لعنت به شیطان."
صدای تپش قلبم و داغی صورتم، باعث شد، گوشی را رها کنم و دست روی گونه هایم بگذارم.
ریحانه لیوان آب را نزدیک لبم کرد:
-چی شد تینا؟ خوبی؟
تازه متوجه آن ها شدم که با نگرانی هر کس چیزی می گفت. خانم محمدی هم با عجله از اتاق بیرون رفت.
🖋نویسنده (فرجام پور)
⛔️کپی و فروارد حرام❌
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
۲۶۴)
#تینا
#قسمت_۲۶۴
با زحمت لب باز کردم:
-چیزی نیست، فقط سرم داره گیج می ره.
صدای برخورد قاشق با لیوان، نگاهم را به سمت در کشاند. پلک هایم را روی هم فشردم و باز کردم. خانم محمدی لیوان شربت را جلوی لبم گرفت و گفت:
-بخور، حالت جا بیاد.
چند جرعه که نوشیدم، خودم را جا به جا کردم و لیوان را دستم داد.
-چی شد آخه؟ تو که خوب بودی؟
نتوانستم حرفی بزنم.
ساحل لب باز کرد:
-تینا جان، هر چی بود گذشت، تمام شد. چرا خودت رو این قدر اذیت می کنی؟ نمی شه که تا آخر عمر هر وقت گوشی دست می گیری، حالت بد بشه.
فقط سکوت کردم. آهی کشیدم و لیوان را به لب چسباندم.
نگاه نگران ریحانه را روی خودم حس کردم.
به ناچار لبخندی زدم. رو به ساحل کردم:
-چیزی نیست. تلاشم رو می کنم.
-به نظرم اول اسم پرهام و شماره اش رو از روی گوشی ات حذف کن. بگذار خاطراتش از ذهنت پاک بشه. باید با شرایط کنار بیایی.
مکثی کرد و ادامه داد:
-تینا باید قوی باشی. می فهمی قوی.
لیوان را زمین گذاشتم:
-می فهمم. ولی سخته. البته نه به خاطر پرهام، بیشتر از شرایطی که پیش اومده می ترسم. نگرانم.
خانم محمدی لیوان را برداشت و ایستاد:
-نگران نباش. هیچ کاری نمی تونه بکنه.
از در بیرون رفت.
ساحل دستم را گرفت:
-بهت قول می دم، سختیش همین چند روزه. طاقت بیار. به قول مامانم "می گذره".
توی دلم گفتم"درسته می گذره. مثل تمام روزهای سختی که گذشت."
لب باز کردم:
-درسته که می گذره. ولی معلوم نیست چی در پیشه. برای مهتاب هم گذشت، اما چطوری؟ اگر منم مثلِ اون...
نگذاشت حرفم تمام شود:
-تو با مهتاب فرق داری. تو فهمیدی، دنبال کارهای خلافی که اون رفت، نرفتی. خدا رو شکر کن دختر. به خیر گذشت. بقیه اش هم خدا کمک می کنه.
🖋نویسنده (فرجام پور)
⛔️کپی و فروارد حرام❌
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
#نظر_شما
#مشاوره_تلفنی
#خانم_فرجامپور
سلام وقت بخیر
می خواستم از استاد برای مشاوره تشکر کنم
من سر دوراهی برای انتخاب بودم
و نمی دونستم باید چی کار کنم
با راهنمایی استاد فهمیدم اول باید به خودم برسم و اروم باشم تا بتونم وظایف دیگه ام رو درست انجام بدم و الویت بندی ها رو فهمیدم
واقعا ازشون تشکر می کنم .
بار بزرگی از رو دوشم برداشتند
البته باز هم وقت می گیرم باز هم لازم دارم بیشتر به جزییات بپردازیم
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
خدا را شکر، هر چه هست لطف خداست🌺
آی دی جهت هماهنگی👇
@asheqemola
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490