بچه دستش در رفته رو مبل خودشو خیس کرده 👼
یا اتفاقی لیوان آب دستش افتاده زمین
خب بچه هست دیگه
این پدر و مادر چنان از کوره در میرن که انگار دنیا به آخر رسیده😒
وااای مبلم نجس شد 😱
واااای لیوان سرویس جهازم شکسته😒
کلی عصبانی میشن و دعوا میکنن
⛔️اینا اصلا هیچ عبادتی نکردن که بخوان الان ازش به آرامش برسن 😒
اینجور افراد هیچ اتصالی به منبع ارامش ندارند
سیم اتصال (نماز)قطع قطع هست😏
کسی که سیم اتصالش وصل باشه به منبع ارامش
همیشه ذخیره ارامش تو وجودش هست
تا میاد این ذخیره تموم بشه و عصبانی بشه وقت نماز ظهر میشه😍
خودشو کامل شارژ میکنه
باز تا انرژی داره تموم میشه
عصر میشه ،نماز عصر رو میخونه😍
این ادم اصلا هیچ وقت نمیفهمه عصبانیت یعنی چی
هدایت شده از علیرضا پناهیان
🔸اگر بمب انرژی نیستی، حتماً دچار یک بیماری روحی هستی!
🌼 راههای رسیدن به حال خوش معنوی و نشاط زندگی (ج۴)
🔻 انسان فقط در صورتیکه شاد و پرنشاط باشد، از نظر روحی، سالم است. انسان در اثر شادی و نشاط عمیقی که در جانش وجود داشته باشد، میتواند استرسها و غمها را رد بکند. وقتی انسان شاد نباشد دچار بیماری میشود؛ این بیماری اینقدر مزمن است که خیلیها متوجهش نمیشوند.
🔻 برخی عادتهای روحی مانند ترسهای نابجا، حسادتها، غصهخوردنها و فکر کردن دربارۀ نگرانیها، در واقع بیماریهایِ روحی هستند. کسانی که به هرکدام از این ویژگیهای منفی، عادت کنند، هیچوقت نمیتوانند عمیقاً شاد بشوند!
🔻 هرکدام از ما اگر عمیقاً شاد نیستیم، یعنی دچار بیماری روحی هستیم، لذا نمیتوانیم شادی و شیرینیِ چیزهایی که خیلی شادیآور هستند- مثل عبادت و مناجات- را بچشیم. مانند آدم مریضی که ذائقهاش خراب شده و نمیتواند طعم شیرینی را بچشد.
🔻 شاد نبودن و سرور نداشتن را صرفاً «نداشتن یک مهارت یا یک صفت خوب» تلقی نکنیم! بلکه شاد نبودن را علامت این بگیریم که «من یک بیماری روحی دارم و عمیقاً دچار یک عادت غلط هستم!» لذا برای شاد بودن، باید این بیماریها را در خودمان ریشهکن کنیم.
🔻 آدم تا وقتی که بمب انرژی نباشد، حتماً بیمار است و یک مشکل اساسی دارد و حتماً یک سلسله عادات بد، روح او را درگیر کرده است.
👤علیرضا پناهیان
🚩مسجد امامصادق(ع) - ۹۶.۳.۹
👈🏻 متن کامل:
📎 Panahian.ir/post/3972
#حال_خوش_معنوی
@Panahian_ir
✏️✨✏️✨✏️✨
🔰 کارهائى که موجب موفقيت
در زندگى مى شود.
با ملايمت : سخن بگوئيد
عــمــيـــق : نفس بکشيد
شــــــيــک : لباس بپوشيد
صـبـورانه : کار کنيد
نـجـيـبـانه : رفتار کنيد
هــمـــواره : پس انداز کنيد
عــاقــلانـه : بخوريد
کــــافـــى : بخوابيد
بى باکانه : عمل کنيد
خـلاقـانـه : بينديشيد
صـادقانه : کسب کنيد
هوشمندانه : خرج کنيد
❤️خوشبختی يک سفراست ❤️
" نه يک مقصد "
😊 هيچ زمانی بهتر از همين لحظه
برای شاد بودن وجود ندارد ...
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
#داستان_کودکانه
درد سر🌹
نام واقعی من پویا است، اما همه به من می گویند،"دردسر"
حتی پدر و مادرم.
