#داستان_کودکانه
مهربانی🌹
نیما تا ده شمرد چشمانش را باز کرد.
مینا خواست فرار کند، که کبوترِ زخمی را دید.
وحید از پشتِ بوته گلِ سرخ، کمان به دست بیرون آمد.
مینا با ناراحتی گفت:
_چرا کبوتر بیچاره را زدی؟
وحید گفت:
_من نزدم. کمان را پیدا کردم.
همان لحظه، پیمان با عجله آمد.
کمان را از وحید گرفت و گفت:
_کمانِ من دستِ تو چه کار می کنه؟
مینا گفت:
_پس تو این بیچاره را زدی.
پیمان خجالت کشید و گفت:
_می خواستم، میوه بالای درخت را بزنم.
وقتی کبوتر افتاد ترسیدم و فرار کردم.
بچه ها کبوتر را به خانه بردند.
چند روز بعد که زخمش خوب شد.
آن را به کنارِ بوته گل سرخ آوردند و رها کردند.
کبوتر آرام پرواز کرد.
بر روی بوته گل سرخ نشست و بق بقو کرد.
پیمان کمانش را به دور دست پرتاب کرد.
به بچه ها لبخند زد و گفت:
_برای همیشه از شرش راحت شدم.
(فرجام پور)
https://t.me/joinchat/AAAAAE-wggMdiSE6sfRj_w
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
دلنوشته 🌹
درونِ این دلم عشقی نهفتم
کزان رو ساعتی راحت نخفتم
ولیکن در پسِ این دردو رنجم
جوانه زد دلم چون گل شکفتم
چو نامت بر زبانم می سرایم
رها گردم ز محنت چون که گفتم
الهی، این دلم بهر تو باشد
که جز تو برخودم یاری نجُستم
اللهم عجل لولیک الفرج🌸
شبتون بهشت
التماس دعا 🌹
https://t.me/joinchat/AAAAAE-wggMdiSE6sfRj_w
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
┄┅─✵💝✵─┅┄
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
با توکل به اسم الله
آغـــاز روزی زیبـــا
با صلوات بـــر محمـد
و آل محمــــد (ص)
اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم
سلام صبح زیباتون بخیر🌹
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
↷❈🔅❂🌙❂🔅❈↶
#حدیث_رمضان
💫رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود:
در ماه رمضان قرآن را بسيار تلاوت كنيد.✨
#طاعات_و_عباداتتان_قبول
#التماس_دعا
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
••✬🌟❃✨✬✨❃🌟✬••
#سلام_امام_زمانم 💚
در قید غمم، خاطرِ آزاد کجایی؟
تنگ است دلم، قوّت فریاد کجایی؟
کو هم نفسی، تا نفسی شاد برآرم؟
ای آن که نرفتی دمی از یاد کجایی؟
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#بهحقحضرتزینبسلاماللهعلیها
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
✲🕊✲🕊✲🕊✲🕊✲
#دعای_روزهای_ماه_رمضان
#دعای_روز_بیست_و_هفتم
اللَّهُمَّ ارْزُقْنِي فِيهِ فَضْلَ لَيْلَةِ الْقَدْرِ، وَ صَيِّرْ أُمُورِي فِيهِ مِنَ الْعُسْرِ إِلَى الْيُسْرِ، وَ اقْبَلْ مَعَاذِيرِي، وَ حُطَّ عَنِّيَ الذَّنْبَ وَ الْوِزْرَ، يَا رَءُوفاً بِعِبَادِهِ الصَّالِحِينَ.
