#عبور_از_لذتهای_پست 11
💎 " رنج گذراست ... "🔷
↪️ در جلسات قبل عرض کردیم،
مخالفت با دوست داشتنی ها باید طبق برنامه خداوند متعال
و کاملاً حساب شده باشه ؛
♨️چون هوای نفسِ فریبکار ، ممکنه حتی دینداری رو هم به نفع خودش مصادره کنه....
🔺➖🌀🔻
💢 امّا عامل مهمی که باعث میشه انسان مبارزه با هوای نفس نکنه
"" فرار از رنج "" هست ؛
⚠️کسی که پذیرشِ برخی رنج ها رو نپذیرفته باشه
نمیتونه مبارزه با نفس کنه.....
#عبور_از_لذتهای_پست 12
🔹 در ابتدا باید "درکِ صحیحی از رنج" پیدا کنیم
⭕️ وگرنه "روشِ درستِ برخورد با رنج" رو نمیتونیم متوجه بشیم
و سعی میکنیم از رنج فرار کنیم!
⛔️⛔️⛔️
🔰 اولین چیزی که ما باید در مورد
" رنج " بدونیم اینه که :
👈 رنج ها " گذرا " هستن ؛
🔔 هر موقع رنجی بهتون رسید، اولین چیزی که به ذهنتون میرسه این باشه که
⬅️ این رنج هم تموم میشه😊💖
🌺 بعد از یه مدت که اون رنج رو کشیدی
بالاخره تموم خواهد شد.....
#عبور_از_لذتهای_پست 13
➖هر موقع رنجی بهتون رسید، اولین چیزی که به ذهنتون میرسه این باشه که⬅️ این رنج هم تموم میشه😊
بعد از یه مدت که اون رنج رو کشیدی بالاخره تموم خواهد شد!
🍁 حضرت علی علیه السلام در وصفِ "متّقین" میفرمایند :
✨چند روز کوتاهِ دنیا را با "صبر و شکیبایی" میگذارنند و در پی آن" آسایش طولانی" دارند✨
{صَبَروا اَیّامَاً قَصیرَهََ اَعقَبَتهُم راحَهََ طویلَه}
📔 نهج البلاغه / خطبه ۱۹۳
#امروز_رو_بچسب...❗️
🍃استاد شجاعی (ره) : برای آخرت تان از من می شنوید امروز و فردا کردن را کنار بگذارید این فردا که شما حواله می دهید ، در عالم نیست ؛ همه اش امروز است .
#داستان-کودکانه
بیماری
صدای سرفه های نرگس در اتاق پیچید.
مادر با سرعت، دمنوش را در استکان ریخت.
کمی عسل داخلش حل کرد.
برای نرگس آورد. دستمال مرطوبی روی پیشانی اش گذاشت.
او چشمانش را بسته بود و سرفه می کرد.
زهرا گفت:
-مامان ، با این دمنوش خوب می شه.
مادر گفت:
-بله دخترم. ان شاءالله که خوب می شه. هم برای تب خوبه و هم برای سرفه.
البته باید سوپ و غذاهای گرم بخوره.
زهرا به چهره سرخ شده نرگس نگاه کرد. آهی کشید.
مادر گفت:
-البته تو خواهر مهربون هم می تونی براش دعا کنی.
زهرا از جا بلند شد و به اتاق رفت.
مادر نرگس را آرام بلند کرد. دمنوش را به او داد.
او هم با زحمت آن را خورد.
مادر به آشپزخانه رفت. سوپ را آماده کرد و برگشت. از زهرا خبری نبود.
با تعجب همه جا را نگاه کرد.
ولی او نبود که نبود.
صدازد:
-زهرا، زهرا، کجایی؟
اما جوابی نشنید.
به طرف اتاق رفت. در زد و وارد شد.
زهرا را دید که چادر نماز مادر، بر سرش است و بر سجاده نشسته. دستان کوچکش را به آسمان بلند کرده و برای خوب شدن نرگس و همه بیمارها دعا می کند.
مادر لبخندی زد. به آشپزخانه رفت و ظرفی پر از سوپ برای نرگس آورد.
زهرا کنارش نشسته و دستش را روی سر او گذاشته بود. با خوشحالی گفت:
-مادر جان، تبش افتاده.
نرگس چشمانش را باز کرد و خندید.
(فرجام پور)
https://t.me/joinchat/AAAAAE-wggMdiSE6sfRj_w
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
دلنوشته🌹
می شود امشب مرا مهمان کنی
یک نظر بر این دلِ ویران کنی
مثلِ هرشب مست ومدهوشم به ذکر
سر به مُهرم تا خطا جبران کنی
(فرجام پور)
شبتون بهشت
دلتون آرام
لبتون خندون🌹
اللهم عجل لولیک الفرج🌺
شبتون بهشت
در پناه خدا
التماس دعا
https://t.me/joinchat/AAAAAE-wggMdiSE6sfRj_w
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون