۲۶۳)
#تینا
#قسمت_۲۶۳
خانم محمدی با صدای بلند گفت:
-توجه، توجه، لطفا وارد فضای مجازی بشید.
نگاهی به ساحل انداخت:
-شما همراهی نمی کنی؟ عروس خانم؟
ساحل دستپاچه گفت:
-ببخشید، جوابش رو بدم، گناه داره.
-ما که حرفی نداریم. اصلا می خوای بعدا لینک ها رو برات می فرستم؟
-خوبه، ممنون می شم.
-خب بچه ها آماده اید. الان یه لینک براتون می فرستم وارد بشید.
وارد تلگرام که شدم، دوباره حالم بد شد. باز چشمم به پروفایل پرهام افتاد. کاش می توانستم برای همیشه تلگرامم را حذف کنم. باز یاد تهدید ها، نامه و عکس ها افتادم. نفسم را با حرص بیرون دادم. ریحانه به پهلویم زد:
-چی شده؟
-هیچی، ولی نمی شه تلگرام کلا نباشه؟ حالم از دیدنش بد می شه. خاطرات خوشی ندارم.
خانم محمدی گفت:
-عزیزم، کل دنیا همینه. همیشه تقابل شر و خیر بوده و هست. این ماییم که باید انتخاب کنیم.
از وسوسه شیطان و از بدی ها که گریزی نیست.
شجاع باش. قوی باش. پس چطوری باید قدرت و شجاعتت رو ثابت کنیم؟ بیا وسط میدون. با شجاعت بجنگ و مقاومت کن.
با اینکه از حرف هایش سر در نمی آوردم، چشمی گفتم و با دستان لرزان، نگاهی کوتاه به کانال ها و گروه ها انداختم. فقط تعداد پیام ها را دیدم.
احساس کردم سرم گیج می رود و حالت تهوع دارم.کف دستانم، از عرقی سرد خیس شد. گوش هایم نمی شنید. در دلم فقط می گفتم،
" لعنت به من، لعنت به پرهام، لعنت به تلگرام، لعنت به شیطان."
صدای تپش قلبم و داغی صورتم، باعث شد، گوشی را رها کنم و دست روی گونه هایم بگذارم.
ریحانه لیوان آب را نزدیک لبم کرد:
-چی شد تینا؟ خوبی؟
تازه متوجه آن ها شدم که با نگرانی هر کس چیزی می گفت. خانم محمدی هم با عجله از اتاق بیرون رفت.
🖋نویسنده (فرجام پور)
⛔️کپی و فروارد حرام❌
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
۲۶۴)
#تینا
#قسمت_۲۶۴
با زحمت لب باز کردم:
-چیزی نیست، فقط سرم داره گیج می ره.
صدای برخورد قاشق با لیوان، نگاهم را به سمت در کشاند. پلک هایم را روی هم فشردم و باز کردم. خانم محمدی لیوان شربت را جلوی لبم گرفت و گفت:
-بخور، حالت جا بیاد.
چند جرعه که نوشیدم، خودم را جا به جا کردم و لیوان را دستم داد.
-چی شد آخه؟ تو که خوب بودی؟
نتوانستم حرفی بزنم.
ساحل لب باز کرد:
-تینا جان، هر چی بود گذشت، تمام شد. چرا خودت رو این قدر اذیت می کنی؟ نمی شه که تا آخر عمر هر وقت گوشی دست می گیری، حالت بد بشه.
فقط سکوت کردم. آهی کشیدم و لیوان را به لب چسباندم.
نگاه نگران ریحانه را روی خودم حس کردم.
به ناچار لبخندی زدم. رو به ساحل کردم:
-چیزی نیست. تلاشم رو می کنم.
-به نظرم اول اسم پرهام و شماره اش رو از روی گوشی ات حذف کن. بگذار خاطراتش از ذهنت پاک بشه. باید با شرایط کنار بیایی.
مکثی کرد و ادامه داد:
-تینا باید قوی باشی. می فهمی قوی.
لیوان را زمین گذاشتم:
-می فهمم. ولی سخته. البته نه به خاطر پرهام، بیشتر از شرایطی که پیش اومده می ترسم. نگرانم.
خانم محمدی لیوان را برداشت و ایستاد:
-نگران نباش. هیچ کاری نمی تونه بکنه.
از در بیرون رفت.
ساحل دستم را گرفت:
-بهت قول می دم، سختیش همین چند روزه. طاقت بیار. به قول مامانم "می گذره".