ماجرا از روزی شروع شد که قرار بود با معلم مدرسه و بچه ها به گردش علمی برویم. آن هم در جنگل. از ذوق تا صبح خوابم نبرد. البته کمی هم سرما خوردگی داشتم. مادر برایم شیر گرم آورد. سفارش کرد که حتما بخورم. من حتی از بوی شیر هم بدم می آید.
وقتی از اتاق بیرون رفت، لیوان شیر را پای گلدان ریختم.
صبح زود مادر و پدر من را به مدرسه بردند. مادر برایم کلی غذا و خوراکی گذاشت. خیلی هم سفارش کرد تا مواظب خودم باشم. لباس گرم تنم کرد. دستمال تمیز در جیبم گذاشت.
پدر کنار گوشم گفت"خواهش می کنم، به کسی و چیزی آسیب نزن. آبروی ما رو حفظ کن"
از حرفش چیزی نفهمیدم.
خوشحال و خندان سوار اتوبوس شدم. دیدم که مادر و پدر با معلم صحبت می کنند. بی خیال به بچه هایی نگاه کردم که هر کدام با کوله های سنگین وارد اتوبوس می شدند.
سینا تا من را دید، دستش را تکان داد و گفت" آی پویا، خوب شد اومدی."
زود خودش را رساند و کنارم نشست. دستش را مشت کرد و به دست مشت شده من زد. هر دو خندیدیم. از شیشه اتوبوس برای خانواده ها دست تکان دادیم.
اتوبوس راه افتاد. معلم شروع به صحبت کرد. اما ما هیچ چیز نمی فهمیدیم. با هم از خوراکی هایی که در کوله داشتیم صحبت می کردیم. او از دست پخت مادرش و خوراکی هایش می گفت. وقتی از چیپس های مادرش تعریف کرد، عصبانی شدم. باید به او نشان می دادم که دست پخت مادرم بهتر است. خانم معلم در آخر اتوبوس، هنوز داشت صحبت می کرد که کوله ام را برداشتم.
ظرف بزرگ پلاستیکی را برداشتم. خانم معلم با صدای بلند گفت:
" پویا لطفا بشین و گوش کن. توی اتوبوس این قدر تکان نخور."
همان موقع اتوبوس تکان سختی خورد. نزدیک بود روی زمین بیفتم. اما باید دست پخت مادرم را به سینا نشان می دادم. درِ ظرف پلاستیکی را باز کردم. ناگهان اتوبوس تکان سخت تری خورد. ظرف از دستم پرتاب شد. نتوانستم آن را بگیرم. چشمانم را بستم.
با صدای جیغ خانم معلم چشمانم را باز کردم. باورم نمی شد. تمام سر و صورت و لباس خانم معلم با سوپِ رشته یکی شده بود.
فقط دهانش پیدا بود که فریاد می زد:
"درد سر"
(فرجامپور)
https://t.me/joinchat/AAAAAE-wggMdiSE6sfRj_w
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
دلنوشته🌹
ندارم در خور جانان، به جز یک جان ناقابل
اگر مقبول افتد آن، وجودم هم شود شامل
دعایم هست هرلحظه که این تحفه پذیرد او
و باشد قسمتم روزی، به دیدارش شوم نائل
(فرجام پور)
اللهم عجل لولیک الفرج 🌹
در پناه خدای مهربون
اسوده بخوابید🌹
التماس دعا 🌹
https://t.me/joinchat/AAAAAE-wggMdiSE6sfRj_w
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
┄┅─✵💝✵─┅┄
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
الهی...
تو را سپاس میگويم
از اينکه دوباره خورشيد مهرت
از پشت پرده ی
تاريکی و ظلمت طلوع کرد
و جلوه ی صبح را
بر دنيای کائنات گستراند
" سلام صبح عالیتان متعالی "
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
┄┅─✵💝✵─┅┄
┄✦۞✦✺﷽✺✦۞✦┄
#حدیث_نور
✨امام باقر علیهالسلام فرمودند:
هر کدام از شما شیعیان مطیع خداوند باشد ولایت ما برایش مفید خواهد بود و هر که خدا را نافرمانی کند ولایت ما سودی برایش ندارد.✨
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
┄✦۞✦✺💠✺✦۞✦┄
#سلام_امام_زمانم
#مهدیا ...
در هوس دیدن رویت
دل من تاب ندارد
نگهم خواب ندارد
قلمم گوشه دفتر
غزل ناب ندارد
همه گویند به انگشت اشاره
مگراین عاشق دلسوخته، ارباب ندارد!
توکجایی گل نرگس 😔
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
❀🍃✿🍃❀ ❀🍃✿🍃❀