eitaa logo
مشاور خانواده| خانم فرجام‌پور
4.2هزار دنبال‌کننده
16.3هزار عکس
4.8هزار ویدیو
137 فایل
💞کمک‌تون می‌کنم از زندگی لذت بیشتری ببرید💞 🌷#کبری فرجام‌پور هستم، نویسنده و مشاور تخصصی 👇 💞همسرداری و زناشویی 👼تربیت فرزند 🥰اصلاح مزاج ارتباط با ما و تبلیغات👇 @asheqemola #فوروارد_وکپی_ممنوع⛔ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از علیرضا پناهیان
📌تجربه‌ای متفاوت؛ عزاداری تاسوعا و عاشورا در مکانی خاص 🔸 به توصیۀ امام‌باقر(ع) برای عزاداری به صحرا آمدیم؛ صحرایی پُر از مزار شهدا! 🔸 شهدا ما آمده‌ایم برایتان روضه بخوانیم... 🔻 امام‌باقر(ع) در حدیثی، پس از بیان ثواب فراوان برای کسی که روز عاشورا به زیارت امام‌حسین(ع) رفته، می‌فرماید: کسی که نمی‌تواند روز عاشورا به کربلا برود، به «صحرا» برود و آنجا عزاداری کند. (کامل‌الزیارات/۱۷۴) 🔻 با توجه به روایت فوق، امسال تصمیم گرفتیم به صحرا برویم و روضه بخوانیم. چندتا صحرا هم مشخص شد، اما رفقا پیشنهاد کردند «چه صحرایی بهتر از مزار شهدا». عزاداری در کنار مزار شهدا خیلی متفاوت است با عزاداری در هر موقعیت دیگری. 🔻 طبق روایات، قبور شهدا بسیار محترم و مقدس است. امام‌باقر(ع) می‌فرماید: زیارت قبر پیغمبر(ص)، زیارت قبور شهدا و زیارت امام‌حسین(ع) معادل حج‌رفتن به‌همراه پیامبر(ص) است. (کافی/۴ /۵۴۸) ببینید در اینجا زیارت قبور شهدا، به‌طور جداگانه ذکر شده است. 🔻 آیت‌الله بهجت(ره) می‌فرمود: بروید سر قبر خوبان و اهل معرفت، و آنها را واسطه قرار بدهید پیش امام رضا(ع). ما هم در بهشت زهرا می‌گوییم: یا اباعبدالله، ما آمده‌ایم این شهدا را پیش شما واسطه قرار بدهیم، آمده‌ایم در کنار این شهدا، روضه بخوانیم و عزاداری کنیم. 🔻 هرکسی در این ایام کرونا یک ابتکاری به‌خرج داد؛ یکی برای حسین(ع) کوچه‌گرد شد، یکی رفت درِ خانۀ شهدا روضه خواند. ما هم آوارۀ صحرا شدیم و آمدیم در بهشت زهرا برای شهدا روضه بخوانیم و بگوییم: ما ثواب گریه‌هایمان را به شما شهدا هدیه می‌کنیم؛ شما هم دست ما را بگیرید... 👤علیرضا پناهیان 🚩 مزار شهدای بهشت زهرا(س)، ظهر تاسوعا - ۹۹.۶.۹ متن کامل: 📎 Panahian.ir/post/6508 @Panahian_ir
مهرت به کائنات برابر نمی شود داغی ز ماتم تو فزونتر نمی شود از داغ جانگداز تو ای گوهر وجود سنگ است هر دلی که مکدر نمی شود http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 اسراردرون ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
-کوکانه عنکبوت🌹 نورِ خورشید از لابه لای پرده به اتاق تابید. مگسِ ریزی روی صورت مینا نشست. با دستش آن را پراند ولی مگس دوباره روی صورتش نشست. مینا مجبور شد چشمانش را باز کند. نور خورشید به چشمش زد. به سمت دیگر چرخید. سینا هم هنوز خواب بود. نگاهی به ساعت خرسی شکل انداخت. یک چیز ریزو سیاه از سقف آویزان بود. چشمانش را مالید و دوباره نگاه کرد. هر چه نگاه کرد. نفهمید که آن چیست. دوباره ساعت را نگاه کرد و با صدای بلند هینی کشید و گفت: - وای سینا نزدیکه ظهره. از جا بلند شد و با پایش به پای سینا زد و گفت: - پاشو دیگه. از اتاق بیرون رفت. همه جا ساکت بود. همه جا را دنبال مادر گشت ولی نبود. بغض کرد و به اتاق برگشت. سینا چشمانش را باز کرد و گفت: - چی شده؟ - مامان نیست. سینا چرخید و گفت: -خودش دیشب گفت که می ره خرید. مینا اشکش را پاک کرد و گفت: - آخه هر روز می ره سر کار. امروز هم که تعطیله رفته خرید. حالا ما چه کار کنیم؟ سینا از جا بلند شد و گفت: - بازی می کنیم. -چی بازی؟ -بذار بگم. منچ خوبه؟ -نه نه دوست ندارم. -عروسک بازی خوبه؟ -نه حوصله ندارم. -ای بابا! پس چه کار کنیم؟ -نمی دونم من مامان رو می خوام. سینا فکری کرد و گفت: - یه بازی خوب. یک دفعه چشمش به نایلون لباس های کنار اتاق افتاد. رو به مینا کردو گفت: -بیا ببینیم این تو چه خبره؟ یکی یکی لباس ها را بیرون ریختند. مینا گفت: - وای این لباسِ منه. سینا پالتوی بابا را بیرون‌ کشید و گفت: -مینا این رو ببین! من می خوام بپوشمش مثل کارآگاه گجت بشم. مینا خندید و گفت: - نمی شه تو کوچیکی. سینا کمی فکر کردو گفت: -مینا یه فکری، بیا دوتایی بریم توی لباس. مثلِ توی کارتون ها . هر دو خندیدند و روبروی آینه رفتند. پالتو وکلاه و شلوار و دمپایی های پدر را برداشتند. مینا دستانش را در آستین‌ های پالتو کرد وروی دوشِ سینا رفت. سینا شلوار را پوشید و دمپایی ها را پا کرد. دستش را درجیب شلوار کرد و ذره بینی بیرون آورد. به مینا داد و گفت: - حالا دیگه همه جیز تکمیله. بریم کارآگاه بازی کنیم. مینا گفت: - پس یه کم جلو برو. یه چیزی اینجا آویزونه. می خوام ببینم چیه؟ سینا با زحمت قدمی برداشت. مینا ذره بین را روی عنکبوت آویزان شده از سقف گرفت. با صدای بلند فریاد زد: -وای چقدر بزرگه. بعد خواست بچرخد که هردو باهم زمین افتادند. صدای خنده اشان بلند شد. همین‌موقع مادر با کیسه های خرید وارد خانه شد. با دیدن آن ها فریاد زد: -وای چی شده؟ ولی بچه ها بلند تر خندیدند. مادر خیالش راحت شد و خندید. (فرجام پور) ⛔️کپی و فروارد حرام ⛔️❌ https://t.me/joinchat/AAAAAE-wggMdiSE6sfRj_w http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 اسراردرون
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دلنوشته ⚫️ آسمان رنگ عزا می گیرد امشب هر دلی از غصه اش می میرد امشب شد شهید از زهر کین حسن بن علی آسمان هم اشک ها می ریزد امشب اللهم عجل لولیک الفرج ⚫️ شبتون بهشت التماس دعا. حاجت روا ⚫️ https://t.me/joinchat/AAAAAE-wggMdiSE6sfRj_w http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 اسراردرون
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ریپلی به قسمت اول رمان شبهای بدون او👆👆🌹 هدیه نگاه مهربانتان 🌹 دوستان جدیدالورود خوش آمدید🌹 منتطر نظرات سازنده تون هستم✅ ⛔️کپی و فروارد رمان و داستان های کودکانه و دلنوشته ممنوع و حرام است⛔️ بقیه پست های کانال، کپی و فروارد بلا مانع است ✅
در خدمتتون هستم با بحث مشاوره در رابطه با ✴️خانواده و مشکلات خانوادگی ✴️همسرداری ✴️تربیت فرزند ✴️ازدواج ✴️اصلاح تغذیه جهت تنظیم نوبت به ای دی زیر پیام بدید 👇👇 @masoomi56 مبحث نکات و سیاست های همسرداری و طب اسلامی را در این کانال پیگیر باشید👇👇 http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 کانال فرم های مشاوره https://eitaa.com/joinchat/3032088595Cbc12a9d09e
┄┅─✵💝✵─┅┄ اِلهی یا حَمیدُ بِحَقِّ مُحَمَد یا عالی بِحَقِّ علی یا فاطِرُ بِحَقِّ فاطمه یا مُحْسِنُ بِحَقِّ الحسن یا قدیمَ الاِ حسان بِحَقِّ الحُسَیْن عَجِّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَجَ صاحبَ العصرِ والزَّمان سلام صبح بخیر🌹 http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 اسراردرون ┄┅─✵💝✵─┅┄
‌‌‌‌‌‌‌┄✦۞✦‌‌✺‌﷽‌‌‌✺✦۞✦┄ ✨حضرت امام موسى كاظم عليه السلام فرمودند: كمترين ثوابى كه به زائر امام حسين عليه السلام در كرانه فرات داده مى‏‌شود اين است كه تمام گناهان بخشوده مى‏‌شود. بشرط اين كه حق و حرمت ولايت آن حضرت را شناخته باشد.✨ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 اسراردرون ‌‌‌‌‌‌‌┄✦۞✦✺💔✺✦۞✦┄