توی دلم گفتم"درسته می گذره. مثل تمام روزهای سختی که گذشت."
لب باز کردم:
-درسته که می گذره. ولی معلوم نیست چی در پیشه. برای مهتاب هم گذشت، اما چطوری؟ اگر منم مثلِ اون...
نگذاشت حرفم تمام شود:
-تو با مهتاب فرق داری. تو فهمیدی، دنبال کارهای خلافی که اون رفت، نرفتی. خدا رو شکر کن دختر. به خیر گذشت. بقیه اش هم خدا کمک می کنه.
🖋نویسنده (فرجام پور)
⛔️کپی و فروارد حرام❌
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
#نظر_شما
#مشاوره_تلفنی
#خانم_فرجامپور
سلام وقت بخیر
می خواستم از استاد برای مشاوره تشکر کنم
من سر دوراهی برای انتخاب بودم
و نمی دونستم باید چی کار کنم
با راهنمایی استاد فهمیدم اول باید به خودم برسم و اروم باشم تا بتونم وظایف دیگه ام رو درست انجام بدم و الویت بندی ها رو فهمیدم
واقعا ازشون تشکر می کنم .
بار بزرگی از رو دوشم برداشتند
البته باز هم وقت می گیرم باز هم لازم دارم بیشتر به جزییات بپردازیم
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
خدا را شکر، هر چه هست لطف خداست🌺
آی دی جهت هماهنگی👇
@asheqemola
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
سلام علیکم وقت بخیر،
بجه ها را توی سن بلوغ نمیشه مجبور به کاری کرد.
معمولا توی این سن دوست دارند خودشون دلیل هر کاری را بدونن و به انتخاب خودشون کاری را انجام بدن.
به جای نگرانی و نصیحت کردن، سعی کنید محیط را مساعد کنید.
هم از مدرسه مطالبه داشته باشید که زنگ نماز و ... داشته باشند
و هم از بین دوستانش چند نفر را که اهل نماز هستند انتخاب کنید و باهاشون ارتباط بگیرید.
در ضمن برقراری دورهمی های دخترانه ، انها را به مسجد رفتن و شرکت در فعالیتهای فرهنگی تشویق کنید.
یادتون باشه
در این سن تاثیر محیط از تاثیر خانواده بیشتره
موفق باشید🌺
سلام علیکم وقت بخیر.
شما باید به حریم شان و قانون زندگی شون احترام بگذارید.
یا منزل شون نرید
یا به همان شکل که خودشون می پسندند برید.
همین که با روی باز استقبال می کنه و احوالتون را می پرسه خوبه.
به جای مرتب رفتن به منزل شون تلفنی حالشون را بپرسید.
تنهایی های خودتون را با کس دیگه یا جای دیگه ای پر کنید
یادتان باشه
توقع کمتر باعث محبت و دوستی بیشتر میشه
برای هر کاری حتما نیت قربت کنید
موفق باشید🌺
┄┅─✵💝✵─┅┄
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
🍃بہ نام او ڪه...
🌼رحمان و رحیم است
🍃بہ احسان عادت
🌼وخُلقِ ڪریم است
سلام امام زمانم❤️
سلاااام
الهی به امیدتو
صبحتون بخیر💖
حدیث نور
🌼بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيمِ🌼
✍ حضرت فاطمه زهرا سلام اللّه علیها: شما را کجا به بیراهه می برند؟ درحالی که کتاب خدا (قرآن) میان شماست، امور قرآن آشکار است، احکامش درخشان است و نشانه های آن فروزنده.
📚 بحارالأنوار ج29 ص220
┄┅─✵💝✵─┅┄
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
#انگیزشی💪
اگه با شوق زندگی کنی، زندگی شوق رو بهت نشون میده...
اگه با ترس زندگی کنی، زندگی ترس رو بهت نشون میده…😊
الهی به امید خودت❤️
الهی شکر، الحمدلله رب العالمین🌹
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
رمز مهم لیله الرغائب.mp3
11.23M
✘ اولین شب جمعه ماه رجب چرا شده شبِ مهندسی رغبتها یا شب آرزوها؟
چه رمزی در این انتخاب هست؟
#پادکست_روز
#استاد_شجاعی | #استاد_میرباقری
#حجت_السلام_قرائتی
@ostad_shojae | montazer.ir
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
سلام،،، سلام،،،سلام به همه شما خوبان🌹
در این شب عزیز بهترین ها را براتون آرزو دارم
الهی که همگی حاجت روا باشید🌹