#التماس_دعا_برای_ظهور
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
●➼┅═❧═┅┅───┄
جزء بیست و هفتم.mp3
4.07M
#هر_روز_با_قرآن
#ختم_قرآن_کریم_در_رمضان
جزء بیست و هفتم
👤با صدای استاد معتز آقایی
#التماس_دعا_برای_ظهور
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
●➼┅═❧═┅┅───┄
هدایت شده از تنهامسیرآرامش 💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#سخنرانی
📨قدس خواهیم آمد
🎙استاد حسن عباسی
❤️هیئت مجازی تنها مسیر آرامش
@heyat_tanhamasir
@IslamlifeStyles
📚 #درس_پنجم
⏳ #اندازه_ظروف_وجودی
سلام ✋ خدمت تنها مسیرهای بزرگواری که طی این چهار درس
لذت تفکرکردن حالشان راخوب کرده
و امید به رهایی از رنجها در قلبهایشان♥️ سوسو میزنه
دوستان درس پنجمو رو با یک تکنیک بسیااااار کاربردی شروع میکنم 😉
🔮 تکنیک : میدان رنج
👇⬇️👇⬇️👇⬇️👇
2⃣
در افسانه ها اومده که در گذشته های دور حاکم عاقلی زندگی میکرد🎎
حاکم قصه ما هر روز شاهد اعتراضهای مردمش بود
مردمش به سختی ها و رنج های زندگیشون معترض بودند و این اعتراضات رو هر روز به حاکم منتقل میکردند🗣🗣
حاکم که انسانی عاقل بود تصمیم گرفت که برای همیشه به این اعتراضات پایان بدهد
پس به جارچیان 📣 گفت که در همه جای شهر جار بزنند که فردا همه در میدان شهر با یک قلم و کاغذ جمع بشن
⚛🔊🔊🔊⚛
👇👇
3⃣
فردا همه ی زنها و مردها در میدان شهر جمع شدند
حاکم شروع به صحبت کرد و گفت: من از جانب خداوند مامور هستم تا امروز همه رنج های شما رو پایان بدم😍😳🤔
مردم خوشحال شدند و هل هله کردند💃
پادشاه گفت: یکی از راههایی که شما رو از همه ی رنجهای دنیا نجات میده اینه که همه ی شما رو امروز بکشند تا راحت شوید
👇👇👇👇👇
4⃣
حاکم بلندتر فریاد زد: 🗣🗣 که مردم قبول دارید هر کس در این دنیا باید سهمی از مشکلات داشته باشه❓❓❓
مردم یک صدا گفتند: بله؛ این سنت الهی و قانون خداوند چون برای همه هست ما هم قبول میکنیم.
بعد پادشاه گفت: من به شما یک مژده میدم که امروز از طرف خداوند به من قدرتی داده شده تا برای شما معجزه کنم
و معجزه ی من اینه که هر کدوم از شما روی یک کاغذ بزرگ📝 مهمترین رنجی که الان شما رو آزار میده بنویسید و داخل میدان شهر بگذارید.
همه ی مردم این کار رو انجام دادند.
حاکم گفت: حالا که قبول دارید هر کس باید سهمی از رنج داشته باشه و معترض هستید که این رنج ها شما تحمیل شده🚶♂🚶♀ برید و تو کاغذ های وسط میدون بگردید و هر رنجی که خودتون دوست دارید و متناسب با شما هست بردارید.
مردم ازخوشحالی فریاد زدن و شروع کردن به گشتن...
⬇️⬇️🔴⬇️⬇️
5⃣
🔹🔸دوست من میدونی آخر این افسانه چی شد
یکی از این افراد که داشت کاغذها رو زیرورو میکرد و دنبال یه رنج آسونی میگشت حسسسابی مستاصل شده بود.
روی کاغذها رو میخوند
👈روی یکیش نوشته بود: فرزندم داره جوان مرگ میشه مرد میدید که نمیتونه مرگ جوانش رو تحمل کنه مینداخت کنار
👈روی کاغذ دیگه ای نوشته شده بود: که همسرم بهم خیانت کرده مرد دید که اینو کلاً طاقت نداره و انداختش کنار♂♂
👈یا یه کاغذه دیگه ای نوشته شده بود: که پاهایم را از دست داده ام.😳
وااااای خدای من طاقت رنجهای دیگران رو ندارم 😱😱😱😱😱
👇👇👇👇
6⃣
سرش رو انداخت پایین 🙇♂ کاغذ خودش رو پیدا کرد اما با یه حال خوب روانه خونه شد 🙋♂
بله دوستان من همه ی مردم در آخر کاغذهای خودشون رو برداشتن و با سرهای پایین اما حال خوب به خونه هاشون رفتند🚶♂🚶♂🚶♀🚶♀
تکنیک #میدان_رنجو براتون گفتم که ازش دو تا نتیجه بگیریم
👇👇👇👇
7⃣
اول اینکه👇
⬅️✅1⃣ رنج و سختی #قانون و سنت الهیه
همه ی مردم رنجور هستند و این فقط برای من و شما نیست پس با این قانون و اطلاع از این قانون تحمل رنج ها و سختیها #باید برامون کمی آسونتر بشه.
⬅️✅2⃣ ما رنجهای خودمونو راحت تحمل میکنیم
انگار طاقتمون اندازه ی مشکلات خودمونه
اما شاید تصور رنج های دیگران هم برامون سخت باشه
👇👇
8⃣
همه ی ما انسانها دارای یک ظرف وجودی هستیم ظرفی که اندازه ی ماست و فقط خداوند دانای عالم اندازه ظرف وجودی ما رو میدونه🍽
پس هر رنجی که تو زندگیمون داریم اندازه ی ظرف وجودیمونه و قدرت تحملش هم در ما هست
💟 یه قانون دیگه هم وجود دارد و اون هم اینه که این ظرف وجود میتوانه بزرگتر یا کوچکتر از چیزی که الان هست بشه
البته تو همین دوره ی بهتون تکنیک هایی رو آموزش میدم که با انجام اونها این ظرف وجودی خودتون رو وسیع تر از اندازه رنجهاتون کنید تا کم کم برای رهایی از رنجها آماده بشید😊
👇👇
9⃣
🔹🔸 یک تکنیک دیگه هم دارم براتون تا درس ظرف وجودی براتون خوب خوب جابیوفته 👇👇👇👇
🔮 تکنیک : #یک_مشت_نمک
دوست من
فرض کن دست من یک مشت نمکه
اگه یه مشت نمک رو بریزم تو یه لیوان آب اون لیوان آب حسابی شور میشه 🚰
اما همین مشت نمک رو اگه بریزم توی یه چشمه ⛲️
📌آیا زورش به چشمه میرسه یا طعم آب چشمه عوض میشه؟⁉️
حتماً پاسخ منفیه ➖➖
👇👇👇👇
مشکلات و رنجهای شما همون یک مشت نمک هستند
این شما هستید که انتخاب میکنید ظرف وجودیتون یک لیوان باشه یا اندازه یک چشمه
⬇️ ⬇️♻️⬇️♻️⬇️ ⬇️
🔟
همه ی دانشجویان تنها مسیر آرامش
باید چشمه بشن و این درسها کاری میکنه که از راه درست ظرف وجودیشون بزرگ بشه ما همه یک هدف داریم و
✅قراره که درنهایت به آرامش الهی و لذت معنوی دست پیدا کنیم
✅قراره هدف خلقت خودمون رو پیدا کنیم و ناکام از دنیا نریم
پس با این انگیزه های خوب پیش به سوی رهایی از رنجها 🏃♂🏃♀🏃♂🏃♀
هدایت شده از علیرضا پناهیان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 عیب آن ۳۱۳نفر!
👈🏻 ماجرای عبرت انگیزی از یاران پیامبر اکرم(ص) که وعده خدا را باور نکردند ...
#تصویری
@Panahian_ir
#داستان-کودکانه
بیماری
صدای سرفه های نرگس در اتاق پیچید.
مادر با سرعت، دمنوش را در استکان ریخت.
کمی عسل داخلش حل کرد.
برای نرگس آورد. دستمال مرطوبی روی پیشانی اش گذاشت.
او چشمانش را بسته بود و سرفه می کرد.
زهرا گفت:
-مامان ، با این دمنوش خوب می شه.
مادر گفت:
-بله دخترم. ان شاءالله که خوب می شه. هم برای تب خوبه و هم برای سرفه.
البته باید سوپ و غذاهای گرم بخوره.
زهرا به چهره سرخ شده نرگس نگاه کرد. آهی کشید.
مادر گفت:
-البته تو خواهر مهربون هم می تونی براش دعا کنی.
زهرا از جا بلند شد و به اتاق رفت.
مادر نرگس را آرام بلند کرد. دمنوش را به او داد.
او هم با زحمت آن را خورد.
مادر به آشپزخانه رفت. سوپ را آماده کرد و برگشت. از زهرا خبری نبود.
با تعجب همه جا را نگاه کرد.
ولی او نبود که نبود.
صدازد:
-زهرا، زهرا، کجایی؟
اما جوابی نشنید.
به طرف اتاق رفت. در زد و وارد شد.
زهرا را دید که چادر نماز مادر، بر سرش است و بر سجاده نشسته. دستان کوچکش را به آسمان بلند کرده و برای خوب شدن نرگس و همه بیمارها دعا می کند.
مادر لبخندی زد. به آشپزخانه رفت و ظرفی پر از سوپ برای نرگس آورد.
زهرا کنارش نشسته و دستش را روی سر او گذاشته بود. با خوشحالی گفت:
-مادر جان، تبش افتاده.
نرگس چشمانش را باز کرد و خندید.
(فرجام پور)
https://t.me/joinchat/AAAAAE-wggMdiSE6sfRj_w
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون