داستان کودکانه😍🌹
برای کوچولو های نازنین👶🌺
ومامان های مهربون ☺️🌸
#داستان_کودکانه
به نام خدای مهربون❤️
همفکری👌👌
توی یه روستای باصفا ،حسن اقایه مزرعه بزرگ داشت .
حسن اقاتوگوشه ی این مزرعه یه لونه ساخته بود وازچندتامرغ وخروس نگهداری میکرد،🐔🐔🐥🐧🐦
صبح هاخروس باصدای خوشش اهالی خونه روازخواب میکرد،🐔🐧🐦
هرروزصبح حسن اقا،میرفت شیرگاوهارومیدوشید.🐂🐄🐂🐂
به لونه مرغ وخروسهاسرمیزد تخم مرغها روجمع میکرد.
درلونه روبازمیکرد ومرغ وخروس ها رومیاوردبیرون 🐓🦃🐓🦃
اونهاهم خوشحال میرفتن ،توباغچه وشروع میکردن علف های توباغچه روخوردن😊😊
جوجه هادنبال هم میکردن و باهم بازی میکردن وخوشحال وشاد بودند🐥🐥🐥
عصرکه میشد حسن اقامیومد واونهارو میبرد تولونه شون.؛🙏🙏
مرغ وخروس ها وجوجه کوچولوهاانقدرخسته بودن که تاپاشون به لونه میرسید زود خوابشون میبرد😊😊
یه شب که همه توخواب نازبودن یکدفعه مرغ وخروس ها یه صدایی شنیدن وباترس ازخواب پریدن😲😲😲
جوجه هاازترس جیغ میکشیدن وزیربال وپرمامان مرغهاشون قایم شدن؛؛🐥🐥🐥🐥🐥
مرغ وخروس هاهمینطورکه ازترس بالاوپایین میپریدن، یکدفعه دیدند یه روباه اززیرزمین اومدبالا ،
ویه مرغ روبه دندون گرفت ورفت.
بقیه مرغ وخروس هاازترس دادوفریادمیکردن 😱😱😱
حسن اقاازخواب بیدارشد ورفت سراغ لونه مرغها که دید ای دادبیداد یکی ازمرغها نیست😫😩😫
حسن اقاخیلی ناراحت شد!! وصبح یه تله درست کرد وگذاشت دم درمرغدونی😁😁😁
دوشب بعد دوباره سروصدااومدو
روباه اومد ویه مرغ دیگه گرفت؛
ورفت 😭😭😭
ازاون روزبه بعددیگه اقاخروسه اوازنمیخوندوخانم مرغهاهم حوصله نداشتن ویه گوشه باغچه کزمیکردن😭😭😭
ازسروصداوجیک جیک جوجه هاهم خبری نبود 😔😔شب هاهم ازترس خوابشون نمیبرد☹️☹️☹️
حسن اقا هرچی تله میزاشت ،ودم درمرغدونی نگهبانی میدادنمیتونست روباه مکارروبه دام بندازه.😡😡😡
یه روزاقاخروسه همه روجمع کردوگفت:اینطوری که نمیشه هرشب ازترس خوابمون نبره، وفقط ازروباه بترسیم وهیچ کاری انجام ندیم!!!وهرشب هم شاهدقربانی شدن یکی ازدوستانمون باشیم.😫😫😫
بهتره همه باهم فکرکنیم ،ویه راه حل مناسب پیداکنیم تابتونیم روباه روبه دام بندازیم.😃😃😃
خانم مرغه گفت اخه چه طوری اون خیلی زرنگه ومازورمون بهش نمیرسه😡😡
اقاخروسه گفت :اون یکی هست ولی ماچندتاییم .مطمئن باشیداگه ماباهم متحد باشیم ،باکمک وهمفکری هم میتونیم اون روشکست بدیم👌👌👌
همینطوری که داشتن باهم صحبت میکردن ؛یکدفعه خانم مرغه چشمش به چادرزهرا،دخترحسن اقاافتاد که روی صندلی جاگذاشته بود.
وباخوشحالی گفت :فهمیدم !!!بیاید تانقشه ام روبهتون بگم تابرای همیشه ازدست این روباه مکارخلاص بشیم👏👏👏
شب شد 🌑🌑مرغ وخروس هاوحتی جوجه هاهم بیداربودن ومتتظراومدن روباه بودن😼😽😼😽
روباه زمین روکند واومد داخل مرغداری که یکدفعه یه چادرازاون بالاافتادروی سرش😃😄😃
سگ نگهبان هم پارس کرد وحسن اقاازخواب بیدارشد واومددم مرغداری ودید که روباه زیرچادر گیرکرده 😱😱
اون روگرفت وبرد😹😹
مرغ وخروسها ازاینکه باکمک واتحاد باهم تونسته بودن روباه روبه دام بندازن خیلی خوشحال شدن☺️😊☺️😄😁
اونهافهمیدن برای اینکه زندگی اروم وبدون ترس ولرزی داشته باشن به جای ترس ازدشمن باید باهمدلی وهمفکری وشجاعت با اونها مبارزه کنن 👌👌👌
فرداصبح اعضای خانواده باصدای اقاخروسه ازخواب بیدارشدن؛ وصدای جیک جیک وفریادخوشحالی جوجه ها🐥🐥🐥 همه ی مزرعه روپرکرده بود👌👌👌👏👏👏
(خانم نصرآبادی )
https://t.me/joinchat/AAAAAE-wggMdiSE6sfRj_w
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
هدایت شده از مشاور خانواده| خانم فرجامپور
توجه توجه 📣📣📣📣📣📣
لطفا
رمان جدید را
در کانال یا
گروه دیگری نشر ندهید
ممنونم 💐
دلنوشته 🌹
بی قرارو دلشکسته می نشینم گوشه ای
چشم می دوزم به در گاه تو بی ره توشه ای
همچو یک قایق که لنگر بر گِلم انداخته
غم به تنهایی بساطش بر دلم انداخته
هم دلم هم چشم و هم عقل وسرم بی واهمه
غرق در امواج ِغم گشته به بحری بی خاتمه
کاش امشب شود مهرت نصیب این دلم
تا چو پروانه پر گیرد رها گردداین دلم
درپناه خدا
شبتون بهشت
التماس دعا 🌹
https://t.me/joinchat/AAAAAE-wggMdiSE6sfRj_w
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
#سلام_امام_زمانم 💚
در رهگذرم بیا فقط یڪ لحظہ
در چشم ترم بیا فقط یڪ لحظہ
در لحظہ احتضار اگر زحمٺ نیسٺ
بالاے سرم بیا فقط یڪ لحظہ
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
می گوید: #پروردگارا! .
چرا نابینا #محشورم کردی؟
من که #بینا بودم!
#میفرمایید:
آنگونه که #آیات من برای تو آمد و تو آنهارا #فراموش_کردی
امـروز تو نیز #فراموش_خواهی شد.
(طه/125.126)
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون